همین حالا به چی فکر می کنی؟ چه احساس داری؟ چی دوست داری بگی؟
از جایی کپی نکن! از خودت بگو. از خودت بنویس.

تعداد حروف باقیمانده: 300
. نوشته است:

عمر رفت و تو منی داری هنوز!
راه بر ناایمنی داری هنوز!

۱۳۹۹/۱۱/۲۷ ۰۱:۱۲
عاشق حافظ نوشته است:

کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد

۱۳۹۹/۱۱/۲۲ ۰۹:۳۳
نانا نوشته است:

دلم جانانه آغوش یار میخواهد

۱۳۹۹/۱۱/۱۶ ۱۷:۲۰
سيده فاطمه رکنی نوشته است:

ما را همه شب نمی برد خواب
ای خفته روزگار، دریاب

۱۳۹۹/۱۱/۱۶ ۰۱:۳۰
عرفان نوشته است:

الان حسم شبیه شعرِ میخواهم فریاد بلندی بکشمه فریدون مشیریه...همونقد درمونده و اَ همه چی به تنگ اومده...

۱۳۹۹/۱۱/۱۴ ۲۲:۰۳
افشین رادخواه نوشته است:

ای خوشا رندانه عمری در ره میخانه بودن
بیخبر از ملک و هستی همدم پیمانه بودن
دربیابان جنون فرمان عقل ازدست دادن
دور گشتن از خرد همصحبت دیوانه بودن

۱۳۹۹/۱۱/۱۰ ۰۰:۰۸
آریان قربانی پور نوشته است:

دلم گرفته ای دوست....
هوای گریه دارم...

۱۳۹۹/۱۱/۶ ۰۰:۴۹
ذوالفقار نوشته است:

هیچم نتوان گفتن پیش رخ پنهانت...این عشق هیولایی بلعیده زبانم را...بی حسن در این زندان قحطی زده چاهم را...بشنو شه باران ها اندوه کلانم را...از گرگ برادر ها خون شد دل کنعانم... از مصر ذلیخا پرس تعبیر جهانم را

۱۳۹۹/۱۰/۲۸ ۱۴:۰۴
سین. سرگشته نوشته است:

دلتنگم و با هیچ کسم میل سخن نیست

۱۳۹۹/۱۰/۲۵ ۲۳:۱۵
گرگ قیر نوشته است:

تو رفاقتی که شروع کردم بعد سال ها رکب کسی خوردم که اصلا فکرشو نمیکردم

۱۳۹۹/۱۰/۲۳ ۰۳:۴۴
پرنیا نوشته است:

احساس خوصی ندارمــــ... ????

۱۳۹۹/۱۰/۱۵ ۲۰:۱۲
بهزاد نوشته است:

دگرهم شب شدو من بی قرارم
بیابان گردو غم برچهره دارم
بگردم تا سحر ازحجرت ای دوست
ازاین شبها دلی پرکینه دارم

۱۳۹۹/۹/۲۸ ۰۰:۰۸
محمدرضا کمالی‌پور نوشته است:

خار ترم که تازه ز باغم دروده اند
محروم بوستانم و مردود آتشم
فصیحی هروی ( 987-1049 )

۱۳۹۹/۹/۲۳ ۱۲:۰۹
فرزانه نوشته است:

تو مگو "همه به جنگند و ز صلح من چه آید؟"

تو یکه نه ای، هزاری، تو چراغ خود برافروز!

امیدوارم چراغ بر افروخته بشه...!

۱۳۹۹/۹/۲۱ ۱۹:۱۷
ارش نوشته است:

شیشه غم گرفته جانم پر از قطره های بارانیست
با خودم اهسته میگویم
در دل مردم این شهر اثری از خدا ایا نیست

۱۳۹۹/۹/۱۹ ۱۵:۲۵
شاهو اسدی نوشته است:

شعرنو چو نعلی بی ثبات نهان ندارد تاری
نی نواختن بی استاد را هرکس دارد در کناری

۱۳۹۹/۹/۱۱ ۲۳:۳۸
شاهو اسدی نوشته است:

تو کز نیستی اندرون نفس من است
درمیکده نشستن بی یاد تو منزل من است

۱۳۹۹/۹/۱۱ ۲۳:۳۲
کریپتون نوشته است:

هوا ابریه
منم ابری ولی غمگین نیستم.
درد می‌کشم / پس زنده‌ام.
هیچ‌چیز قرار نبوده و نیست که عادلانه باشه…
از اولش برای ادامه دادن اومده بودم، نه جا زدن!
پس اگرچه با ضعف؛ باز هم پرقدرت، ادامه ‌می‌دم.

خدایا شکرت...

۱۳۹۹/۹/۱۰ ۱۱:۵۹
کریپتون نوشته است:

هرچیزی منو نکشه
قوی‌ترم می‌کنه دیگه؟

۱۳۹۹/۹/۱۰ ۱۱:۵۵
مریم دانایی نوشته است:

دعوی عشق ز هر بلهوسی می آید
دست بر سر زدن از هر مگسی می آید!!

۱۳۹۹/۹/۸ ۲۳:۲۳