۳۹۹ بار خوانده شده

فرگرد هجدهم

بخش یکم
1
چنین گفت اهوره مزدا :
ای زرتشت اشون !
کسی که پنام بر دهان بندد ، اما کمر بهنگاهبانی دین نبسته باشد
هرگاه بگوید « من آتربانم» دروغ می گوید .
ای زرتشت اشون !
تو او را آتربان مخوان .
چنین گفت اهوره مزدا .
3
کسی که دسته های برسم بر دست گیرد ف اما کمر به ایین نبسته باشد ، هر گاه بگوید : « من آتربانم » دروغ می گوید .
ای زرتشت اشون !
تو او را آتربان مخوان .
چنین گفت اهوره مزدا .
4
کسی که « اشترا ـ میریه » را بکار گیرد ، اما . . . ( دنباله مانند بند 3)
5
کسی که درازنای شب بخوابد ، « یسنه » و « گاهان » نسراید ، در گفتار و کردار پریستار نباشد ، هرگز نیاموزد و نیاموزاند و آرزوی زندگی جاودانه داشته باشد ف هرگاه بگوید . . . ( دنباله مانند بند 3)
6
ای زرتشت اشون !
تو کسی را اتربان بخوان که در درازنای شب بنشیند و جویای خواست خداوندی شود که : آدمی چگونه می تواند از نگرانی رهایی یابد و بادلی گشاده وسری پر امید ، به سرچینود پل برسد و از جهان دیگر ـ جهان اشه ، جهان شکوهمند ، بهترین جهان ( بهشت ) برخوردارشود ؟
7
ای زرتشت ! ای نیکوکار 1
از من بخواه ؛ از من که آفریدگارم ، که بهتر از همه ی افریدگانم ، که داناترینم ، کهبهترین پاسخ گوینده ام هر پرسشی را که از من شود .
از من بخواه که ترا بهتر است ؛ که ترا شادی بخش تر است .
8
زرتشت از اهوره مزدا پرسید :
ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
چیست انچه نیروی مرشون ـ آن سج روان نهان ـ را می افزاید ؟
9
اهوره مزداپاسخ داد :
کردار کسی است که کیش نادرست را بیاموزد و کسی را گمراه کند .
کردار کسی است که سه سال را کشتی نابسته و گاهان ناسروده سپری کند و بی ستایش ایزد بانوی ابها بگذراند .
10
کردار کسی که ان گرفتار در زندان را ازاد کند ، بهتر از کردار کسی نیست که مردی را زنده پوستکند و سر ببرد .
11
آفرین گویی بر یک تن اشموغ نا اشون تباهکار ، از دهان آفرین گوی فراتر نمی رود .
آفرین گویی بر دو تن اشموغ نا اشون تباهکار ، از زبان آفرین گوی فراتر نمی رود .
آفرین گویی بر سه تن ناسودمند است .
افرین گویی بر چهار تن ، نفرینی بر افرین گوی است .
12
کسی که اشموغ نااشون تباهکار را شیره ی هوم یا پاره ای از میزد آفرین برآن برخوانده بدهد ، کردارش بهتر از کردار آن نیست که با هزار اسب به شهرهای مزداپرستان بتازد و مردمان را از دم تیغ بگذراند و گله ای گاوانرا به تاراج برد .
بخش دوم
13

ای زرتشت . . . ( بند 7 همین فر)
14
زرتشت از اهوره مزدا پرسید :
کیست سرشاورز فرمانبر سرزش پارسای نیرومند تن ـ منثره ی سخت رزم افزار ، خداوند برتر منش ؟
15
اهوره مزدا پاسخ داد :
ای زرتشت اشون !
مرغی است به نام پرو درش ـ که مردم بد زبان ، او را کهر کتاس می خوانند ـ مرغی که هنگام بامداد پگاه بانگ برمی دارد :
16
ای مردمان !
بپاخیزید و بهترین اشه را بستایید که دیوان را فرو افگند .
اینک بو شاسپ دراز دست برفراز سر شما آید و همه ی آفریدگان را که در همان دم بیدار شده اند ، دیگر باره به خواب فرو برد .
بوشاسپ دیو ، هر یک از مردمان را چنین گوید :
بخواب ! در خواب بمان ! هنوز هنگام بیداری فرا نرسیده است .
17
باز خروس گوید :
هرگز در سه کار نیک ، سستی روا مدار : اندیشه نیک ، گفتار نیک و کردار نیک .
همواره ا سه کار بد روی گردان باش : اندیشه ی بد ، گفتار بد وکردار بد .
18
در نخستین پاس شب آتش ـ پسر اهوره مزدا ـ خانهد خدا را به یاری همی خواند و گوید :
19
ای خانه خدا !
از جای برخیز . کشتی برمیان بند . جامه بر تن کن . دستان خویش را بشوی و هیزم برگیر و نزد من آور.
پیش از انکه آزی دیو آفریده بدین جا آید و با مایه ی هستی من بستیزد و مرا نابود کند ، مرا باهیزم پاک و با دستان پاک شسته ، برافروز .
20
در دومین پاس شب ، آتش ـ پسر اهوره مزدا ـ برزیگری را به یاری همی خواند و گوید :
21
ای برزیگر !
از جای برخیز . . . (بند19 همین فر )
22
در سومین پاس شب ، آتش ـ پسر اهوره مزدا ـ سروش پارسا را به یاری همی خواند و گوید :
ای سروش پارسای برزمند !
به یاری من بشتاب تا یکی از مردمان ـ پیش از آن که آزی دیو افریده بدین جا اید و با مایه ی هستی من بستیزد و مرا نابود کند ـ با دستان پاک شسته ف هیزم پاک نزد من آورد .
23
پس انگاه ، سروش پارسا ، مرغی را که پرودرش نام دارد ـ و مردم بد زبان او را کهر کتاس می خوانند ـ بیدار کند و مرغ ، بانگ بر می آورد و دمیدن بامداد رانوید می دهد .
24-25
.............................................................................................................................................................................................................................................................................( بندهای 16 و 17 همین فر)
26
آنگاه همبستران به یکدیگر می گویند:
برخیز . این خروس است که مرا می خواند .
هریک ا ز آن دو که نخست از جای برخیزد ، نخست به بهشت رود .
هر یک از آن دو که نخست با دستان پاک شسته ف هیزم پاک نزد تش ـ پسر اهوره مزدا ـ برد ،آتش از او خشنود شود و بر او خشم نگیرد و آنچه را که نیاز دارد ، بدو بخشد وبرای او چنین خواستار افزونی شود :
27
بشود که گله های گاوان تو افزون شود و از پسران بسیار بهرمند شوی .
بشود که اندیشه و زیرکی تو افزایش یابد .
بشود که روان تو در تکاپو باشد .
بشود که همه ی شب های زندگی را با شادکامی و روان خوشی بسر آوری .
چنین است که افزونی خواهی اتش ، آورنده ی هیزم خشک را ، هیزمی که اشونانه در ورشنایی روز وارسی و پاکیزه شده باشد .
28
کسی که به مهربانی و پرهیزگاری جفتی از این مرغ من پرودرش ـ نرینه ای و مادیه ای ـ به اشون مرد بدهد ، چنان است که خانه ای با صد ستون و هزار تیره و ده هزار پنجره ی بزرگ و ده زار دریچه بدو داده شده باشد .
29
کسی که همچند مرغ من پرودرش گوشت به اشون مرد بدهد ، من ـ اهور مزدا ـ نیازی نمی بیم که از او پرسشی دیگر باره کنم . او یکراست به بهشت خواهد رفت .
بخش سوم

30
سروش پارسا ، گرز آخته در دست ، از دروج پرسید :
ای دروج تیره روز و تبهکار !
آیا تو در جهان استومند ! به تنهایی و بی آن که نرینه ای به تو نزدیک شود ، بارور می شوی ؟
31
پس دورج دیو نیرنگ باز پاسخ داد :
ای سروش پارسای برزمند !
چنین نیست . من در جهان استومند ، به تنهایی و بی آنکه نرینه ای به من نزدیک شود ، بارور نمی شوم .
32
چهار نرینه اند که از آن منند. آن همان گونه مرا ابستن فرزندان می کند که دیگر نرینگان ، مادینگان خویش را .
33

سروش پارسا ، گرز آخته در دست ، از دروج پرسید :
ای دروج تیره روز و تبهکار !
کیست نخستین تن از نرینگان تو ؟
34

پس دروج دیو نیرنگ باز پاسخ داد :
ای سروش پارسای برزمند !
نخستین نرینه ی من کسی است که اشونی به خانمان وی در آید و او از گنجینه ی گرانبهای خویش ، چیزی ـ هر چه اندک مایه ـ به وی ندهد .( فر 3 ، بند 34)
35


چنین کسی همان گونه مرا آبستن فرزندان می کند که دیگر نرینگان مادگان خویش را .
36

سروش پارسا گرز آخته در دست ، از دروج پرسید :
ای دروج تیره روزگار و تبهکار !
چه چیزی می تواند اوان این کردار باشد ؟

37


پس دروج دیو نیرنگ با ز پاسخ داد :
ای سروش پارسای برزمند !
چنین چیزی آن است که آن مرد به مهربانی به پرهیزگاری و بی آن که از او خواسته باشند ، از گنجینه ی گرانبهای خویش ، چیزی ـ هر چند اندک مایه ـ به یکی از اشونان بدهد .

38

او بدین کار خویش ، فرزندان مرا در زهدان چنان از میان می برد که گرگی چارپای ، کودکی را از زهدان مادری بیرون کشد و بر درد .
39

سروش پارسا ، گرز آخته در دست ، از دروج پرسید :
ای دروج تیره روز و تبهکار !
کیست دومین تن از نرینگان تو ؟
40

پس دروج دیو نیرنگ باز پاسخ داد :
ای سروش پارسای برزمند !
دومین نرینه ی من کسی است که بر همه ی روی پای خویش بشاشد .

41 -42
............................................................................................................................................................................................................................................................................( بند های 35 و 36 همین فر)

43

پس دروج دیونیرنگ باز پاسخ داد:
ای سروش پارسای برزمند !
چنین چیزی آن است که آن مرد پس از برخاستن از شاشیدن و سه گام دور رفتن از آن جا ، سه بار نیایش « اهون و یریه . . . » ، دوبار نیایش « هومتنم . . . » ، سه بار نیایش « هوخشثروتمام » و بار دیگر نیایش « اهون و یریه . . .» و یک بار نیایش « ینگهه هاتم . . . » را برخواند .
44
او بدین . . . ( بند 38 همین فر)
45
سروش پارسا . . . ( بند 39 همین فر با دگرگونی شماره به سومین )
46
پس دروج . . . ( بند 40 همین فر)
سومین نرینه من کسی است که هنگام خواب منی فرو ریزد .
47-48
...........................................................................................................................................................................................................................................................................................( بندهای 35 و 36)
49
پس دروج دیو نیرنگ باز پاسخ داد :
ای سروش پارسای برزمند !
چنین چیزی آن است که آن مرد ، هنگام برخاستن از خواب ، سه بار نیایش . . . ( دنباله مانند بند43 همین فر)
50

او بدین . . .( یس 35 بند 2 ، فر10 بند 4 )

51

پس آنگاه ، آن مرد ( منی در خواب فرو ریخته ) امشاسپند سپندارمذ را بگوید :
ای سپندارمذ !
من این مرد را به تو می سپارم . تو این مرد را در روز بزرگ رستاخیز به من باز پس ده . او را بسان مردی شناسای گاهان و یسنه ، مردی دین آگاه و پاسخ گوی رازهای دین ، مردی خردمند و زیرک و تن منثره به من باز پس ده .

52

پس او را به نام آتش داد یا آتش تبار یا آتش زاد یا آتش بوم یا هر نام دیگری که با آتش پیوند یافته باشد بخوان .

53

سروش پارسا ، گرز آخته در دست ، از دروج پرسید :
ای دروج تیره روز و تبهکار !
کیست چهارمین تن از نرینگان تو ؟
54

پس دروج دیو نیرنگ باز پاسخ داد :
ای سروش پارسای برزمند !
چهارمین نرینه من کسی است ـ خواه مرد ، خواه زن ـ که پس از پانزده سالگی کشتی برتن نبندد و سدره نپوشد .

55
در چهارمین گام ما دیوان ، بی درنگ زبان و مغز او را تباه می کنیم و او از آن پس با نیرومندی گام در راه ویران کردن جهان سپند مینو گذارد و همچون جادوان و زندیکان به تباهی جهان کمر بندد .

56
سروش پارسا ، گرز آخته در دست ، از دروج پرسید :
ای دروج تیره روز تبهکار !
چه چیزمی تواند تاوان این کردار باشد؟

57
پس دروج دیو نیرنگ باز پاسخ داد :
ای سروش پارسای برزمند !
چنین گناهی را هیچ تاوانی نیست .

58
هنگامی که مردی پس از پانزده سالگی کشتی نابسته یا سدره نپوشیده ، گام بردارد . . .

59
در چهارمین گام . . . ( بند 55 همین فر )

بخش چهارم
60
ای زرتشت ! . . .0 بند 7 همین فر )

61

زرتشت از اهوره مزدا پرسید :
کیست که ترا به تلخ ترین اندوه دچار می کند ؟
کیست که ترا با تلخ ترین درد ، دردمند می کند ؟

62


اهوره مزدا پاسخ داد :
ای سپیتمان زرتشت !
چنین کسی جهی است که به روسپیگری در پی اشون و نااشون ، مزداپرست ودیو پرست و نیکوکار می رود .

63

نگاه او یک سوم از سیلابهای روان کوهساران را می خشکاند .
نگاه او یک سوم از گیاهان رویان زیبای زرّین فام را می پژمراند .

64

نگاه او یک سوم از رستنیهایی را که پوشش زمین است می پژمراند .
نزدیک شد بدو یک سوم از اندیشه نیک ، گفتار نیک و کردار نیک و یک سوم از نیرومندی و توان اشون مرد را می کاهد .

65

ای سپیتمان زرتشت !
براستی من ـ اهوره مزدا ـ می گویم :
چنین آفریدگانی بیش از ماران شیبا ، بیش از گرگان زوره کش ، بیش از ماه گرگی درنده که بر گله شبیخون زند ، بیش از ماده غوکی که با هزار گله از تخم هایش بر آبها فرود آید ، سزاوار کشتن اند .

66

ای زرتشت ! . . .


67-68

زرتشت از اهوره مزدا پرسید :
اگر مردی دانسته و آگاهانه با زنی دشتان ـ خواه دشتان بهنجار ، خواه دشتان نابهنجار ـ دشتان مرزی کندو آن زن به سازگاری و دانسته و آگاهانه بدین دشتان مرزی تن در دهد ، تاوان و پادافره ی آن مرد برای گناهی که او و آن زن کرده اند ، چیست ؟


69

اهوره مزداپاسخ داد :
اگر مردی . . . ( مانند 67-68 از اگر مردی تا تن در دهد )

70

آن مرد باید اشونانه و پرهیزگارانه هزار سر ستور کوچک را بکشد و اندرونه ی آنها را همراه با زور به آتش پیشکش کند .
او باید استخوانهای شانه را به ایزد بانوی آبها پیشکش کند .

71

او باید اشونانه و پرهیزگارانه هزار بسته هیزم از چوب نرم اوراسنی یا «وهو ـگون » یا « وهو ـ کرتی » یا « هذا ـ نئپا» یا هرگیاه خوشبوی دیگری نزد آتش ببرد

72

او باید هزار دسته برسم را ببندد و ویژه آیین نیایش کند
او باید اشونانه و پرهیزگارانه هزار زور همراه با هوم و شیر به پاکیزگی آماده شده ـ که اشون مردی آنها را از آلایش پالوده باشد ـ همراه با ریشه ی گیاه هذا ـ نئپا پیشکش ایزد بانوی آبها کند .

73

او باید هزار مار بر شکم خزنده و دو هزار از گونه هی دیگر ماران را بکشد .
او باید هزار تا از قورباغگانی را که در خشکی می زیند و دو هزارتا از قورباغگان ابزی را بکشد .
او باید هزار مور دانه کش و دو هزار از گونه های دیگر موران را بکشد .
74

او باید هزار پل بر آبرهه بسازد .
او باید هزار تازیانه با اسپهه ـ اشترا ، هزار تازیانه با سرو شو ـ چرن را برتابد .
75

چنین است تاوان و پاد افره ای که او باید بار آن را بر دوش کشد تا از گناه کردار ناروای خویش پاک شود .

76

اگر او این تاوان و پاد افره را بپذیرد ، به جهان اشونان در می آید ؛ اما اگر آن را نپذیرد ، به جهان دروندان ، بدان جهان تاریک که از تاریکی ساخته شده و زاده ی تاریکی است ، فرو می افتد.




اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:فرگرد هفدهم
گوهر بعدی:فرگرد نوزدهم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.