۷۳۷ بار خوانده شده

دفتر سوم یشتها


هرمزد یشت


1
زرتشت از اهوره مزداپرسید:
ای اهوره مزدا! ای سپندترین مینو! ای دادار جهان آستومند! ای اشون در پسین، کارآمدتر است؟
2
چه چیز پیرومندترین و چه چیز چاره بخش ترین چیزهاست؟
چه چیز بهتر بر دشمنی دیوان و مردمان [دروند] چیره شود؟
در سراسر جهان استومند، چه چیز بیشتر در اندیشۀ مردمان کارگر افتد؟
در سراسر جهان استومند، چه چیز بهترنهاد مردمان را پاک کند؟
3
آنگاه اهوره مزدا گفت:
ای سپیتمان زرتشت!
نام من و امشا سپندان در منثره ی ورجاوند، تواناتر از هر چیز، پیروزمندتر از هر چیز، بلند
پایگاه تر از هر چیز و برای روز پسین، کارآمدتر از هر چیز است.

4
این است پیروزمندترین و چاره بخش ترین چیزها. این است آنچه بر دشمنی دیوان ومردمان [دروند]چیره شود. این است آنچه در سراسرهان استوند، بیشتر در اندیشۀ مردمان کارگر افتد. این است آنچه در سراسر جهان استومند، بهتر نهاد مردمان را پاک کند.
5
زرتشت گفت:
ای اهوره مزدای اشون!
مرا از آن نام خویش که بزرگتر و بهتر و زیباتر از هر چیز و به روز پسین، کارآمدتر و پیروزمندتر وچاره بخش تر است وبهتر بر دشمنی دیوان ومردمان [دروند] چیره شود، بیاگاهان...
6
... تا من بر همۀ دیوان و مردمان [دروندن] پیروز شدم؛ تا من بر همۀ جادوان وپریان چیره شوم؛ تا هیچ کس نتواند بر من چیره شود: نه دیوان و نه مردمان [دروند] و نه جاودان و نه پریان.
7
آنگاه اهوره مزدا گفت:
ای زرتشت اشون!
یکم: منم سرچشمۀ دانش و آگاهی.
دوم: منم بخشند] گله و رمه .
سوم: منم توانا.

چهارم : منم بهترین اشه.
پنجم: منم نشان همۀ دهشهای نیک اشه نژاد مزدا آفریده.
ششم : منم خرد.
هفتم : منم خردمند.
هشتم: منم دانایی.
نهم» منم دانا.
8
دهم: منم ورجاوندی.
یازدهم: منم ورجاوند.
دوازدهم: منم اهوره.
سیزدهم: منم زورمندترین
چهاردهم: منم دور از دسترس دشمن.
پانزدهم: منم شکست ناپذیر.
شانزدهم : منم به یا دارندۀ پاداش هرکسی.
هفدهم: منم همه را نگهبان.
هیجدهم : منم همه را پزشک.
نوزدهم: منم آفریدگار.
بیستم: منم نامبردار به مزدا.
9
ای زرتشت!
روزان وشبان مرا با نیاز برازندۀ زور بستای.
اینچنین، من – اهوره مزدا – یاری رسانی و پناه بخشی را به سوی تو آیم.
سروش پارسا، یاری رسانی و پناه بخشی را به سوی تو آید.
آبها وگیاهان و فروشی¬های اشونان [نیز] یاری رسانی و پناه بخشی را به سوی تو آیند.
10
ای زرتشت!
اگر خواستار چیرگی بر دشمنی دیوان ومردمان [دروند] و جادوان و پریان و گوی ها وکرپ های ستمکار و راهزنان و اشموغان دو پا و گرگان چار پا ....
11
.... [اگر خواستار چیرگی بر] سپاه فراخ سنگر، بزرگ درفش، افراشته درفش و گشوده درفش و خونین درفش دشمنی، پس در همۀ روزان و شبان، این نامها را باژ گیرد:
12
پشتیبان نام من است.
آفریننده و نگاهبان نام من است.
شناسنده و سپندترین مینو نام من است.
چاره بخش نام من است.
چاره بخش ترین نام من است.
پیشوا نام من است.
بهترین پیشوا نام من است.
اهوره نام من است.
مزدا نام من است.
اشون نام من است.
اشون ترین نام من است.
فره مند نام من است.
فره مندترین نام من است.
بسیار بینا نام من است.
بسیار بینا تر نام من است.
دور بیننده نام من است.
دور بیننده تر نام من است.
13
نگاهبان نام من است.
پشت و پناه نام من است.
دادار نام من است.
نگاهدارنده نام من است.
شناسنده نام من است.
بهترین شناسانده نام من است.
پرورنده نام من است.
فشو شو منثره نام من است.
جویای شهریاری نیکی نام من است.
بیشتر جویای شهریاری نیکی نام من است.
شهریار داد گر نام من است.
دادگرترین شهریار نام من است.
14
نا فریفتار نام من است.
نا فریفنمی نام من است.
برستیهندگی چیره شونده نام من است.
به یک زخم بر دشمن پیروز شونده نام من است.
همه را شکست دهنده نام من است.
آفریدگار یگانه نام من است.
بخشندۀ بسیار دهشها نام من است.
بخشندۀ بسیار خوشیها نام من است.
بخایشگر نام من است.
15
به خواست خود نیکی کننده نام من است.
به خواست خود پاداش رسان نام من است.
سودمند نام من است.
نیرومند نام من است.
نیرومندترین نام من است.
اشون نام من است.
بزرگ نام من است.
برازندۀ شهریاری نام من است.
به شهریاری برازنده ترین،نام من است.
دانا نام من است.
داناترین،نام من است.
درونگرنده نام من است.
اینچنین است نامهای من.
16
ای زرتشت!
آن که در این جهان استومند، این نامهای مرا باژ گیرد یا روزان وشبان، به بانگ بلند بخواند....

17
.... آن که این نامها را هنگام برخاستن از خواب یا به گاه خفتن، به گاه خفتن یاهنگام برخاستن از خواب، هنگام کشتی بستن یا کشتی گشودن، هنگام رفتن از جایی به جایی یا هنگام رفتن از شهر وکشور به سوی کشوری دیگر، بخواند....
18
.... در این روز و در این شب، کارد بر او کارگر نشود، چکش و تیر و خنجر و گرزی که خشمی با نهادی سرشار از دروغ به سوی او پرتا کند، بر او کارگر نشود و سنگهای فلاخن بدو نرسد.
19
این نامهای بیستگانه، همچون زرۀ پشت سر و زرۀ پیش سینه در برابر گروه [ناپیدای] دروندان و نابکاران «ورن» و «کید»ی تبهکار، به زیان اهریمن نابکار ناپاک بکار رود؛ چنان که گویی هزار مرد، مردی تنها را نگاهبانی کنند.
20
«ای اهوره!
این را از تو می پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
کیست آن پیروزمندی که در پرتو آموزشهای تو، هستان را پناه بخشد؟
ای مزدا!
مرا آشکارا از برگماشتن آن رد درمان بخش زندگی بیاگاهان و[بگذار] که سروش و منش نیک بدو و به هرکس که تو خود او را خواستاری، روی آورند.»
21
درود بر فر کیانی.
درود بر ایران ویج.
درود بر«سوک».
درود بر آب «دایتیا».
درود بر آب «آرد ویسور اناهیتا».
درود بر همۀ آفریدگان اشون.
«یثه اهو و یریو....»
«اشم و هو ....»
22
«اهون ویریه ....» را می¬ستاییم.
اردیبهشت، زیباترین امشا سپند را می¬ستاییم.
توانایی و نیرومندی و زور و پیروزی و فر و نیرو را می¬ستاییم.
اهوره مزدای رایومند فره ند را می¬ستاییم.
ینگهه هاتم ....»
23
«یثه اهو ویریو...»
درود وستایش و نیرو خواستارم اهوره مزدای رایومند فره مند را.
«اشم وهو....»
24
ای زرتشت!
تو همواره دوست را از دشمن بدخواه، نگاهدار باش1
روا مدار که دوست دچار گزند شود!
مگذار که دوست، از آسیب به رنج افتد!
مگذار آن مرد دین آگاهی که مرا و امشا سپندان را نیازی بزرگ یا پیشکشی خرد آورد ، از دارایی خویش بی بهره ماند!
25
ای زرتشت!
این است بهمن آفریدۀ من.
ای زرتشت!
ای است اردیبهشت آفریدۀ من.
ای زرتشت!
این است شهریور آفریدۀ من.
ای زرتشت!
این است سپندار مذ آفریدۀ من.
ای زرتشت!
اینانند خرداد و امرداد، هردوان از آفریدگار من . اینان اشونانی را که به دیگر سرای درآیند، پاداش بخشند.
26
ای زرتشت اشون!
به میانجی خرد ودانش من، [دریاب که] سرانجام زندگی و زندگانی آینده چگونه است.
27
هزار درمان [برساد]1
ده هزار درمان از سپندارمذ [برساد]!
با [یاری] سپندارمذ، دشمنی دیو را از هم بپاشید و[اورا] پریشان کنید؛ گوشهایش را بردرید؛ دستهایش را بربندید؛ رزم افزارش را در هم شکنید و به زنجیرش درکشید، بدان سان که هماره در بند ماند.
28
ای مزدا!
آیا اشون بر دروند پیروز خواهدشد؟
آیا اشون بر دروج چیرگی خواهد یافت؟
آیا اشونان بر دروندان چیره خواهند شد ؟
نیروی شنوای اهوره مزدا را می¬ستاییم که »منثره« را شنید.
نیروی یادگیری اهوره مزدا را می ستاییم که «منثرهـ را از برکرد.
نیروی گفتار اهوره مزدا را می ستاییم که «منثره» را برزبان راند.
کوه «اوشیدم» (اوشیدرن) را روزان و شبان با نیاز بر ازنده زور می ستاییم.
29
زرتشت گفت:
بدین چاره، شما را به زیر زمین برانم.
به میانجی دیدگان سپندارمذ، راهزن برزمین افگنده شود.
30
هزار درمان [برساد]!
ده هزاردرمان [برساد]!
فروشی این اشون مرد را که به «آسموخوانونت» نامبردار است، می ستاییم.
از آن پس، خواستارم که همچون مردی دین پذیرفتار، [فروشی¬های] دیگر اشونان را بستایم.
[فروشی] «گوکرن: ی توانای مزدا آفریده را می ستاییم.
گوکرن توانای مزدا آفریده را می ستاییم.
31
..............................................................................................................................................................................
«اشم و هو....»
32
سپندارمذ اشون کارساز را می ستاییم....
اینک آن بزرگتر از همه – آن اهوره مزدا – را«آهو» و «رت» بر می گزینیم تا اهریمن نابکار را براندازیم؛ تا دیو خشم خونین درفش را برافگنیم؛ تا دیوان مزندری را برانیم؛ تا دیوان و دروندان ورن را براندازیم؛ تا اهوره مزدای رایومند فره مند را والا بشناسیم؛ تا امشا سپندان را والا بشناسیم؛ تا ستارۀ رایومند فره مند، تشتر پرفروغ را والا بشناسیم؛ تا اشون مرد را والا بشناسیم، تا همۀ آفریدگان اشون «سپند مینو» را والا بشناسیم.
33
«اشم و هو....»
«اهمایی رئشچه....»
«اشم وهو...»
هزار درمان [برساد]! ده هزار درمانت [برساد]!
«اشم و هو....»
ای مزدا!
مرا به یاری بشتاب!


هفتن یشت کوچک

1
اهوره مزدای رایومند فره مندرا.
امشا سپندان را.
بهمن را .
آشتی پیروز را که دیدبان دیگر آفریدگان است.
دانشی سرشتی مزدا آفریده را.
دانش آموزشی مزدا آفریده را....
2
اردیبهشت زیباتر را.
نماز نیرومند مزدا آفریدۀ «ایریمن ایشیه» را.
«سوک»ی نیک فراخ دیدگاه مزدا آفریدۀ اشون را.
شهریور را.
فلز گداخته را.
مهربانی و جوانمردی اندوهگسار درویشان را...

3
سپندارمذ نیک را.
راتای نیک فراخ دیدگاه مزدا آفریدۀ اشون را.
خرداد رد را.
یا یریه هوشیتی را.
[یزدان] سال، ردان اشونی را.
امرداد رد را.
گلۀ پرواری و کشتزار گندم سود بخش را.
گوکرنی نیرومند مزدا آفریده را....
4
مهر فراخ چراگاه ورام بخشندۀ چراگاه خوب را.
اردیبهشت و آذر اهوره مزدا را.
رد بزرگ، اپام نپات را.
آب مزدا آفریده را....
5
فروشی¬های اشونان و گروه زنان دارندۀ پسران نامور را.
یا یریه هوشیتی را.
ام¬ی نیک آفریدۀ برزمند را.
بهرام اهوره آفریده را.
اوپرتاب پیروز را.
سروش پارسای پاداش بخش پیروز گیتی افزای را.
رشن راست ترین و ارشتاد گیتی افزای و جهان پرور را خشنود کنیم.
«ریثه اهو ویریو....» که زوت مرا بگوید
«یثه اهو و یریو ....» که پارسا مرد دانا بگوید.
6
اهوره مزدای رایومند فره مند را می¬ستاییم.
امشا سپندان، شهریاران نیک خوب کنش را می¬ستاییم.
بهمن امشا سپند را می¬ستاییم.
آشتی پیروز را که دیدبان دیگر آفریدگان است، می¬ستاییم.
دانش سرشتی مزدا آفریده را می¬ستاییم.
دانش آموزشی مزدا آفریده را می¬ستاییم.
7
اردیبهشت، زیباترین امشا سپند را می¬ستاییم.
نماز نیرومند مزدا آفریدۀ »ایریمن ایشیه» را می¬ستاییم.
سوک ی نیک فراخ دیدگاه مزدا آفریدۀ اشون را می¬ستاییم.
شهریور امشا سپند را می¬ستاییم.
فلز گداخته را می¬ستاییم.
مهربانی و جوانمردی اندوهگسار درویشان را می¬ستاییم.
8
سپندارمذ نیک را می¬ستاییم.
راتای نیک فراخ دیدگاه مزدا آفریدۀ اشون را می¬ستاییم.
خرداد امشا سپند را می¬ستاییم.
یایریه هوشیتی را می¬ستاییم.
[ایزدان] اشون سال، ردان اشونی را می¬ستاییم.
امرداد امشا سپند را می¬ستاییم.
گلۀ پرواری و کشتزار گندم سود بخش را می¬ستاییم.
گوکرن ی نیرومند مزدا آفریده را می¬ستاییم.
9
مهر فراخ چراگاه را می¬ستاییم.
رام بخشندۀ چراگاه خوب را می¬ستاییم.
ادریبهشت و آذر اهوره مزدا را می¬ستاییم.
رد بزرگوار، شهریار شیدور، اپام نپات تیز اسب را می¬ستاییم.
آب مزدا آفریدۀ اشون را می¬ستاییم.

10
فروشی¬های پاک نیک توانای اشونان را می¬ستاییم.
گروه زنان دارندۀ پسران نامور را می¬ستاییم.
یایریه هوشیتی را می¬ستاییم.
ام ی نیک آفریدۀ برزمند را می¬ستاییم.
بهرام اهوره آفریده را می¬ستاییم.
اوپرتاب پیروز را می¬ستاییم.
سروش پارسای پیروز گیتی افزای، رد اشونی را می¬ستاییم.
رشن راست ترین را می¬ستاییم.
ارشتاد گیتی افزای و جهان پرور را می¬ستاییم.
11
ای زرتشت!
او جاودان ودیوان ومردمان [دروند] رانابود کند.
ای زرتشت سپیتمان!
کسی که براستی به خانمان ما بستگی دارد، همان دم که چنین سخنی را برزبان آورد، هر دروغی نابود شود.


12
کسی را که برای بازداشتن دشمن دین مزدا پرستی از [یاوری] آنان – هفت امشا سپندان، شهریاران نیک خوب کنش – بهره مند شود، می ستاییم.
آب اشون مزدا آفریده را که چونان اسبی روان است، می¬ستاییم.
14=13
..............................................................................................................................................................................
15
«یثه اهو ویریو....»
..............................................................................................................................................................................
«اشم و هو.....»
«اهمایی رئشچه ..»

هفتن یشت بزرگ


3
اردیبهشت یشت
خشنودی اردیبهشت، زیباترین امشا سپند، [نماز] ایریمن ایشیه ی نیرومند مزدا آفریده و سوک ی نیک فراخ دیدگاه مزدا آفریدۀ اشون را.
«یثه اهو و یریو...» که زوت مرا بگوید.
«یثه اهو ویریو...» که پارسا مرد دانا بگوید.
1
اهوره مزدا به سپیتمان زرتشت گفت:
ای سپیمان زرتشت! ای ستاینده و زوت و دادخواه و اندرزگوی و نیایشگر و مهربان و سرود خوان!
هنگامی که من و اردیبهشت، گیهان روشن و درخشان و خانه های خورشیدسان راآفریدیم... بویژه ستایش و نیایش ما امشا سپندان را...
2
زرتشت گفت:
ای اهوره مزدا! ای مژده رسان گفتار راست!
اینک سپیتمان زرتشت- ستاینده وزوت و دادخواه و اندرزگوی ونیایشگر و مهربان و سرود خوان – را بفرمای:
چگونه بود [آن سخن]، هنگامی که تو و اردیبهشت، گیهان روشن و درخشان و خانه های خورشید سان را آفریدید... بویژه ستایش و نیایش شما امشا سپندان را؟
من اردیبهشت را همی خوانم.
هنگامی که من اردیبهشت را بخوانم، آرامگاه نیک دیگر آمشا سپندان نیز – که مزدا آن را با اندیشۀ نیک نگاهداری می کند؛ که مزدا آن را با گفتار نیک نگاهداری می کند؛ که مزدا آن را با کردار نیک نگاهداری می کند – گشوده شود.
آن آرامگاه نیک در گر زمان اهوره است.
4
گرز مان، مردمان اشون راست.
هیچ یک از دروندان، دیدار اهوره مزدا را بدان راهی نیابد.
5
[نماز] ایریمن ایشیه که انگر مینیو» و همۀ جادوان وپریان را بر می¬اندازد، بزرگترین منثره ی ورجاوندن است؛ بهترین منثره¬ی ورجاوند است.
درمیان منثره های ورجاوند استوار است. استوارترین منثره¬ی ورجاوند است.
در میان منثره¬ی ورجاوند پیروز است. پیروزترین منثره¬ی ورجاوند است.
در میان منثره¬ی ورجاوند درمان بخش است. درمان بخش¬ترین منثره¬ی ورجاوند است.
6
کسی [از پزشکان] به یاری «اشه» درمان کند.کسی [از پزشکان]به یاری دانش، درمان کند. کسی [پزشکان] با کارد درمان کند. کسی [از پزشکان] با گیاهان درمان کند. کسی [پزشکان] با منثره درمان کند.
درمان بخش ترین پزشکان کسی است که با منثره ی ورجاوند درمان کند.
آن که [بیماریهای] اندرونۀ اشون مرد را درمان کند، درمان بخش ترین پزشکان است.
7
ای ناخوشیها بگریزید!
ای مرگ بگریز!
ای دویوان بگریزید!
ای پتیارگان بگریزید!
ای اشموغ، کینه ور، از اشه بگریز!
ای مرد ستمکار بگریز!
8
ای اژدها نژادان بگریزید!
ای گرگ نژادان بگریزید!
ای [بدنهادان وگزند رسانان] دو پا بگریزید!
ای «ترومیتی» بگریز!
ای «پیری میتی» بگریز!
ای تب بگریز!
ای دروغزن بگریز!
ای آشوب و ناآرامی بگریز!
ای مرد بد چشم بگریز!
9
ای دروغ گوترین دروغ گویان بگریز!
ای زن روسپی جادو بگریز!
ای زن بد کارۀ «کخوارذ« بگریز!
ای باد اپا ختر بگریز!
ای باد اپادختر نابود شو!
هر آن که از نژاد این اژدهاست، نابود شود!
10
آن که هزار بار هزار تن و ده هزار بار ده هزار تن از این دیوان را بکشد، ناخوشیها را براندازد؛ مرگ را براندازد ؛ دیوان را براندازد، پتیارگان را براندازد؛ اشموغ دشمن اشه رابراندازد؛ مردم ستمکار را براندازد.
11
اژدها نژادان را بر اندازد؛ گرگ نژادان را براندازد؛ [بد نهادان و گزند رسانان] دو پا را براندازد؛ ترومیتی را براندازد؛ پیری میتی را براندازد؛ تب را براندازد؛ دروغزن را براندازد؛ آشوب و نا آرامی را براندازد، بد چشم را برانداز.

12
دروند ترین دروندان را براندازد؛ زن روسپی جادو را براندازد؛ زن بد کارۀ کخوارذ ا براندازد؛ باد اپا ختر را براندازد؛ باد اپا ختر نابود کند. آن را که [از بد نهادان و گزندرسانان ]دو پاست، نابود کند.
13
اگر کسی هزار بار هزار تن و ده هزار بار ده هزارتن از این دیوان را بکشد فریفتارترین دیوان – اهریمن تبهکار- از فراز آسمان سرنگون گردد و فروافتد.
14
اهریمن تبهکار گفت:
وای بر من از[دست] اردیبهشت.
ناخوش ترین ناخوشیها را براندازد.
با ناخوش ترین ناخوشیها بستیزد.
تباه ترین تباهیها را براندازد.
با تباه ترین تباهیها بستیزد.
دیوترین دیوان را براندازد.
با دیوترین دیوان بستیزد.
پتیاره ترین پتیارگان را براندازد.
با پتیاره ترین پتیارگان بستزید.
اشموغ دشمن اشه را براندازد.
با اشموغ دشمن اشه بستیزد.
ستمکارترین مردمان را براندازد.
با ستمکارترین مردمان بستیزد.
15
اژدها نژادترین اژدها نژادان را بر اندازد.
بااژدها نژادترین اژدها نژادان بستیزد.
گرگ نژادترین گرگ نژادان را بر اندازد.
باگرگ نژادترین گرگ نژادان بستیزد.
[بد نهادترین وگزندرسان ترین] دو پایان را براندازد.
با[بد نهادترین وگزندرسان ترین] دو پایان بستیزد.
ترومیتی را براندازد.
با ترومیتی بستیزد.
پیری میتی را براندازد.
پیری میتی بستیزد.
سخت ترین تبها را براندازد.
با سخت ترین تبها بستیزد.
دروغزن ترین دروغزنان را براندازد.
با دروغزن ترین دروغزنان بستیزد.
ستیهنده ترین ستیهندگان را براندازد.
با ستیهنده ترین ستیهندگان بستیزد.
بد چشم ترین بدچشمان را براندازد.
با بد چشم ترین بدچشمان بستیزد.
16
دروندترین دروندان را براندازد.
با دروندترین دروندان بستیزد.
زن روسپی جادو را براندازد.
با روسپی جادو بستیزد.
زن بدکارۀ کخوارذ را براندازد.
با زن بدکارۀ کخوارذ بستیزد.
باد اپا ختر را براندازد.
با باد اپا ختر بستیزد.
17
دروج باید بکاهد!
دروج باید نابود شود!
دروج باید سپری گردد و یکسره نابود شود!
تو [- دروج -] باید درا پاختر ناپدید شوی!
تو نباید جهان استومند اشه را نابود کنی!
18
اردیبهشت، زیباترین امشا سپند را برای فر و فروغش با نماز [ی به بانگ] بلندو با زور می ستاییم.
اردیبهشت، زیباترین و امشا سپند را با هوم آمیخته به شیر، با برسم، با زبان خرد و «منثره» با اندیشه و گتفار و کردار [نیک] و با زور و سخن رسا می¬ستاییم.
«ینگهه هاتم ...»
19
«یثه اهو ویریو...»
درود می¬فرستیم به زیباترین امشا سپندان، اردیبهشت؛ به [نماز] ایریمن ایشیه ی مزدا آفریده و به سوک ی نیک فراخ دیدگاه مزدا آفریدۀ اشون.
«اشم وهو.....»
«اهمایی رئشچه...»

خرداد یشت

1
اهوره مزدا به سپیتمان زرتشت گفت:
من یاری و درستکاری و رامش و بهروزی خرداد را برای مردمان اشون بیافریدم ....
کسی که در میان امشا سپندان، او را بستاید، بدان ماند که امشا سپندان بهمن و اردیبهشت و شهریور و سپندارمذ و خرداد و امرداد را ستوده باشد.
2
کسی که هزار بار هزار، ده هزار بار ده هزار، صدهزار بار صد هزار در ستیز با دیوان، نامهای امشا سپندان – [بویژه] خرداد – را یاد کند، «نسو» ، «هشی»، «بشی»، «سئنی» و «بوجی» از او دور شود.
3
نخست من به آواز بلند، اشون مرد را می گویم:
اگر کسی بدین سان در میان ایزدان مینوی، به رشن راست ترین و به امشا سپندان روی نیاز آورد، همۀ آنان را – که دارای چنین نامهایی دلیرانه اندن – اشون مرد را از آنسو، هشی، بشی، سئنی، بوجی، سپاه فراخ سنگر و افراشته درفش دشمن، مردم ستمکار دروند، تیغ درخشان، جادو، پری، وتباه روزگاری رهایی بخشند.
4
چگونه راه اشون مرد از راه دروند مرد باز شناخته شود؟
آنگاه اهورمزدا گفت:
اگر کسی«منثره» را از بر بخواهد یا از یاد خویش بگذراند یا باژ گیرد یا به آواز بلندبخواند و شیاری به گرد خویش بکشد، خویشتن را در آسودگی نگاه تواند داشت.
5
هریک [از شما] - تو و دروج – را که آشکار باشید، هر یک [ازشما] را در هرکاری که باشید، هریک از شما را که پنهان [باشید]، هریک [از شما] را – تو و دروج را – من از خانمانهای ایرانی بیرون رانم.
تو و دروج را من به بند درکشم.
تو و دروج را من براندازم.
تو و دروج را من به زیر پا افگنم.
6
سه شیار بکشد؛ [سه] . من اشون مرد را می¬گویم.
شش شیار بکشید؛ شش. من اشون مرد را می¬گویم.
نه شیار بکشید؛ نه. من اشون مرد را می¬گویم.
7
نامهای امشا سپندان، «دروج»های به «نسو» پیوسته و تخمه و نژاد «کرپ»ها را نابود کند.
زوت – زرتشت- به خواست و کام خویش – چنان که همیشه خواست و کام اوست – آنان را به دوزخ هولناک [براند].
8
هنگامی که آفتاب هنوز فرو ننشسته است و پس از فرونشستن آفتاب ، او با رزم افزاری کشنده؛ به خشنودی ایزدان مینوی و شناخت درست آنان ، «نسو» را فروکوبد و به سوی اپاختر [براند] و آن تباهکار را به کام نیستی درافکند.
9
ای زرتشت!
تو نباید این «منثره» را بیاموزی جز به پدر یا پسر یا برادر تنی یا آتربان وابسته به پایگاههای سه گانه: کسی که به نیکی نامبردار، نیک دین، پرهیزگار و اشون است؛ کسی که دلیرانه در همه جا به گسترش دین کوشد.
10
او را – امشا سپند خرداد را – برای فر و فروغش با نماز [به بانگ] بلند و با زور می¬ستاییم.
ما امشا سپندن خرداد را با هوم آمیخته با شیر، با برسم، با زبان خرد، و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [نیک]، با زور و با سخن رسا می¬ستاییم.
«ینگهه هاتم ...»
11
«یثه اهو ویریو...»
درود می¬فرستم به خرداد راد، به یایریه هوشیتی، به فرشتگان سال و به ردان اشه.
«اشم و هو...»
«اهمایی رئشچه....»


آبان یشت

خشنودی آب بی آلایش اشون «اردوی» و همۀ گیاهان مزدا آفریده را.
[راسپی:]
«یثه اهو ویریو....: که زوت مرا بگوید.
[زوت:]
«اثارتوش اشات چیت هچا...» که پارسا مرد دانا بگوید.
*
کردۀ یکم
1
اهوره مزدا به سپیتمان زرتشت گفت:
ای سپیتمان زرتشت!
«اردو یسور اناهیتا» را – که در همه جا [دامان] گسترده، درمان بخش، دیوسیتز و اهورایی کیش اتس – به خواست من بستای!
اوست که درجهان استومند، برازندۀ ستایش و سزاوار نیایش است.
اوست اشونی که جان افزاید وگله و رمه و دارایی و کشور را افزونی بخشد.
[اوست] اشونی که فزایندۀ گیتی است.
2
اوست که تخمۀ همۀ مردان را پاک کند و زهدان همۀ زنان را برای زایش، [از آلایش] بیالاید.
وست که زایمان همۀ زنان را آسانی بخشد و زنان باردار را به هنگامی که بایسته است، شیر [در پستان] آورد.
3
اوست برومندی که درهمه جا بلند آوازه است.
اوست که در بسیار فره مندی، همچند همۀ آبهای روی زمین است.
اوست زورمندی که از کوه «هکر» به دریای «فراخ کرت» ریزد.
4
بدان هنگام که اردویسور اناهیتا – آن دارندۀ هزار دریاچه و هزار رود، هر یک به درازای چهل روز راه مردی چابک سوار – به سوی دریای فراخ کرت روان شود، سراسر کرانه های آن دریا به جوش در افتد و میانۀ آن بر آید.
5
از این آبی که از آن من است، به هریک از هفت کشور، رودی روان شود؛ [رودی] از آبی که از آن من است و در زمستان و تابستان یکسان روان است.
او برای من، آب را و تخمۀ مردان را و زهدان و شیر زنان را پاک کند.

6
من – اهوره مزدا – او را به نیروی خویش، هستی بخشیدم تا خانه و روستا و شهر وکشور را بپرورم و پشتیبان و پناه بخش و نگاهبان باشم.
7
ای زرتشت!
اردویسور اناهیتا از سوی آفریدگار مزدا بر می خیزد. بازوان زیبا و سپیدش – که به زیورهای با شکوه دیدنی آراسته است – به ستبری کتف اسبی است.
آن نازنین بسیار نیرومند روان می شود در نهاد خویش چنین می اندیشد.
8
-کدامین کس مرا نیایش کند؟
- کیست که مرا زور آمیخته با هوم؛ آمیخته به شیر به آیین ساخته و پالوده نیاز کند؟
چنین پیمان شناس نیک دلی را خوشی پسندم و خواستارم [که او] خرم و شادمان [ماند]!
9
او را – آن اردویسور اناهیتای اشون را – برای فر و فروغش با نماز [ی به بانگ] بلند، با نماز نیک گزارده و با زور می¬ستایم.
ای اردویسور اناهیتا!
بشود که تو از پی دادخواهی، [ ما را[ به فریاد رسی!
اینچنین تو بهتر ستوده خواهی شد با هوم آمیخته به شیر، با برسم، با زبان خرد و «منثره» با اندیشه وگفتار و کردا [نیک]، با زور و با سخن رسا.
«ینگهه هاتم ....»

کردۀ دوم
10
..............................................................................................................................................................................
11
اوست که برگردونه نشسته، لگام بردست ، گردونه می راند و روان جویای ناموری اش، اینچنین در نهاد خویش اندیشه کنان است:
-کدامین کس مرا نیایش کند؟
-کیست که مرا زور آمیخته به هوم، آمیخته به شیر به آیین ساخته و پالوده نیاز کند؟
چنین پیمان شناس نیک دلی را خوشی پسندم و خواستارم [که او] خرم و شادمان [ماند]!
..............................................................................................................................................................................
کردۀ سوم
12
..............................................................................................................................................................................
13
اوست که با چهار اسب بزرگ سپید- یک رنگ و یک نژاد – بر دشمنی همۀ دشمنان – دیوان و مردمان [درونند] و جادوان و پریان وـ«کوی» ها و«کرپ» های ستمکار – چیره شود.
..............................................................................................................................................................................
کردۀ چهارم
14
..............................................................................................................................................................................
15
اوست آن زورمند درخشان بلند بالای برزمند که روزان و شبان – در بزرگی همچنند همۀ آبهای روی زمین – به نیرومندی روان شود.
..............................................................................................................................................................................
کردۀ پنجم
16
..............................................................................................................................................................................
17
او را بستود آفریدگار- اهوره مزدا – در ایران ویج در کرانۀ [رود] «دایتیا»ی نیک با هوم آمیخته به شیر، با برسم، با زبان خرد و«منثره» با اندیشه و گفتار وکردار [نیک]، با زور و با سخن رسا...

18
و از وی خواستار شد:
ای اردویسور اناهیتا! ای نیک! ای تواناترین!
مرا این کامیابی ارزانی دار که من پسر «پور شسپ» - زرتشت اشون – را بر آن دارم که هماره دینی بیندیشد، دینی سخن گوید و دینی رفتار کند.
19
اردویسور اناهیتا – که همیشه خواستار زور نیاز کننده و به آیین پیشکش آورنده را کامروا کند – او را کامیابی بخشید.
..............................................................................................................................................................................
کردۀ ششم
20
...............................................................................................................................
21
هوشنگ پیشدادی در پای [کوه] البرز، صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند، اورا پیشکش آورد...
22
و از وی خواستار شد:
ای اردویسور اناهیتا! ای نیک! ای تواناترین!
مرا این کامیابی ارزانی دار که من بزرگترین شهریار همۀ کشورها شوم؛ که بر همۀ دیوان و مردمان [درونند] و جادوان و پریان و «کوی»ها و«کرپ»های ستمکار چیرگی یابم؛ که دو سوم از دیوان مزندری و دروندان ورن را بر زمین افگنم.
23
اردویسور اناهیتا – که همیشه خواستار زور نیاز کننده و به آیین پیشکش آورنده را کامروا کند – او را کامیابی بخشید.
..............................................................................................................................................................................
کردۀ هفتم
24
..............................................................................................................................................................................
25
جمشید خوب رمه در پای کوه هکر، صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند، او را پیشکش آورد ....
26
و از وی خواستار شد:
ای اردویسور آناهیتا! ای نیک! ای تواناترین !
مرا این کامیابی ارزانی دار که من بزرگترین شهریار همۀ کشورها شوم؛ که بر همۀ دیوان و مردمان [دروندن] و جادوان وپریان و « کوی»ها و «کرپ»های ستمکار چیرگی یابم؛ که من دیوان را از دارایی و سود – هر دو –واز فراوانی و رمه – هر دو – واز خشنودی و سرافرازی – هر دو – بی بهره کنم.
27
اردویسوراناهیتا – که همیشه خواستار زور نیاز کننده و به آیین پیشکش آورنده را کامروا کند – او را کامیابی بخشد.
..............................................................................................................................................................................
کردۀ هشتم
28
..............................................................................................................................................................................
29
«اژی دهاک» سه پوزه در سرزمین »بوری» و صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند، اورا پیشکش آورد ....
30
و از وی خواستا ر شد:
ای اردویسو اناهیتا! ای نیک ! ای تواناترین!
مرا این کامیابی ارزانی دارد که من هفت کشور را از مردمان تهی کنم.
31
اردویسور اناهیتا او را کامیابی نبخشید.
..............................................................................................................................................................................
کردۀ نهم
32
..............................................................................................................................................................................
33
فریدون پسر آتبین از خاندان توانا، در سرزمین چهارگوشۀ ورن ، صد اسب و هزار گاو وده هزار گوسفند ، او را پیشکش آورد....
34
واز وی خواستار شد:
ای اردویسور آناهیتا! ای نیک! ای تواناترین!
مرا این کامیابی ارزانی دار که من بر «اژی دهاک» - [اژی دهاک] سه پوزۀ سه کلۀ شش چشم ، آن دارندۀ هزار [گونه] چالاکی، آن دیو بسیار زورمند، دروج ، آن دروند آسیب رسان جهان و آن زورمندترین دروجی که اهریمن برای تباه کردن جهان اشه، به پتیارگی در جهان استومند بیافرید- پیروز شوم و هر دو همسرش «سنگهوک» و «ارنوک» را – که برازنده نگاهداری خاندان و شایستۀ زایش و افزایش دودمانند – از وی بربایم.
35
اردویسور اناهیتا – که همیشه خواستار زور نیاز کننده و به آیین پیشکش آورنده را کامروا کند – اوراکامیابی بخشد.
..............................................................................................................................................................................
کردۀ دهم
36
..............................................................................................................................................................................
37
گرشاسپ نریمان، درکرانۀ دریاچۀ «پیشینگه» ؛ صد اسب و هزار گاو ده هزار گوسفند، او را پیکش آورد....
38
و از وی خواستار شد:
ای اردویسور اناهیتا! ای نیک! ای تواناترین!
مرا این کامیابی ارزانی دار که من بر «گندرو»ی زرین پاشنه، در کرانۀ دریای چر خیزاب فراخ کرت پیروز شوم؛ که من بر این زمین پهناور گی سان دور کرانه، تاخت کنان به خانۀ استوار دروند برسم.
39
ای اردویسور اناهیتا – که همیشه خواستار زور نیاز کننده و به آیین پیشکش اورنده را کامروا کند – او را کامیابی بخشید.
..............................................................................................................................................................................

کردۀ یازدهم
40
..............................................................................................................................................................................
41
افراسیاب تورانی تباهکار، در «هنگ» زیر زمینی خویش، صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند، اورا پیشکش آورد....
42
و از وی خواستار شد:
ای اردویسور اناهیتا! ای نیک! ای تواناترین!
مرا این کامیابی ارزانی دار که من به آن فرشناور در دریای پر خیزاب فراخ کرت – [فری] که هم اکنون و از این پس، از ان تیره های ایراین وررتشت اشون است – دست یابم.
43
اردویسور اناهیتا اورا کامیابی نبخشید.
..............................................................................................................................................................................
کردۀ دوازدهم
44
..............................................................................................................................................................................

45
کاووس توانا د رپای کوه «ارزیفیه»، صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند، اورا پیشکش آورد...
46
و از وی خواستار شد:
ای اردویسور اناهیتا! ای نیک! ای تواناترین!
مرا این کامیابی ارزانی دار که من بزرگترین شهریار همۀ کشورهای شوم؛ که بر همۀ دیوان ومردمان [دروند[ وجادوان و پریان و «کوی»ها و «کرپ»های ستمکار چیرگیی یابم.
47
اردویسور اناهیتا – که همیشه خواستار زور نیاز کننده و به آیین پیشکش ـ آورنده را کامروا کند- اورا کامیابی بخشید.
..............................................................................................................................................................................
کردۀ سیزدهم
48
..............................................................................................................................................................................
49
[کیـ]ـخسرو پهلوان سرزمینهای ایرانی و استوار دارندۀ کشور، در کرانۀ دریاچۀ ژرف و پهناور «چیچست» ، صد اسب و هزار گاو ده هزار گوسفند ، اورا پیشکش آورد....
50
اردویسور اناهیتا – که همیشه خواستار زور نیاز کننده و به آیین پیشکش آورنده را کامروا کند- اورا کامیابی بخشید.
..............................................................................................................................................................................
کردۀ چهادهم
52
..............................................................................................................................................................................
53
توس پهلوان جنگاور، بر پشت اسب او را بستود و خواهان نیرومندی اسبان خود وتندرستی خویش شد تا بتواند دشمنان را از دور بنگرد وهماوردان کینه ور را به یک زخم، از پای در افگند.
54
[توس] از وی خواستار شد:
ای اردویسور اناهیتا! ای نیک! ای تواناترین!
مرا این کامیابی ارزانی دارد که من بر پسران دلیر خاندان «ویسه» در گذرگاه «خشتروسوک» بر فراز «کنگ» بلند واشون، پیروز شوم؛ که من سرزمینهای تورانی را براندازم: پنجاهها صدها، صدها هزارها، هزارها دهزارها، ده هزارها صدهزارها.
55
اردویسور آناهیتا – که همیشه خواستار زور نیاز کننده وبه آیین پیشکش آورنده را کامروا کند- او را کامیابی نبخشید.
..............................................................................................................................................................................

کردۀ پانزدهم
56
..............................................................................................................................................................................
57
پسران دلیر خاندان «روسیه» در گذرگاه «خششروسوک» بر فراز« کنگ» بلند واشون، صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند، اورا پیشکش آوردند....
و از وی خواستار شدند:
ای اردویسور اناهیتا! ای نیک! ای تواناترین!
ما را این کامیابی ارزانی دار که ما بر توس، پهلوان چنگاور پیروز شویم، که ما سرزمینهای ایرانی را براندازیم: پنجاهها صدها، صدها هزارها، هزارها ده هزارها، ده هزارها صدهزارها.
59
اردویسو اناهیتا آنان را کامیابی نبخشید.
..............................................................................................................................................................................
کردۀ شانزدهم
60
..............................................................................................................................................................................
61
«پا اورو» کشتیران کاردان – هنگامی که فریدون، پهلوان پیروزمند، او را همچون کرکسی در هوا به پرواز واداشت – اردویسور اناهیتا راستود....

62
....او سه شبانروز پیاپی به سوی خانۀ خویش در پرواز بود ونمی توانست در آن فرود آید.
چون سومین شب پرواز او به سپیده دمان رسید، هنگام بامداد روشن و توانا، به سوی اردویسور اناهیتا بانگ برداشت:
63
ای اردویسور اناهیتا!
زود به یاری ن بشتاب!
اینک مرا پناه بخش که اگر به زمین آهوره آفریده و به خانه خویش رسم؛ هر آینه ترا در کرانۀ «رنگها» هزار زور به آیین ساخته وپالوده، امیخته به هوم و امیخته به شیر، نیاز دارم.
64
آنگاه اردویسور اناهیتا به پیکر دوشیزه ای زیبا، برومند، برزمند، کمر بر میان بسته، راست بالا، آزاده، نژاد، بزرگوار، موزه هایی درخشان تا مچ چا پوشیده و به استواری با بندهای زرین بسته، روانه شد.
65
بازوانش را به چالاکی بگرفت ودیری نپائید که به یک تاخت، اورا تندرست و بی هیچ ناخوشی و گزندی – همان گونه که از آن پیشتر بود – به زمین اهوره آفریده فرود آورد و به خانمانش رساند.
66
اردویسور اناهیتا – که همیشه خواستار زور نیاز کننده و به آیین پیشکش آورنده راکامروا کند – او را کامیابی بخشید.
..............................................................................................................................................................................
کردۀ هفدهم
67
..............................................................................................................................................................................
68
جاماسپ هنگامی که از دور سپاه دروندان دیو پرست را دید که با آرایش رزم به پیش می¬آید، صد اسب و هزار گاو ده هزار گوسفند، اورا پیشکش آورد...
69
و از وی خواستار شد:
ای اردویسور اناهیتا! ای نیک! ای تواناترین!
مرا این کامیابی ارزانی دار که من همچند همۀ دیگر ایرانیان از پیروزی بزرگ بهره مند شوم.
70
اردیسو آناهیتا – که همیشه خواستار زور نیاز کننده و به آن پیشکش آورنده را کامروا کند – او را کامیابی بخشید.
..............................................................................................................................................................................
کردۀ هیجدهم
71
..............................................................................................................................................................................
72
«اشوزدنگهه» پسر «پوروذاخشتی» و «اشوزدنگهه» پسر «سایوژدری» نزد ایزد بزرگ و شهریار شیدور اپام نپات تیزاسب ، اردویسور اناهیتا را صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفنند، پیشکش آوردند....
73
و از وی خواستار شدند:
ای اردویسور آناهیتا! ای نیک! ای تواناترین!
ما را این کامیابی ارزانی دار که ما درکازار جهان بر تورانیان «دانو» و بر «کر» و «ور» از خاندان «اس بن» و بر «دوراکئت» چیره شدیم.
74
اردویسو آناهیتا – که همیشه خواستار زور نیاز کننده و به آیین پیشکش آورنده را کامروا کند – آنان را کامیابی بخشید.
..............................................................................................................................................................................
کردۀ نوردهم
75
..............................................................................................................................................................................


76
«ویستورو» از خاندان نورر، برکران آب «ویتنگوهیتی» اینچنین گفتار راست برزبان ، اورا پیشکش آورد:
77
ای اردویسورآناهیتا!
این سخن به [آیین] اشه و بدرستیی گفته می شود که من به شمارۀ موهای سرم دیو پرستان را برخاک افگنده ام. پس تو – ای اردویسور اناهیتا! – مرا گذرگاهی خشکاز یک کرانه به دیگر کرانۀ «ویتنگوهیتی» پدید آورد.
78
آنگاه اردویسور اناهیتا به پیکر دوشیزه ای زیبا، برومند، برزمند، کمر بر میان بسته ، راست بالا، آزاده، نژاده، بزرگوار، موزه هایی زرین در پا و به زیورهای بسیار آراسته . روانه شد.
یک رشته از آب را ازرفتن بازداشت و دیگر رشته¬ها را بدان سان که بود، به رفتن رها کرد و گذرگاهی خشک از یک کرانه به دیگر کرانۀ «ویتنگوهیتی»ی نیک پدید آورد.
79
اردویسور اناهیتا- که همیشه خواستار زور نیاز کننده و به آیین پیشکش آورده را کامروا کند – او را کامیابی نبخشید.
..............................................................................................................................................................................

کردۀ بیستم
80
..............................................................................................................................................................................
81
«یوایشت» از خاندان «فریان» در آبخوست خیزاب شکن «رنگها» صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند، اورا پیشکش آورد...
82
و از وی خواستار شد:
ای اردویسوز آناهیتا! ای نیک! ای تواناترین!
مرا این کامیابی ارزانی دار که من بر«اختیه»ی نیرنگ باز خیره سر چیره شوم؛ که من به پرسشهای او- نود و نه پرسش دشواری که «اختیه»ی نیرنگ باز خیره سر، به دشمنی از من می¬کند -–پاسخ توانم گفت.
83
اردویسور اناهیتا- که همیشه خواستار زور نیاز کننده و به آیین پیشکش آورنده را کامروا کند – او را کامیابی بخشید.
..............................................................................................................................................................................
کردۀ بیست و یکم
84
..............................................................................................................................................................................
85
اهوره مزدای نیک کنش فرمان داد:
ای اردویسور اناهیتا!
از فرار ستارگان به سوی زمین اهوره آفریده بشتاب!
به پایین روانه شو و دیگر باره بدین جا باز آی!
فرمانروایان دلیر و بزرگان و بزرگ زادگان کشور باید ترا نیایش کنند.
86
ارتشتاران – آن دلیران – برای دست یابی براسبان تکاور و برتری جویی در «فر» بای از تو یاری خواهند.
آتربانان پارسا – آن پرورشگران روان – برای دست یابی بر دانش و ورجاوندی و پیروزی و برترتی اهوره آفریده، باید از تو یاوری خواهند.
87
از تو با دوشیزیگان کوشا و شایسته شوهر، سرور وخانه خدایی دلیر خواهند.
از توباید زنان جوان – به هنگام زایمان – زایشی خوب خواهند.
تویی – تو ای اردویسور اناهیتا! – که این همه را بجای توانی آورد.
88
ای زرتشت:

اردویسور اناهیتا از فراز ستارگان، به سوی زمین اهوره آفریده فرود آمد و اینچنین گفت:
89
ای سپیتمان اشون!
براستی اهوره مزدا ترا به ردی جهان آستومند برگزید و مرا به نگاهبانی همۀ آفرینش اشه برگماشت.
از فروغ و فرمن است که ستوران خرد و بزرگ و مردمان بر این زمین در گردش¬اند.
براستی من همۀ مزدا آفریدگان نیک و اشون را نگاهداری می¬کنم، چنان که آغلی چارپایان را در خود نگاه می دارد.
90
زرتشت از اردویسور آناهیتا پرسید:
ای اردویسور اناهیتا!
ای آن که مزدا ترا راهی از فراز خورشید – و نه راهی از فرود آن – آماده کرده تا مارها، «ارثن»ها، «ووژک» هاو «ورنوویش»ها ترا گزندی نرسانند، با کدامین ستایش ترا بستایم؟
با کدامین ستایش، آیین ترا برگذرم؟
99
آنگاه اردویسور آناهیتا گفت:
ای سپیتمان اشون
براستی مرا با این ستایش بستای. با این ستایش، آیین مرا برگذار:
از هنگام برآمدن خورشید تا به گاه فرورفتن خورشید، از این زور من تو توانی نوشید و آتر بانان دین آگاه و خردمندان آزموده وتن منثره.
92
از این زور من «هرث»، تبدار، نارساتن »سچی«، »کسویش»، زن ، [نا] پارسایی که «گاهان» نمی سراید وپیس جدا کرده تن نباید بنوشد.
93
من بدان آیین زوری که کور و کر و کوتاه بالا و نا بخرد و «ار» وغشی و دیگر داغ خوردگان اهریمن برگذارند، پای نمی گذارم.
از این زور من، گوژ سینه، گوژپشن، کوتاه تن و تباه دندان نباید بنوشد .
94
زرتشت از اردویسور آناهیتا پرسید:
ای اردویسور اناهیتا!
آن زورها ترا چه خواهد شد اگر دیو پرستان و دروندان، آنها را پس از فرو رفتن خورشید، برای تو نیاز کنند؟

95
آنگاه اردویسور اناهیتا گفت:
ای سپیتمان زرتشت اشون!
آیین زوری که من بدان پای نگذارم؛ شایستۀ ستایش دیوان است.
در چنین آیینی به جای من، هزار وششصد تن از هراس انگیزان و یاوه سرایان و هرزه درایان و فرومایگان پای نهند.
96
من کوه زرین در همه جا ستودۀ هکر را می ستایم که اردویسور اناهیتا از آن، از بلندای هزار بالای آدمی برای من فرود آید.
اوست که در بسیار فره مندی، همچند همۀ آبهای روی زمین است وبه نیرومندی روان شود.
..............................................................................................................................................................................
کردۀ بیست و دوم
97
..............................................................................................................................................................................
98
اوست که مزدا پرستان، برسم به دست به گرداگرد وی در آیندی.
او را «هوو» ها ستودند.
او را «نوذریان» ستودند.
«هوو» ها از او دارایی خواستند و نوذریان، اسبان تکار.
دیری نپایید که «هوو» ها به دارایی فراوان توانگر شدند. دیری نپایید که نوذریان کامروا شدند و گشتاسپ در این سرزمینها بر اسبان تیزتک دست یافت.
99
ادویسور اناهیتا- که همیشه خواستار زور نیاز کننده و به آیین پیشکش آورنده را کامروا کند – آنان را کامیابی بخشید.
..............................................................................................................................................................................
کردۀ بیست و سوم
100
..............................................................................................................................................................................
101
اوست دارندۀ هزار دریاچه و هزار رود، هر یک به ازای چهل روز راه مرد چابک سوار.
در کرانۀ هر یک از این دریاچه ها، خانه ای خوش ساخت با یکصد پنجرۀ درخشان و یک هزار ستون خوش تراش برپاست: خانه ای کلان پیکر که بر هزار پایه جای دارد.
102
در هریک از این خانه ها، بستری زیبا با بالشهایی خوشبو بر تختی گسترده است.
ای زرتشت!
در چنین جای، اردویسور اناهیتا از بلندای هزار بالای آدمی فرو می ریزدی.
اوست که در بزرگی، همچند همۀ آبهای روی زمین است وبه نیرومندی روان شود.
..............................................................................................................................................................................
کردۀ بیست و چهارم
103
..............................................................................................................................................................................
104
او را بستود زرتشت اشون، در ایران ویج برکرانۀ [رود] «دایتیا» ی نیک با قوه آمیخته به شیر، با برسم، با زبان خرد و «منثره» با اندیشه وگفتار و کردار [نیک]، با زور و با سخن رسا...
105
و از وی خواستار شد:
ای اردویسور اناهیتا! ای نیک ! ای تواناترین!
مرا این کامیابی ارزانی دار که من «کی گشتاسپ» دلیر پسر «لهراسپ» را بر آن دارم که هماره دینی بیندیشد، دینی سخن گوید و دینی رفتار کند.
106
اردویسور اناهیتا- که همیشه خواستار زور نیاز کننده و به آیین پیشکش آورنده را کامروا کند – او را کمیابی بخشید.
..............................................................................................................................................................................

کردۀ بیست و پنجم
107
..............................................................................................................................................................................
108
کی گشتاسپ گرانمایه بر کرانۀ آب «فرزادانو» صد اسب و هزار گاو ده هزار گوسفند ، اورا پیشکش آورد...
109
و از وی خواستار شد:
ای اردویسور اناهیتا! ای نیک! ای تواناترین!
مرا این کامیابی ارزانی دار که من در کارزار جهان، بر «تثریاونت» دژدین و«پشن»ی دیو پرست و«ارجاسپ» دروند پیروز شدم.
110
اردویسوراناهیتا – که همیشه خواستار زور نیاز کننده و به آیین پیشکش آورنده را کامروا کند – او را کامیابی بخشید.
..............................................................................................................................................................................
کردۀ بیست و ششم
111
..............................................................................................................................................................................
112
«زریر» رزم کنان بر پشت اسب بر کرانۀ آب «دایتیا»، صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند، اورا پیشکش آورد....
113
و از وی خواستار شد:
ای اردویسو آناهیتا! ای نیک! ای تواناترین!
مرا این کامیابی ارزانی دار که من در کارزار جهان، بر «هوم یک»ی دیوپرست گشوده چنگال- که در هشت خانه بسر می برد- و بر آرجاسپ دروند پیروز شوم.
114
اردویسوراناهیتا – که همیشه خواستار زور نیاز کننده وبه آیین پیشکش آورنده را کامروا کند – او را کامیابی بخشید.
..............................................................................................................................................................................
کردۀ بیست و هفتم
115
..............................................................................................................................................................................
116
«وندرمینیش»- برادر آرجاسپ – نزدیک دریای فراخ کرت، صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند، اورا پیشکش آورد....

117
و از وی خواستار شد:
ای اردویسور اناهیتا! ای نیک! ای تواناترین!
مرا این کامیابی ارزانی دار که من بر کی گشتاسپ دلیر و بر زریر- سوار جنگاور- پیروز شدم؛ که من سرزمینهای ایرانی را براندازم: پنجاهها صدها، صدها هزارها، هزارها ده هزارها، ده هزارها صد هزارها.
118
اردویسور اناهیتا اوار کامیابی نبخشیدی.
..............................................................................................................................................................................
کردۀ بیست هشتم
119
..............................................................................................................................................................................
120
اهوره مزدا اورا چهار اسب از باد وباران و ابر و تگرگ پدید آورد.
ای زرتشت سپیتمان!
همیشه برای من از این چهار اسب، باران وبرف و ژاله وتگرگ فرو می بارد به کسی که هزار ونهصد تیر بخشیده شده است.
..............................................................................................................................................................................
..............................................................................................................................................................................
کردۀ بیست و نهم
122
..............................................................................................................................................................................
123
اردویسور اناهیتای نیک پنام زرین در برکرده، در آرزوی شنیدن سرود «زوت» در آنجا ایستاده ، اینچنین در نهاد خویش اندیشه کنان است:
124
-کدامین کس مرا نیایش کند؟
-کیست که مرا زور آمیخته به هوم، آمیخته به شیر و به آیین ساخته و پالوده نیاز کند؟
چنین پیمان شناس نیک دلی را خوشی پسندم و خواستارم [که او] خزم و شادمان [ماند]!
..............................................................................................................................................................................

کردۀ سی ام
125
..............................................................................................................................................................................
126
اردویسور اناهیتا هماره به پیکر دوشیزه ای جوان، زیبا ، برومند، برزمند، کمر بر میان بسته، راست باال، آزاده، نژاده و بزرگوار که جامۀ زرین گرانبهای پرچینی در بر دارد، پدیدار می شود.
127
براستی اردویسور اناهیتای بزرگوار، همان گونه که شیوه اوست، برسم بر دست گرفته، گوشواره های زرین چهار گوشه ای ازگوشها آویخته وگردن بندی بر گردن نازنین خویش بسته، نمایان می شود.
او کمر بر میان بسته است تا پستانهایش زیباتر بنماید و دلنشین تر شود.
128
برفراز سر اردویسور اناهیتا تاجی آراسته با یکصد ستاره جای دارد، تاج زرین هشت گوشه ای که بسان چرخی ساخته شده و با نوارها زیور یافته؛ تاج زیبای خوش ساختی که چنبری از آن پیش آمده است.
129
اردویسور اناهیتا جامه ای از پوست ببر پوشیده است؛ از پوست سیصد ماده ببر که هر یک چهار بچه زاید؛ از آن روی که ببر ماده، زیباترین جانوری است که مویی انبوه دارد.
ببر جانوری آبزی است که اگر پوستش بهنگام آماده شود، همچون سیم و زر بسیار درخشان به چشم آید.
130
ای اردویسور اناهینا! ای نیک! ای تواناترین!
اینک خواستار این کامیابی ام که بسیار ارجمند باشم و به شهریاری بزرگی برسم که در آن خوراک بسیار آماده شود و بهره و بخش هرکس بسیار باشد؛ که در آن اسبان شیهه برکشند و گردونه ها بخروشند و آوای تازیانه ها در هوا بپیچد؛ که در آن خوراک و توشه فراوان انباشته باشد؛ که در ان خوشبوهها فراوان باشد؛ که انبارهایش از هر آنچه مردمان آرزو کنند و زندگی خوش را بکار آید؛ پر باشد.
131
ای اردویسور اناهیتا! ای نیک! ای تواناترین!
اینک خواستار دو چالاکم: چالاکی دو پا و چالاکی چهار پا .
چالاک دو پا برای آن که در جنگ چست باشد و در رزم گردونه را بخوبی براند.و
چالاک چهار پا برای آن که هر دو سوی سنگر فراخ سپاه دشمن را برهم زند؛ از چپ به راست واز راست به چپ.

132
ای اردویسور اناهیتا!
از پی این ستایش، از پی این نیایش، از پی آنچه ترا نیاز آورند، از فراز ستارگان به سوی زمین اهوره آفریده، به سوی زور نیاز کننده، به سوی پیشکش سرشار بشتاب.
به یاری خواستاری بشتاب که ترا فراخواند تا تورهایی اش بخشی.
به یاری کسی بشتاب که ترا زور آوردو به آیین پیشکش تا همۀ دلاوران همچون کی گشتاسپ به خانمان باز گردند.
..............................................................................................................................................................................
133
«یثه اهو ویریو...»
به آبهای نیک مزدا آفریده و به آردویسور اناهیتای اشون درود می فرستم.
«اشم وهو....»
«اهمایی رئشچه....»


خورشید یشت


خشنودی خورشید جاودانۀ رایومند تیز اسب را.
«یثه اهو ویریو....» که زوت مرا بگوید.
«اثارتوش اشات چیت هچا....» که پارسا مرد دانا بگوید.
*
1
خورشید جاودانۀ رایومند تیز اسب را می ستایم.
هنگامی که خورشید فروغ بیفشاند و تابان شود، هنگامی که خورشید بدرخشد، صد[ها] وهزار [ها] ایزد مینوی برخیزند واین فر را فراهم آورند و فرو فرستند.
آنان این فر را بر زمین اهوره آفرید پخش کنند، افزایش چهان اشه را، افزایش هستی اشه را.
2
هنگامی که خورشید برآید ، زمین اهوره آفریده پاک شود؛ آب روان پاک شود؛ آب چشمه ساران پاک شود؛ آب دریا پاک شود؛ آب ایستاده پاک شود؛ آفرینش اشه – که از آن سپند مینوست – پاک شود.

3
اگر خورشید برنیاید، دیوان آنچه را که درهفت کشور است نابود کند و ایزدان مینوی در این جهان استومند جایی نیابند و آرامگاهی نجویند.
کسی که خورشید جاودانۀ رایومند تیز اسب رابستاید، پایداری در برابر تاریکی را ، پایداری در برابر تیرگی دیو آفریده را، پایداری در برابر دزدان و راهزنان را، پایداری در برابر جاودان و پریان را و پایداری در برابر «مرشون» را، چنین کسی اهوره مزدا را می ستاید، امشا سپندان را می ستاید، روان خویش را می ستاید و همۀ ایزدان مینوی و جهانی را خشنود می کند.
[آری همان کسی] که خورشید جاودانۀ رایومند تیز اسب را می ستاید....
5
مهر فراخ چراگاه، [آن] هزار گوش ده هزار چشم را می ستایم.
گرز مهر فراخ چراگاه را که بخوبی بر سر دیوان کوفته شود، می ستایم.
دوستی را می¬ستایم: بهترین دوستی را که در میان خورشید و ماه برپاست.
6
خورشید جاودانۀ رایومند تیز اسب را می ستایم با هوم آمیخته به شیر، بابرسم، با زبان خرد و «منثره»، با اندیشه و گفتار و کردار [نیک]، با زور و با سخن رسا.
«ینگهه هاتم....»
7
«یثه اهو ویریو....»
خورشید جاودانۀ رایومند تیز اسب را درود می فرستم.
«اشم و هو....»
«اهمایی رئشچه....»


ماه یشت

خشنودی ماه در بردارندۀ تخمۀ گاو را و گاو یگانه آفریده را و چار پایان گوناگون را.
«یثه اهو ویریو....» که زوت مرا بگوید.
«اثارتوش اشات چیت هچا....» که پارسا مرد دانا بگوید.
*
1
درود بر اهوره مزدا.
درود بر ماه در بردارندۀ تخمه گاو.
درود بر ماه ، هنگامی که می نگریمش.
درود بر ماه، هنگامی که می نگردمان.
2
ماه در چه هنگام در افزایش است؟
ماه در چه هنگام رو به کاهش است؟
-در پانزده روز ماه می افزاید. در پانزده روز ماه می کاهد. در ازای زمان افزایش آن، برابر در ازای زمان کاهش آن است.
-«از کیست که ماه می فزاید و دیگر باره می کاهد؟»
3
ماه در بر دارندۀ تخمۀ گاو، آن اشون و رد اشه را می¬ستاییم.
اینک ماه را دریافتم.
فروغ ماه را نگریستم.
فروغ ماه را دریافتم.
امشا سپندان بر می خیزند. آن فر را فراهم می آورنند و بر زمین اهوره آفریده پخش می¬کنند.
4
هنگامی که فروغ ماه بتابد، همیشه در بهاران گیاه سبزاز زمین می¬روید.
اندرماه، پرماه، ویشپتث.
«اندرماه» اشون؛ آن اشون ورد اشه را می¬ستاییم.
«پرماه» اشون، آن اشون و رد اشه را می¬ستاییم.
«ویشپتث» ی اشون، آن اشون ورد اشه را می¬ستاییم.
5
ماه در بردارندل تخمۀ گاو؛ آن بخشنده رایومند آبرومند، آن تابندۀ ارجمند بختیار توانگر چالاک، آن سودمند گیاه رویانندل آباد کننده، آن بغ درمان بخش را می¬ستایم.
6
ماه در بردارندۀ تخمۀ گاو را برای فر و فروغش بانماز [ی به بانگ] بلند وبا زور می¬ستایم.
ماه اشون در بردارنده تخمۀ گاو، آن اشون و رد اشه را با هوم آمیخته به شیر، با برسم، با زبان خرد و «منثره»، با اندیشه وگفتار و کردار [نیک]، با زور و با سخن رسا می¬ستاییم.
«ینگهه هاتم ....»
7
«یثه اهو ویریو....»
درود می¬فرستم به ماه در بردارنده تخمه گاو، به گاویگانه آفریده و به چارپایان گوناگون.
«اشم و هو.....»
«اهمایی رئشچه....»


تیریشت


خشنودی «تشتر»، ستارل رایومند فره مندو «ستویس» آب رسان توانای مزدا آفریده را.
«یثه اهو ویریوی....» که زوت مرا بگوید.
«اثارتوش اشات چیت هچا....» که پارسا مرد دانا بگوید.
*
کرده یکم
1
اهوره مزدا به سپیتمان زرتشت گفت:
تو جهانیان را «اهو» و «رتو» باش.
ماه و «میزد» و خانمان را می¬ستایم تا[تشتر] ستاره فره مند همراه با ماه، مردان را شکوه ارزانی دارد.
تشتر، ستاره بخشندل آرامگاه را با زور می¬ستایم.
3
تشتر، ستاره رایومند فره مند را می¬ستاییم که خانه آرام و خوش بخشد.
آن فروغ سپیدافشان درخشان درمان بخش تیز پرواز بلند از دور تابان را می¬ستاییم که روشنایی پاک افشاند.
آب دریای فراخ را، رود«ونگوهی» نام آور را، گوش مزدا آفریده را، فر توانای کیانی را و فروشی سپیتمان زرتشت اشون را می¬ستاییم.
3
برای فر و فروغش، من او را با نماز[ی به بانگ] بلندو با زور می¬ستایم.
آن ستاره تشتر را، تشتر ستاره رایومند فره مند را می¬ستاییم با هوم آمیخته به شیر، با برسم، بازبان خردو«منثره» ، با اندیشه وگفتار وگردا [نیک] ، بازور و با سخن رسا.
«ینگهه هاتم .....»
کردۀ دوم
4
تشتر، ستاره رایومند فره مند را می¬ستاییم که تخمه آب در اوست، آن توانای بزرگ نیرومند تیزبین بلند پایه زبر دست را،آن بزرگواری را که از او نیکنامی آید و نژادش از اپام نپات است.
..............................................................................................................................................................................
کرده سوم
5
تشتر، ستاره رایو مند فره مند را می¬ستاییم، آن که ستوران خردو بزرگ و مردمانی که پیش از این ستمکار بودند و«کئت»ها که از این پیش به بدکرداری دست یازیدند، همه اورا چشم به راهند:
-کی تشتررایومند فره مند برای ما سر برآورد؟
-کی چشمه های آب به نیرومندی اسبی، دیگر باره روان شود؟
کرده چهارم
6
تشتر، ستاره رایومند فره مند را می¬ستاییم که شتابان به سوی دریای «فراخ کرت» بتازد، چون آن تیر در هوا پران که «آرش» تیرانداز – بهترین تیرانداز ایرانی – از کوه «ایریوخشوث» به سوی کوه «خوانونت» بینداخت...
7
آنگاه آفریدگار اهوره مزدا بدان دمید، پس آنگاه [ایزدان] آب وگیاه ومهر فراخ چراگاه، آن [تیر] را راهی پدید آوردند.
..................................................................................................................................................................................
کردۀ پنجم
8
تشتر، ستارل رایومند فره مندرا می¬ستاییم که بر پریان خیره شود؛ که پریان را
-بدان هنگام که نزدیک دریای نیرومند ژرف خوش دیدگاه فراخ کرت که آبش زمین پهناوری را فرا گرفته است ، به پیکر ستارگان دنباله دار در میان زمین و آسمان پرت شوند- در هم شکند.
براستی او به پیکر اسب پاکی در آید و از آب، خیزابها برانگیزد. پس باد چالاک، وزیدن آغاز کند.
9
آنگاه «ستویس» - که به پاداش بخشی دررسد – این آب را به هفت کشور رساند.
پس آنگاه تشتر زیبا و آشتی بخش به سوی کشورها روی آورد تا آنها را از سالی خوش بهره مند کند.
اینچنین، سرزمین های ایرانی از سالی خوش برخوردار شوند.
...............................................................................................................................................................................
کردۀ ششم
10
تشتر، ستاره رایومند فره مندرا می¬ستاییم که اینچنین بااهوره مزدا سخن گفت:
ای اهوره مزدا ! ای سپندترین مینو! ای دادار جهان استومند! ای اشون!
11
اگر مردمان مرا در نماز نام برند و بستایند – چنان که دیگر ایزدان را در نماز نام می¬برندو می-ستایند -–هر آینه من با جان تابناک وجاودانۀ خویش، به مردمان اشون روی آورم و به هنگامی [از پیش] برنهاده در یک یا دو یا پنچاه شب، فرا رسم.
12
تشتر را می¬ستاییم.
«تیشتر یئینی» را می¬ستاییم.
آن [ستاره] را که از پی نخستین درآید، می¬ستاییم.
«پروین» را می¬ستاییم.
«هفتورتگ» را می¬ستاییم، پایداری در برابر جادوان و پریان را.
«ونند»، ستاره مزدا آفریده را می¬ستاییم، نیرومندی را، پیروزی برازنده را، نیروی پدافند اهوره آفریده را، برتری را، چیرگی بر نیاز و پیروزی بر دشمنی را.
تشتر درست چشم را می¬ستاییم.
13
ای سپیتمان زرتشت1
تشتر رایومند فره مند، درنخستین ده شب، کالبد استومند پذیرد و به پیکر مردی پانزده ساله، درخشان، روشن چشم ، برزمند، بسیار نیرومند، توانا و چابک در فروغ پرواز کند.
14
به سال چنان مردی که نخستین بار کشتی بر او بندد.
به سال مردی که نیرومند شده باشد.
به سال مردی که پا به دوران مردی گذاشته باشد.
15
-کدامین کس در این جا، در این انجمن سخن گوید؟
-کدامین کس در این جا پرسش آورد؟
-کدامین کس اکنون مرا با زور آمیخته به شیر آمیخته به هوم بستاید؟
-کدامین کس را به داشتن پسران، توانگری بخشم؟
-کدامین کس را گروهی از پسران ورسایی روان دهم؟
اکنون من درجهان استومند به آیین بهترین اشه، سزاوار ستایش وبرازندۀ نیایشم.
16
ای سپیتمان زرتشت!
تشتر رایومند فره مند دردومین ده شب، کالبد استومند پذیرد و به پیکر گاوی زرین شاخ در فروغ پرواز کند.
17
-کدامین کس در این جا، دراین انجمن سخن گوید؟
-کدامین کس در ا ین جا پرسش آورد؟
-کدامین کس اکنون مرا با زور آمیخته به شیر آمیخته به هوم بستاید؟
-کدامین کس را به داشتن گاوان، توانگری بخشم؟
-کدامین کس را رمه ای از گاوان ورسایی روان دهم؟
اکنون من در جهان استومند به آیین بهترین اشه، سزاوار ستایش و برازندۀ نیایشم.
18
ای سپیتمان زرتشت1
تشتر رایومند فره مند در سومین ده شب، کالبد استومند پذیرد وبه پیکر اسب سپید زیبایی با گوشهای زرین و لگام زرنشان در فروغ پرواز کند.
19
-کدامین کس در این جا، در این انجمن سخن گوید؟
-کدامین کس در این جا پرسش آورد؟
-کدامین کس اکنون مرا با زور آمیخته به شیرآمیخته به هوم بستاید؟
-کدامین کس را به داشتن اسبان،توانگری بخشم؟
-کدامین کس را گله ای از اسبان ورسایی روان دهم؟
اکنون من درجهان استومند به آیین بهترین اشه، سزاوار ستایش و برازندۀ نیایشم.
20
ای سپیتمان زرتشت!
آنگاه تشتر رایومند فره مند به پیکر اسب سپید زیبایی با گوشهای زرین و لگام زرنشان به دریای فراخ کرت فرود آید.
21
در برابراو «اپوش» دیو به پیکر اسب سیاهی بدر آید؛ اسبی کل با گوشهای کل، اسبی کل با گردن کل، اسبی کل با دم کل، یک اسب گر سهمنا ک.
22
ای سپیتمان زرتشت!
هر دوان – تشتر رایومند فره مند و اپوش دیو – بهم در آویزند.
ای سپیتمان زرتشت!
هر دوان سه شبانروز با یکدگیر بجنگند و اپوش دیو بر تشتر رایومند فره مند چیره شود و اورا شکست دهد.
23
از آن پس، او را یک «هاسر» از دریای فراخ کرت دور براند.
آنگاه تشتر شیون درد و سوگ برآورد.
-وای بر من ای اهوره مزدا!
-بدا به روزگار شما ای آبها! ای گیاهان!
-تیره روزی بر تو ای دین مزدا پرستی!
اکنون مردمان مرا درنماز نام نمی¬برندو نمی ستایند، چنان که دیگر ایزدان را در نماز نام می برندو می ستایند.
24
اگر مردمان مرا در نماز نام برند و بستایند – چنان که دیگر ایزدان را نام می¬برند و می¬ستایند- من نیروی ده اسب، نیروی ده اشتر، نیروی ده گاو ، نیروی ده کوه ونیروی ده آب ناوتاک بیابم.
25
من – اهوره مزدا- خود، تشتر رایومند فره مند را در نماز به نام می¬ستایم.
من نیروی ده اسب، نیروی ده اشتر، نیروی ده گاو ، نیروی ده کوه و نیروی ده آب ناوتاک بدو بخشم.
26
ای سپیتمان زرتشت!
آنگاه تشتر رایومند فره مند ،به پیکر اسب سپید زیبایی با گوشهای زرین ولگام زرنشان به دریای فراخ کرت فرود آید.
27
................................................................................................................................................................................
28
ای سپیتمان زرتشت!
هر دوان – تشتر رایومند فره مند و اپوش دیو- بهم در آویزند.
ای سپیتمان زرتشت!
هر دوان با یکدیگر بچنگند تا هنگام نیمروز که تشتر رایومند فره مند بر اپوش دیو چیره شود و اورا شکست دهد.
29
از آن پس، او را یک «هاسر» از دریای فراخ کرت دور براند.
تشتر رایومند فره مند خروش شاد کامی و رستگاری برآورد:
-خوشا به روزگار من ای اهوره مزدا!
-خوشا به روزگار شما ای آبها! ای گیاهان!
-خوشا به روزگار تو ای دین مزدا پرستی!
-خوشا به روزگار شما ای کشورها!
از این پس – بی هیچ بازدارنده ای – آب درجویهای شما با بذرهای درشت دانه به سوی کشتزارها وبا بذرهای ریز دانه به سوی چراگاهها، به همه سوی جهان استومند روان گردد.
30
ای سپیتمان زرتشت!
آنگاه تشتر رایومند فره مند، به پیکر اسب سپید زیبایی با گوشهای زرین و لگام زر نشان به دریای فراخ کرت فرود آید...
31
خیزابهای دریا را برانگیزد. در یا را به جنبش و خروش و سرکشی و جوش و نا آرامی در آورد.
در همۀ کرانه¬های دریای فراخ کرت، آشوب پدیدار شود و همۀ میانۀ دریا برآید.
32
ای سپیتمان زرتشت!
از آن پس، دیگر باره تشتر رایومند فره مند از دریای فراخ کرت فراز آید. ستویس رایومند فره مند نیز از دریای فراخ کرت برآید.
آنگاه مه از آن سوی هند- از کوهی که در میانۀ دریای فراخ کرت جای دارد- برخیزد.
33
پس آنگاه، مه پاک پدید آورندۀ ابر به جنبش در آید، باد نیمروزی وزیدن آغازد و مه را به پیشن – به راهی که هوم شادی بخش گیتی افزای از آن می¬گذرد – براند.

پس باد چالاک مزدا آفریده، باران و ابر و تگرگ را به کشتزارها و خانمانهای هفت کشور برساند.
34
ای سپیتمان زرتشت!
اپام نپات همراه باد چالاک مزدا آفریده وفر در آب آرام گزیده و فروشی های اشونان، هر جایی از جهان استومندرا بهره ویژه ای از آب ببخشد.
................................................................................................................................................................................
کردۀ هفتم
35
تشتر، ستارۀرایومند فره مند را می¬ستاییم که به خواست اهوره مزدا، به خواست امشاسپندان از آن جا – از سپیده دم درخشان – به راهی دور از باد، به جایی که بغان فرمان داده اند، بدان جای پرآب که در فرمان آمده است ، روان گردد.
................................................................................................................................................................................
کردۀ هشتم
36
تشتر، ستارۀ رایومند فره مند را می¬ستاییم که هنگام به سررسیدن سال مردم، فرمانروایان خردمند، جانوران آزاد کوهساران ودرندگان بیابان نرود ، همه برخاستنش را چشم به راهند.
آن که با سرزدن خویش، کشور را سالی خوش یا سالی بدآورد.
آیا سرزمینهای ایرانی از سالی خوش برخوردار خواهندشد؟
................................................................................................................................................................................
کردۀ نهم
37
......................................................................................................................................................................... .
38
آنگاه، اهوره مزدا بدان دمید [وامشا سپندان] و مهر فراخ چراگاه – هر دو- آن[تیر] را راهی پدید آورند.
اشی نیک و بزرگ و«پارند» سبک گردونه، با هم از پی آن روان شدند تا هنگامی که آن [تیر] پران بر کوه «خوانونت» فرود آمد و در«خوانونتن» به زمین رسید.
................................................................................................................................................................................
کردۀ دهم
39
تشتر، ستاره رایومند فره مند را می¬ستاییم که بر پریان چیره شد و آنان را در هم شکست؛ پریانی که اهریمن برانگیخت بدان امید که همه ستارگان در بردارندۀ تخمه آب را از کار باز دارد.
40
تشتر آنان را شکست داد و از دریای فراخ کرت دور کرد. آنگاه ابرها فراز آمدند و و آبهای اورنده سال خوش، روان شدند.
سیلاب بارانهای پرشتاب – آبهایی که جوشان و خروشان در هفت کشور پراگنده شوند – در این ابرهاست.
................................................................................................................................................................................
کردۀ یازدهم
41
تشتر، ستاره رایومند فره مند را می تساییم، که آبهای ایستاده وروان و چشمه وجویبار و برف و باران، همه او را آرزومند و چشم به راهند:
42
-کی تشتر رایومند فره مندی برای ما سربرآورد؟
-کی چشمه های آب به نیرومندی اسبی دیگر باره روان شود؟
-کی چشمه ها به سوی کشتزارهای زیبا و خانمانها ودشتها روان شوند و ریشه های گیاهان را از تری خویش، نمی ببخشند؟
................................................................................................................................................................................
کردۀ دوازدهم
43
تشتر، ستاره رایومند فره مند را می ستاییم که با آب جهنده خویش، بیم وهراس را از دل همۀ آفریدگان فروشوید.
اگر اورا – آن تواناترین را- اینچنین بستابند و گرامی بدارند و خشنود کنندو خوشامد گوینند، درمان بخشند.
................................................................................................................................................................................
کردۀ سیردهم
44
تشتر، ستارل رایومند فره مند را می ستاییم که اهوره مزدا اورا به ردی و نگاهبانی همه ستارگان بر گماشت؛ آنچنان که زرتشت را به ردی ونگاهبانی مردمان.
آن که اهریمن وجادوان و پریان و مردمان جادو و همۀ دیوان – باهم پیوسته – آسیبی به وی نتوانند رساند.
................................................................................................................................................................................
کردۀ چهاردهم
45
تشتر، ستارۀ رایومند فره مند را می ستاییم که اهوره مزدا اورا هزار [گونه] چالاکی بخشید.
آن که در میان ستارگان در بردارنده تخمل آب، تواناترین است.
آن که با ستارگان در بردارندۀ تخمۀ آب ، در فروغ پرواز می کند.
46
آن که به پیکر اسب سپید زیبایی با گوشهای زرین و لگام زر نشان، همۀ شاخابه ها، همۀ رودها و همۀ جویهای زیبای دریای فراخ کرت را – آن دریای نیرومند ژرف خوش دیدگاه را که آبش زمین پهناوری را فراگرفته است – بنگرد.
47
ای سپیتمان زرشت!
آنگاه آب روان پاک کننده ودرمان بخش از دریای فراخ کرت سرازیر شود.
این آب را تشتر توانا به کشورهایی بخش کندکه مردمان آنها، او را بستایند وگرامی بدارند و خشنود کند وخوشامد گویند.
................................................................................................................................................................................
کردۀ پانزدهم
48
تشتر، ستاره رایومند فره مند را می ستاییم.
آن که همۀ آفریدگان سپند مینو؛ آرزومند دیدار اویند:
آنها که در زیر زمین بسر می برند،
آنها که روی زمین بسر می برند،
آها که در اب وآنها که در خشکی میزیند،
آنها که پرنده و آنها که خزنده اند،
آنها که کنامی آزاد دارند و آنها که در جهان زبرین اند و از آفرینش بی آغاز و انجام «اشه» به شمار می¬آیند.
................................................................................................................................................................................

کردۀ شانزدهم
49
تشتر، ستاره رایومند فره مند را می ستاییم.
آن اندازه گسار نیرومند کاردان فرمانروا را که با هزار خواسته، آراسته است و کسی را که به خشنودی او کوشد، کسی را که خواستار شود، به رایگان خواسته های فراوان بخشد.
50
ای سپیتمان زرتشت!
من آن ستاره تشتر را در شایستگی ستایش، در برازندگی نیایش، در سزاواری بزرگداشت و خشنودکردن و درود وآفرین، برابر با خود- که اهوره مزدایم – بیافریدم ....
51
.... پایداری در برابر آن پری – آن [پری] خشکسالی که مردمان هرزه داری، آورندۀ سال نیکش
می خوانند –وشکست دادن او و چیرگی بر او و بازگرداند دشمنی او را بدو.
52
ای سپیتمان زرتشت!
اگر من بویژه آن ستاره تشتر رادر شایستگی ستایش، در برازندگی نیایش، در سزاواری بزرگداشت وخشنود کردن و درود و آفرین، برابر با خود- که اهوره مزدا – بیافریدم...

53
...برای پایداری در برابر آن پری – آن [پری] خشکسالی که مردمان هرزه داری، آورندۀ سال نیکش می خوانند- و شکست دادن او و چیرگی بر او و باز گرداندن دشمنی او بدو بود...
54
... [وگرنه]، هر آینه در هر روز یا هر شب، آن دیو خشکسالی از این جا و آن جا سر می زدو نیروی زندگی جهان استومند را یکسره در هم می شکست.
55
آری، تشتر رایومند فره مند، آن دیو را به بنددرکشد و با زنجیر دولا وسه لا و چند لا – زنجیری نا گسستنی – ببندد، چنان که گویی هزار مرد از نیرومندترین مردمان، مردی تنها را به بند درکشند.
56
ای سپیتمان زرتشت!
اگردر سرزمینهای ایرانی تشتر رایومند فره مند را آنچنان که بشاید، نیاز پیشکش آورندوستایش و نیایشی سزاوار و به آیین بهترین اشه بگزارند، هر آینه سیلاب و [بیماری] «گر» و «کبست» و گردونه های رزم آوران دشمن با درفشهای برافراشته به سرزمینهای ایرانی راه نیابند.
57
زرتشت از اهوره مزدا پرسید:
کدام است ستایش و نیایش برازنده تشتر رایومند فره مند به آیین بهترین اشه؟

58
آنگاه اهوره مزدا گفت:
مردمان سرزمینهای ایرانی باید او را زور نیاز برند.
مردمان سرزمینهای ایرانی باید او را برسم بگسترند.
مردمان سرزمینهای ایرانی باید او را گوسفندی یک رنگ – سپید یا سیاه یا رنگی دیگر- بریان کنند.
59
از آن نیاز، راهزن یا زن روسپی یا [نا] اشونی را که «گاهان» نمی سراید و برهم زن زندگانی وپتیاره دین اهورایی زرتشت، نباید بهره ای برسد.
60
اگر از آن نیاز، راهزن یا زن روسپی یا [نا] اشونی را که «گاهان» نمی سراید و برهم زن زندگانی وپتیاره دین اهورایی زرتشت است،بهره ای برسد. هر اینه تشتر رایومند فره مند چاره ودران را برگیرد....
61
... [پس] به ناگاه سیلاب سرزمینهای ایرانی را فرا گیرد؛ به ناگاه سپاه دشمن به سرزمینهای ایرانی درآید؛ به ناگاه سرزمینهای ایرانی در هم شکند؛ پنجاهها صدها، صدها هزارها، هزارها ده هزار ها، ده هزارها صدهزارها.
..................................................................................................................................................................................

62
«یثه اهو ویریو....»
تشتر، ستاره رایومند فره مند و ستویس آب رسان توانای مزدا آفریده را درود می فرستم.
«اشم وهو....»
«اهمایی رئشچه .....»


گوش یشت
(در و اسپ یشت)

خشنودی «در واسپ» توانای مزدا آفریده اشون را.
*
کردۀ یکم
1
در واسپ توانای مزدا آفریده اشون را می ستاییم که ستوران خرد را تندرست نگاه می دارد؛ که ستوران بزرگ را تندرست نگاه می دارد؛ که دوستان را تندرست نگاه می دارد؛ که کودکان راتندرست نگاه می دارد؛ با دیدبانان بسیار دور و ....
2
آن که دارای اسبان زین کرده و گردونه های پر تکاپو با چرخهای خروشان است....
نیرمند برزمند پاداش نیک بخشنده و درمان بخشی که اشون مردان را یاری رساندو پیشۀ درست بخشد وآرامگاه آماده کند.
3
هوشنگ پیشدادی در پای[کوه] زیبای مزدا آفریده [البرز] صد اسب و هزار گاه و ده هزار گوسفند، اورا پیشکش آوردو زور نیاز کنان چینن خواستار شد:
4
ای درواسپ! ای نیک! ای تواناتین!
مرا این کامیابی ارزانی دار که بر همه دیوان مزندری چیره شوم ، که از بیم دیوان، هراسان و گریزان نشوم؛ که همه دیوان – ناگزیر- از من هراسان و گریزان شوند و از بیم به تاریکی رونهند.
5
درواسپ توانای مزدا آفریده اشون پناه بخش – که خواستار زور نیاز کننده وبه آیین پیشکش آورنده را کامروا کند- اورا کامیابی بخشید.
6
درواسپ توانای مرد آفریدن اشون را برای فر و فروعش بانماز [ی به بانگ] بلند، با نماز نیک گزارده و با زور می ستاییم.
درواسپ توانای مرد آفریده اشون را با هوم آمیخته به شیر، با برسم، با زبان خرد و «منثره» با اندیشه وگفتار و کردار [نیک]، با زور و با سخن رسا می ستاییم.
«ینگهه هاتم....»
کرده دوم
7
...............................................................................................................................................................................
8
جمشید خوب رمه در پای کوه هکر، صد اسب وهزار گاو ده هزار گوسفند، او را پیشکش آورد وزور نیازکنان چنین خواستار شد:
9
ای درواسپ! ای تواناترین!
مرا این کامیابی ارزانی دار که آفریدگان مزدا را گله ها بپرورم؛ که آفریدگان مزدا را جاودانگی بخشم....
10
....که گرسنگی و تشنگی را از آفریدگان مزدا دور بدارم، که ناتوانی پیری و مرگ را از افریدگان مزدا دور بدارم؛ که باد گرم و باد سرد را هزار سال از آفریدگان مزدا دور بدارم.
11
درواسپ تونای مزدا آفریده اشون پناه بخش – که خواستار زور نیاز کننده و به آیین پیشکش آورنده را کامروا کند- او را کامیابی بخشید.
...............................................................................................................................................................................
کرده سوم
12
...............................................................................................................................................................................
13
فریدون پسر آتبین از خاندان توانا در سرزمین چهار گوشه و رن، صداسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند، اورا پیشکش آورد و زور نیازکنان چنین خواستار شد:
14
ای درواسپ! این نیک! ای تواناترین!
مرااین کامیابی ارزانی دار که من بر «اژی دهاک»- [اژی دهاک] سه پوزۀ سه گله شش چشم، آن دارنده هزار [گونه] چالاکی، آن دیو بسیار زورمند دروج، آن دروند اسیب رسان جهان، آن زرومندترین دروجی که اهریمن برای تباه کردن جهان اشه، به پتیارگی درجهان استومند بیافرید- پیروز شوم و هر دوهمسرش سنگهوک و ارنوک را – که برازندۀ نگاهداری خاندان و شایستۀ زایش و افزایش دودمانند- از وی بربایم.
15
درواسپ توانای مزدا افریده اشون پناه بخش – که خواستار زور نیاز کننده وبه آیین پیشکش آورنده را کامروا کند – او را کامیابی بخشید.
...............................................................................................................................................................................
کرده چهارم
16
...............................................................................................................................................................................
17
هوم نویشیدنی درمان بخش، شهریار زیبای زرین در پای بلندترین ستیغ کوه البرز، اورا پیشکش آورد و چنین خواستار شد:
18
ای درواسپ! ای نیک! ای تواناترین!
مرا این کامیابی ارزانی دار که افراسیاب تباهکار تورانی را به زنجیر کشم و او رابسته به زنجیر، کشان کشان برانم و [همچنان] دربند، نزد کیخسرو پسر خونخواه سیاوش برم تا اورا درکرانۀ دریاچ] ژرفل و پهناور«جیجست» به خونخواهی سیاوش نامور- که ناجوانمردانه کشته شد – و به کین خواهی «اغریرث» دلیر، بکشد.
19
درواسپ توانای مزدا آفریده اشون پناه بخش – که خواستار زور نیاز کننده و به آیین پیشکش آورنده را کامروا کند- اورا کامیابی بخشید.
...............................................................................................................................................................................
کرده پنجم
20
...............................................................................................................................................................................
21
[کیـ]ـخسرو، پهلوان سرزمینهای ایرانی واستوار دارندۀ کشور، درکرانه دریاچه ژرف و پهناور چیچست، صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند ، اورا پیشکش آورد و زور نیاز کنان چنین خواستار شد:
22
ای درواسپ! ای نیک! ای تواناترین!
مرا این کامیابی ارزانی دار که من – پسر خونخواه سیاوش - افراسیاب تباهکار تورانی را درکرانه دریاچه ژرف و پهناور چیچست به خونخواهی سیاوش نامور – که ناجوانمردانه کشته شد – و به کین خواهی اغریرث دلیر بکشم.
23
درواسپ توانای مزدا آفریده اشون پناه بخش – که خواستار زور نیاز کننده و به آیین پیشکش آورنده را کامروا کند- اورا کامیابی بخشید.
...............................................................................................................................................................................
کرده ششم
24
...............................................................................................................................................................................
25
او را بستود زرتشت پاک در ایران ویج درکرانه [رود] دایتیای نیک با هوم آمیخته به شیر، با برسم، با زبان خرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [نیک] با زور و با سخن رسا و از او چنین خواستار شد:
26
ای درواسپ! ای نیک! ای تواناترین!
مرا این کامیابی ارزانی دار که من – که «هوتوسا»ی نیک و بزرگوار رابر آن دارم که هماره دینی بیندیشد، دینی سخن گوید و دینی رفتار کند؛ که به دین مزدا پرستی من بگرود وآن را دریابد ؛ که انجمن مرا ، مایه آوازه نیک شود.
27
درواسپ توانای مزدا آفریده اشون پناه بخش – که خواستار زور نیاز کننده و به آیین پیشکش آورنده را کامروا کند- اورا کامیابی بخشید.
...............................................................................................................................................................................
کرده هفتم
28
...............................................................................................................................................................................
29
کی گشتاسپ گرانمایه در کرانه آب دایتیا، صد اسب وهزار گاو و ده هزار گوسفند، او را پیشکش آورد و زور نیازکنان چنین خواستار شد:
30
ای درواسپ! ای نیک! ای تواناترین!
مرا این کامیابی ارزانی دار که با «اشت اورونت» پسر «ویسپ ثور و اشتی» - که خود سرتیز و گردن ستبر دارد و د ارای هفتصداشتر است – در پشت «زینیاور خویذاهه» بجنگم و براو پیروز شوم.
مرا این کامیابی ارزانی دار که با «آرجاسپ خیون» گناهکار بجنگم و بر او پیروز شوم؛ که با «درشینیک»ی دیو پرست بجنگم و بر او پیروز شوم ...
31
مرا این کامیابی ارزانی دار که «تثریاونت» دژ دین را براندازم، که «سپینج اوروشک» ی دیو پرست را براندازم. که دیگر باره «همای» و «واریذکنا» رااز سرزمین خیونها به خانمان باز گردانم، که سرزمینهای خیونها را برافگنم: پنجاهها صدها، صدها هزارها، هزارها ده هزارها، ده هزارها صدهزارها.
32
درواسپ توانای مزدا آفریده اشون پناه بخش – که خواستار زور نیاز کننده و به آیین پیشکش آورنده را کامروا کند- اورا کامیابی بخشید.
...............................................................................................................................................................................
33
«یثه اهو ویریو....»
در واسپ توانای مزدا آفریده اشون را درود می فرستم.
«اشم وهو....»
«اهمایی رئشچه ....»

مهر یشت

خشنودی «مهر» فراخ چراگاه و «رام» بخشنده چراگاه خوب را.
«یثه اهو ویریو....» که زوت مرا بگوید.
«اثارتوش اشات چیت هچا....» که پارسا مرد دانا بگوید.
*
کرده یکم
1
اهوره مزدا به سپیتمان زرتشت گفت:
ای سپیتمان!
بدان هنگام که من مهر فراخ چراگاه را هستی بخشیدم، او را در شایستگی ستایش و برازندگی نیایش، برابر باخود- که اهوره مزدایم – بیافریدم.
2
ای سپیتمان!
«مهر دروج» گناهکار، سراسر کشور را ویران کند.او همچون یکصد تن آلوده به گناه «کیذ» و کشنده اشون مرد است.
ای سپیتمان!
مبادا که پیمان بشکنی : نه آن[پیمان] که با یک دروند بسته ای و نه آن [پیمان] که با یک اشون بسته ای؛ چه، [پیمان] با هردوان درست است؛ خواه با دروند ، خواه با اشون.
3
مهر فراخ چراگاه آن کس را که مهر دروج نباشد، اسبان تیزتک بخشد.
آذر مزدا اهوره آن کس را که مهر دروج نباشد، به راه راست رهنمون شود.
فروشی های پاک نیک توانای اشونان، آن کس را که مهر دروج نباشد، فرزندان کوشا بخشند.
4
برای فر و فروغش، با نماز [ی به بانگ] بلندو با زور می ستایم آن مهر فراخ چراگاه را.
مهر فراخ چراگاه را می ستاییم که سرزمینهای ایرانی راخانمان خوش و سرشار از سازش و آرامش بخشد.
5
بشود که او ما را به یاری آید.
بشود که او ما را گشایش بخشد.
بشود که او ما را دستگیری کند.
بشود که او ما را دل سوز باشد.
بشود که او چاره کار ما را به ما بنماید.
بشود که او ما راپیروزی بخشد.
بشود که او ما رابهروزی دهد.
بشود که او ما را دادرس باشد.
آن نیرومند هماره پیروز نا فریفتنی که در سراسر جهان استومند سزاوار ستایش و نیایش است، آن مهر فراخ چراگاه.
6
آن ایزد نیرومند توانا، آن نیرومندترین آفریدگان، آن مهر را، آن مهر فراخ چراگاه را با زور می ستاییم.
آن مهر فراخ چراگاه را با هوم آمیخته به شیر، با برسم، با زبان خرد و «منثره»، با اندیشه و گفتار وکردار[نیک]، با زور وبا سخن رسا می ستاییم.
«ینگهه هاتم....»
کرده دوم
7
مهر فراخ چراگاه را می ستاییم که از «منثره» آگاه است. زبان آور هزار گوش ده هزار چشم برزمند بلند بالایی که برفراز برجی پهن ایستاده است. نگاهبان زورمندی که هرگز خواب به چشم او راه نیابد.
8
آن که سران هر دو کشور – هنگام در آمدن به آوردگاه، در برابر دشمن خونخوار و رو در روی رده های تا زنده همستاران – رزم کنان از او یاری خواهند.

9
مهر فراخ چراگاه – همراه «باد» پیروزمند و «دامویش اوپمن»- به آن گروه از رزم آوران روی آورد که با خشنودی درون و منش نیک ودرست باوری، او را نماز گزارده باشند.
................................................................................................................................................................................
کرده سوم
10
................................................................................................................................................................................
11
آن که رزم آوران بر پشت اسب، او را نماز برند و نیرومندی ستور و تندرستی خویش را از وی یاری خواهند تا دشمنان را از دور توانند شناخت؛ تا همستاران را از کار باز توانند داشت؛ تا بر دشمنان کین توز بد اندیش، چیره توانند شد.
................................................................................................................................................................................
کرده چهارم
12
................................................................................................................................................................................
13
نخستین ایزد مینوی که پیش از دمیدن خورشید جاودانه تیز اسب ، برفراز کوه البرز برآید.
نخستین کسی که آراسته به زیورهای زرین، از فراز آن کوی زیبا سر برآورد.
از آن جاست که آن مهر بسیار توانا بر همه خانمانهای ایراین بنگرد.
14
آن جا که شهر یاران دلیر، رزم آوران بسیار بسیج کنند.
آن جا که چارپایان را کوهساران بلند و چراگاههای فراوان هست.
آن جا که دریاهای ژرف و پهناور هست/
آن جا که رودهای پهناور و ناو تاک با انبوه خیزابهای خروشان، به «ایشکت» و «پوروت» می خورد و به سوی مرو هرات وسعد و خوارزم می شتابد.
15
مهر توانا بر«ارزهی» ، «سوهی»، «فردذفشو»، «ویدذفشو»، «واور وبرشتی» ، «واورو جرشتی» و بر این کشور «خونیرث» درخشان – پناهگاه بی گزند و آرامگاغه ستوران – بنگرد.
16
آن ایزد مینوی بخشنده فربه سوی همه کشورها روان شود.
آن ایزد مینوی بخشنده شهریاری به سوی همه کشورها روان شود.
او کسانی را پیروز بخشد و پارسایان دین آگاهی را زبردستی دهد که با زور بستایندش.
..................................................................................................................................................................................

کرده پنجم
17
..................................................................................................................................................................................
آن که هیچ کس نتناند با او مهر دروج باشد: نه خانه خدا، نه دهخدا، نه شهربان ونه شهریار.
18
اگر خانه خدا یا دهخدا یا شهربان یا شهریار مهر دروج باشد، مهر خشمگین آزرده، خانه وده شهر وکشور وبزرگان خانواده و سران روستا و سروران شهر و شهریاران کشور را تباه کند.
19
مهر خشمگین آزرده به همان سویی روی آورد که مهر دروجان در آن جای دارند.
دژ آگاهی را در نهاد او راه نیست.
20
اسبان مهر دروجان در زیر بار سوار خیره سری کنند واز جای خود بیرون نیایند و اگر بیرون آیند، به پیش نتازند و در تاخت ، جست و خیز کنند.
از فراونی گفتار زشت – که شیوه دشمن مهر است – نیزه ای که دشمن مهرپرتاب کند، باز گردد.
21
از فراوانی گفتار زشت – که شیوه دشمن مهر است – اگر هم دشمن مهر نیزه ای راخوب پرتاب کند وآن نیزه به تن [همستار] برسد، آسیبی بدو نرساند.
از فراوانی گفتار زشت – که شیوه دشمن مهر است – باد نیزه ای را که دشمن مهر پرتاب کند، باز گرداند.
..................................................................................................................................................................................
کرده ششم
22
..................................................................................................................................................................................
آن که مردمان را – اگر مهر دروج نباشد- از نیاز ودشواری برهاند.
23
ای مهر!
ما را که از مهر دروجان نبوده ایم، از نیاز -= از همۀ نیازها – برهان.
تو می توانی که بیم و هراس رابر پیکره های مهردر و جان چیره کنی.
تو می توانی – بدان هنگام ک خشمگین شوی- نیروی بازوان ، توان پاها، بینایی چشمها و شنوایی گوشهای مهر دروجان را باز ستانی.
24
یک نیزه بران و یک تیر پران - هیچ یک – بدان کس که مه ر- [آن مهر]
ده هزار دیدبان توانای از همه چیز آگاه نافریفتنی – را به پاک نهادی یاوری کند، نرسد.
..................................................................................................................................................................................
کرده هفتم
25
..................................................................................................................................................................................
آن مهر ژرف بین را، آن رد توانا، پاداش بخش، زیان آور، نیایشگزار، بلند پایگاه ، بختیار و «تن- منثره» را ؛ آن پهلوان جنگاور نیرومند بازوان را.
26
آن که دیوان را سر بکوبد
آن که بر گناهکاران خشم گیرد.
آن که به مهر دروجان کین ورزد.
آن که پریان را به تنگنا در افگند.
آن که – اگر مردمان مهر دروج نباشند – کشور را نیریی سرشار بخشد
آن که – اگر مردمان مهر دروج نباشند – کشور را پیروزیی سرشار بخشد.
27
آن که مردمان سرزمین دشمن را به راه راست رهنمون نشد و فر را از آن سرزمین برگیرد و پیروزی را از ان دور کند.
آن که از پی دشمنان بی نیروی پدافند بتازد و ده هزار زخم برایشان فرود آورد.
[آن مهر] ده هزار دیدبان از همه چیز آگاه نافریفتنی.
..................................................................................................................................................................................
کرده هشتم
28
آن که ستونهای خانه های بلند را نگاهداری کند و تیرکهای آنها را استوار دارد. آن که خانمان را – خانمانی را که از آن خشنود باشد – گله ای ازگاوان و گروهی از مردان بخشد. دیگر خانمانها را – هرگاه از آنها آزرده شود- براندازد.
29
ای مهر!
تو با کشورها هم خوبی و هم بد.
ای مهر!
تو با مردمان هم خوبی و هم بد.
ای مهر!
از تست آشتی و از تست ستیزه در کشورها.
30
از تست که خانه های سترگ، از زنان برازنده و بالشهای پهن و بسترهای گسترده و گردونه های سزاوار برخوردار است.
از تست که خانه های بلند، از زنان برازنده و بالشهای پهن و بسترهای گسترده و گردونه های سزاوار برخوردار است.
آن خانه ها اشونان که[درآنها، مردمان] ترا در تمام نماز نام برندو با نیایشی در خور زمان و با زور بستایند.
31
ای مهر!
ترا با نمازی که در آن، نام تو بر زبان آید، با نیایشی در خور زمان و با زور می ستایم.
ای مهر تواناتر!
ترا با نمازی که در آن، نام تو بر زبان آید، با نیایشی در خور زمان و با زور می¬ستایم.
ای مهر تواناترین! ای مهر نا فریفتنی!
ترا با نمازی که در آن، نام تو بر زبان آید، با نیایشی در خور زمان و با زور می¬ستایم.
32
ای مهر!
به ستایش ما گوش فراده.
ای مهر !
ستایش ما رابپذیر.
ای مهر!
خواهش ما را برآور:
نیاز زور ما را بنگر. بدین آیین پای بنه، نیایشهای ما را درگنجینه آمرزش بینبار و آنها را در گر زمان فرود آور.
33
ای تواناتر!
به پایداری پیمانی که بسته شد، ما را کامیابی بخش. آنچه را که از تو خواستاریم، به ما ارزانی دار:
توانگری، زور، پیروزی، خرمی، بهروزی، دادگری، نیک نامی، آسایش روان، توان شناخت، دانش مینوی، پیروزی اهوره آفریده، برتری پیروزمندی که از بهترین اشه باشد و دریافت «منثره»
34
تا ما دلیر وتازه روی و شاد وخرم بر همه همستاران پیروز شویم.
تا ما دلیر وتازه روی و شاد وخرم بر همه بدخواهان چیره شویم
تا ما دلیر وتازه روی و شاد وخرم بر همه دشمنان را – چه دیوان ، چه مردمان [دروند] ، چه جادوان و پریان، چه کوی ها و کرپ های ستمکار – شکست دهیم.
..................................................................................................................................................................................
کرده نهم
35
..................................................................................................................................................................................
آن که هر پیمانی را از گفتار به کردار در آورد.
آن که سپاه بیاراید.
آن که دارندۀ هزار [گونه] چالاکی است.
آن که شهریاری توانا و داناست.
36
آن که جنگ را برانگیزد.
آن که جنگ را استواری بخشد.
آن که درجنگ پایدار ماند و رده های دشمن را از هم بدرد.
آن که رزم آوران را درهر دو بال آوردگاه، پراکنده و پریشان کند و از بیم او در دل سپاه دشمن خونخوار، لرزه در افتد.
37
اوست که می¬تواند دشمن را پریشان وهراسان کند.
اوست که سرهای مهر در و جان را[از تن هاشان] رواگند.
سرهای مهر درو جان[از تن هاشان] جدا شود.
38
خانه¬های هراس انگیز، ویران شود و از مردمان تهی ماند.
آن خانه ¬هایی که مهر دروجان و دروندان وکشندگان اشونان راستین در آنها بسر می¬¬برند، هراس انگیز است.
راه گرفتاری از آن جا می¬گذرد که گاو [آزاد] چراگاه را درخانمانهای مهر دروجان به گردونه بندند وگاو در ایستد واشک بر پوزه روان کند.
39
تیرهای به پر شاهین نشانده مهر دروجان، هر چند که زه کمان راخوب بکشد و آنهارا تند به پرواز در آورند- اگر مهر فراخ چراگاه خشمگین وآزرده باشد و به خشنودی اونکوشیده باشند – به نشان نرسد.
نیزه های خوب نوک تیز و بلند دسته مهر دروجان، هر چندکه آنها را به نیروی بازوان پرتاب کنند – اگر مهر فراخ چراگاه خشمگین و آزرده باشد وبه خشنودی او نکوشیده باشند – به نشان برسد.
سنگهای فلاخن مهر دروجان ، هر چند که آنها را به نیروی بازوان پرتاب کنند – اگر مهر فراخ چراگاه خشمگین و آزاده باشد و به خشنودی او نکوشیده باشند – به نشان نرسد.
40
دشنه های خوب مهر دروجان که به سر مردم نشانه گیرند – اگر مهر فراخ چراگاه خشمگین و آزرده باشد وبه خشنودی او نکوشیده باشند – به نشان نرسد.
گرزهای خوب پرتاب شده مه ردرجان که ه سر مردمان نشان گیرند – اگر مهر فراخ چراگاه خشمگین و آزرده باشد و به خشنودی او نکوشیده باشند – به نشان نرسد.
41
مهر فراخ چراگاه - اگرخشمگین و آزرده باشد وبه خشنودی او نکوشیده باشند – آنان را از پیش به هراس افگند.
رشن آنان را از پس به هراس افگند.
سروش پارسا – همواره با ایزدان نگهبان – آنان را از هر سوی بهم درافگند و رده های جنگاوران را به پرتگاه نیستی کشاند.
42
آنگاه آنان، مهر فراخ چرا گاه را چنین گویند:
ای مهر فراخ چراگاه!
اینان اسبان تیز تک ما را ربودند.
ایی مهر!
اینان بازوان نیرومند ما را با شمشیر فروافگندند.
43
پس آنگاه؛ مهر فراخ چراگاه، آنان را به خاک افگند: پنجاهها صدها، صدها هزارها، هزارها ده هزارها، ده هزارها صدهزارها؛ از آن روی که مهر فراخ چراگاه خشمگین است.
.................................................................................................................................................................................
کرده دهم
44
.................................................................................................................................................................................
آن که خانه اش به پهنای زمین در جهان استومند بر پا شده است: خانه ای گسترده و آسوده از دشواری نیاز؛ خانه ای درخشان و دارای پناهگاههای بسیار.*
45
هشت تن از یاران او برفراز کوهها، همچون دید بانان مهر بر بالای برجها نشسته اندو نگران مهر دروجانند.
آنان بویژه به کسانی چشم دوخته اندو نگرانند که نخستین بار پیمان شکنند.
آنان راه کسی رادر پناه خویش گیردند و به مهر دروجاو دروندان و کشندگان اشونان ، تاخت برد.
46
مهر فراخ چراگاه، خود را اماده نگاهداری کند: از پشت سر پشتیبانی کند؛ از روبرو یاری کندو همچون دیدبانی نافریفتنی به هر سو نگاه افگند.
اینچنین، مهر ده هزار دیدبان دانای توانای نافریفتنی ، آماده پشتیبانی از کسی است که نیک اندیشانه او را یاری کند.
.................................................................................................................................................................................
کرده یازدهم
47
.................................................................................................................................................................................
نام آوری که اگر خشمگین شود، در میان جنگاوران دو سرزمین جنگ جو، به زیان سپاه دشمن خونخوار، به ستیزه با رده های به رزم در آویخته دشمن، اسبان فراخ سم برانگیزد.
48
اگر مهر به زیان سپاه دشمن خونخوار، به ستیزه با رده های به رزم در امیخته دشمن در میان جنگاوران دوسر زمین جنگ جو، اسبان فراخ سم برانگیزد، آنگاه دستهای مهر دروجان را از پشت ببندد، چشمهای آنان را برآورد ،گوشهای آنان را کر کند و استواری پاهای آنان را برگیرد، بدان سان که کسی را یارایی پایداری نماند.
چنین شود روزگار این سرزمینها و این جنگاوران، اگر از مهر فراخ چراگاه روی برتابند.
کرده دوازدهم
49
.................................................................................................................................................................................
50
آن که آفریدگار - اهوره مزدا – آرامگاه او را بر فراز کوه بلند ودرخشان و دارای رشته های بسیار – کوه البرز – بر پا کرد.آن جا که نه شب هست، نه تاریکی، نه باد سرد ، نه بادگرم، نه بیماری کشنده و نه آلایش دیو آفریده.
از ستیغ کوه البرز مه برنخیزد.
51
آرامگاهی که آمشا سپندان و خورشید - همکام و با خشنودی درون ومنش نیک و درست باوری – بساختند تا او بتواند از فراز کوه البرز سراسر جهان استومند را بنگرد.
52
اگر نیرنگ باز بد کنشی پیش آید ، مهر فراخ چراگاه خود را با گامهای تند به گردونه تیز تک خویش رساند وآن را ستابان براند. همچنین سروش پارسای توانا و نر یوسنگ چالاک، او را همراهی کنند.
مهر، اورا – [آن نیرنگ باز بدکنش را] – خواه در پهنه جنگ، خواه در نبردی تن به تن، بکشد.
.................................................................................................................................................................................
کرده سیزدهم
53
.................................................................................................................................................................................
آن که براستی دستانش را به سوی اهوره مزدا بر آورده است واینچنین گله می گزارد:
54
ای خوب کنش!
من پشتیبان ونگاهبان همه آفریدگانم.
ای خوب کنش!
مردمان – بدان گونه که دیگر ایزدان را در نماز نام می برند و می ستایند- مرا در نماز نام
نمی برندو نمی ستایند.
55
اگر مردمان مرا در نماز نام برندو بستایند – چنان که دیگر ایزدان را در نماز نام می برندو
می ستایند – هر آینه من با جان تابناک وجاودانه خویش، به مردمان اشون روی آورم و به هنگامی [از پیش] برنهاده، فرا رسم.
56
.................................................................................................................................................................................
57
................................................................................................................................................................................
58
................................................................................................................................................................................
59
...............................................................................................................................................................................
کرده چهاردهم
60
.................................................................................................................................................................................
آن که نام نیک، برزمندی و ستایش نیک، برازنده اوست.
آن که بهروزی دلخواه [مردمان را بدیشان] بخشد.
آن ده هزار دیدبان توانای از همه چیز آگاه نافریفتنی.
.................................................................................................................................................................................
کرده پانزدهم
61
.................................................................................................................................................................................
آن هماره بر پای ایستاده، آن نگاهبان بیدار، آن دلیر زبان آور که آبها را بیفزاید؛ که بانگ دادخواهی را بشنود؛ که باران را بباراند و گیاهان را برویاند، که سرزمین را داد گذارد.
آن زبان آور کاردان، آن نافریفتنی بسیار هوشمند، آن آفریده کردگار.
62
آن که هرگز مهر دروج را نیرو و تونایی ندهد.
آن که هرگز مهر دروج را بزرگواری و پاداش ارزانی ندارد.
63
تو می توانی – بدان هنگام که خشمگین شوی – نیروی بازوان ، توان پاها، بینایی چشمها و شنوایی گوشهای مهر دروجان را بازستانی.
...............................................................................................................................................................................
کرده شانزدهم
64
.................................................................................................................................................................................
آن که برای گسترش دین نیک در همه جا نمایان شد و جای گزید و بر هفت کشور فروغ افشاند.
65
آن که چالاک ترین چالاکان، پیمان شناس ترین پیمان شناسان ، دلیرترین دلیران، زبان آورترین زبان آوران وگشایش بخش ترین گشایش بخشان است.
آن که گله و رمه بخشد.
آن که شهریاری بخشد.
آن که پسران بخشد.
آن که زندگی بخشد.
آن که بهروزی بشخد.
آن که دهش اشه بخشد.
66
آن که اشی نیک و پارند سبک گردونه ، نیروی مردانه ، نیروی فر کیانی، نیروی سپهر جاودانه، نیروی دامویش اوپمن، نیروی فروشی های اشونان وکسی که گروهی از مزداپرستان اشون را گرد هم آورد، همه یار و یاور اویند.
.................................................................................................................................................................................
کرده هفدهم
67
.................................................................................................................................................................................
آن که با گردونه بلند چرخ به شیوه مینوی ساخته ، از کشور ارزهی و به سوی کشور خونیرث شتابد.
آن که از نیروی زمان و فر مزدا آفریده و پیروزی اهوره داده برخوردار است.
68
گردونه اش را اشی نیک بلند پایگاه می گرداند.
دین مزدا راه اورا آماده می کندتا آن فروغ سپید مینوی درخشان، آن پاک هوشیار بی سایه، بتواند آن راه را بخوبی بپیماید.
اسبان مهر در فراخنای هوا، پران به گردش در آیند.
دامویش اوپمن همواره گذرگاه او را آماده می کند.
در برابر او همه دیوان پنهان و دروندان ورن به هراس افتند.
69
مبادا که ما خدرا دچار ستیز آن سرور خشمگین کنیم؛ آن که هزار ستیز با همستار بکار تواند برد؛ آن ده هزار دیدبان توانای از همه چیز آگاه نافریفتنی.
.................................................................................................................................................................................
کرده هیجدهم
70
.................................................................................................................................................................................
آن که بهرام اهوره آفریده، همچون گراز نرینۀ تیز چنگال و تیزدندان و تکاوری پیشاپیش او روان شود؛ [گرازی] که به یک زخم بکشد؛ [گراز] خشمگینی که بدو نزدیک نتواند شد؛ [گراز] دلیری با چهره خال خال، گرازی نیرومند، آهنین پا، آهنین چنگال ، آهنین پی، آهنین دم و آهنین چانه ...


71
... که درتاخت بر دشمن پیشی گیرد و سرشار از خشم، با دلیری مردانه، دشمن را در جنگ به خاک افگند و هنوز باور ندارد که او را کشته باشد. به دیده او چنین نمی نماید تا زخمی دیگر براو فرود آورد ومغز سر اورا – همان مغز سری که سرچشمه نیروی زندگی است- [از هم بپاشد] وتیره پشت او را در هم شکند.
72
بی درنگ، همه را تکه تکه کندو استخوانها وموها ومغز وخون مهر دروج را در هم و برهم بر زمین فرو ریزد.
.................................................................................................................................................................................
کرده نوزدهم
73
.................................................................................................................................................................................
آن که براستی دستانش را به سوی اهوره مزدا برآورده است و با نهادی شاد، به آواز بلند
می گوید:ای اهوره مزدا! ای سپندترین مینو! ای دادار جهان استومند! ای اشون!
74
اگر مردمان مرا در نماز نام برند و بستایند، - چنان که دیگر ایزدان را در نماز نام می برند و می ستایند – هر آینه من با جان تابناک و جاودانۀ خویش ، به مردمان اشون روی آورم و به هنگامی [از پیش] برنهاده ، فرا رسم.

75
ما خواستاریم که پشتیبان کشور تو باشیم.
ما نمی خواهیم که از کشور تو جدا شویم.
ما نمی خواهیم که از خانمان، روستا ، شهر و کشور جدا شویم.
جز این مباد تا آن مهر نیرومند بازوان ، ما را از گزندن دشمن نگاه دارد.
76
تویی که این دشمن را، تویی که دشمنی مرد بد اندیش را نابود توانی کرد.
تویی که کشنده پارسا را نابود کنی.
تویی که دارنده اسبان وگردونه های زیبایی.
تویی که از پی دادخواهی، یاور توانای مایی.
77
من مهر را به یاری می خوانم.
بشود که او- به میانجی نیاز فراوان و خوب زور که پیشکش او کنیم – ما را به یاری آید تا در پرتو یاری او – همچون پناه یافتگان وی – هماره در خانه ای خوش و آسوده از گزند بسر بریم.
78
تویی که مردمان سرزمینها را – اگر آنان [تو] ، مهر فراخ چراگاه را به نیکی بنوازند – نگاهداری کنی.
تویی که مردمان را – اگر از سرزمینهای دشمن باشند – نابود کنی.
من ترا در این جابه یاری همی خوانم.
بشود که او در این جا ما را به یاری آید، آن مهر نیرومند در همه جا پیروز مند ، آن سزاوار ستایش، آن برازنده نیایش و آن سرور شکوهمند کشور.
.................................................................................................................................................................................
کرده بیستم
79
.................................................................................................................................................................................
آن که رشن خانه بدو پرداخت.
آن که رشن – همنشینی دیر پای اورا – خانه بدو وا گذاشت.
80
تویی نگاهبان خانمان
تویی نگاهدار کسی که دروغ نگوید.
تویی پاسدار دودان و پشتیبان آنان که درو غ بکار نبرند.
آری، در پرتو سروری همچون تویی، من بهترین همنشینی و پیروزی اهوره آفریده را بدست آورم.
در پیشگاه داوری او ، گروه مهر دروجان به خاک در افتند.
.................................................................................................................................................................................
کرده بیست ویکم
81
.................................................................................................................................................................................
ای که رشن خانه بدو پرداخت
آن که رشن – همنشینی دیر پای اورا – خانه بدو واگذاشت.
82
آن که اهوره مزدا اورا هزار [گونه] چالاکی ارزانی داشت و – نگریستن را - ده هزار چشم بدو بخشید.
به نیروی این چالاکیها وچشمهاست که او نگران مهر آزار ( پیمان شکن) است.
به نیروی این جا چالاکیها و چشمهاست که مهر – آن ده هزار دیدبان توانای از همه چیز آگاه – نافریفتنی است.
.................................................................................................................................................................................
کرده بیست و دوم
83
.................................................................................................................................................................................
آن که شهریار کشور براستی دستان را برآورده است و به یاریش همی خواند.
آن که شهربان براستی دستان را برآورده است و به یاریش همی خواند.
84
آن که دهخدا براستی دستان را برآورده است و به یاریش همی خواند.
آن که خانه خدا براستی دستان را برآورده است و به یاریش همی خواند.
در هرجا که دو تن یکدیگر را به پشتیبانی برخیزند، براستی دستان را برآورده اند و به یاریش همی خوانند.
در هرجا که درویشی پیرو دین، از آنچه از آن اوست، بی بهره ماند باشد، براستی دستان را برآورده است و به یاریش همی خواند.
85
گله مندی که نزد او گله گزاری کند، آوایش – اگر در نماز، آوایش را بلند کند – تا ستارگان زبرین برسد و گردا گرد زمین بپیچد و بر هفت کشور زمین پراکنده شود.
همچنین گاوی .... که به تاراجش برده باشند، به امید بازگشت به گله خویش ، او را به یاری همی خواند:
-کی دلیر ما – مهر فراخ چراگاه – از پی ما بتازد و گله گاوان را رهایی بخشد؟
او؛ ما را – که به خانمان دروج رانده شده ایم- دیگر باره به راه اشه باز گرداند.
87
مهر فراخ چراگاه ، به یاری کسی شتابد که از وی خشنود باشد.
مهر فراخ چراگاه خانه و روستا و کشور و سرزمین کسی را که از او آزرده باشد، ویران کند .
.................................................................................................................................................................................
کرده بیست و سوم
88
.................................................................................................................................................................................
هوم، هوم بی آلایش نیرو دهنده درمان بخش ، آن شهریار زیبای زرین در یای هکر – بلندترین ستیغ کوه البرز – مهر بی آلایش راه ، برسم بی آلایش، زور بی آلایش و گفتار بی آلایش ، پیشکش آورد.
89
آن که اهوره مزدای پاک، او را در پایگاه «زوت» جای داد که به آوای بلند ، یسنه بسرود و به چالاکی آیین گزارد.
آن که همچون زوت ؛ به چالاکی آیین گزارد ویسنه را به آوای رسا بسرود.
آن که همچون زوت اهوره مزدا ؛ همچون زوت امشا سپندان ، آوایش را تا ستارگان زبرین رسانید وگردا گرد زمین بپیچانید وبرهفت کشور بپراگند.
90
آن که همچون نخستین «هاونن» نوشابه هوم ستاره آذین مینوی را در پای کوه البرز زیبا کرد.
اهوره مزدا آمیزه زیبایش را بستود. امشا سپندان نیز، آو را آفرین خواندند.
خورشید تیز اسب، از دور ستایش وی را مژده داد.
92
درود بر مهر فراخ چراگاه، [آن] هزار گوش ده هزار چشم.
تویی شایسته ستایش.
تویی برازندۀ نیایش در خانمان مردمان.
تویی شایسته ستایش ونیایش.
خوشا به [روزگار] آن مردی که ترا براستی نماز گزارد: هیزم در دست، برسم در دست، شیر در دست، هاون در دست ، با دستهای شسته با هاون شسته با هاون شسته، نزد برسم گسترده، نزد هوم آماده شده، با سرود «اهون ویریه ....»
92
به این دین گواهی دادند اهره مزدای اشون وبهمن واردیبهشت و شهریور و سپندارمذ وخرداد و امرداد.
به این دین خستو شدند امشا سپندان.
به فرمان دین، اهوره مزدای نیک کنش، ردی مینوی مردمان را بدو واگذارد تا او را در میان همه آفریدگان، رد جهانی و مینوی ورسایی بخش این بهترین آفریدگان بشناسد.
93
اینچنین بشود که تو – ای مهر فراخ چراگاه! – در هر دو زندگانی – آری در هر دو زندگانی: در زندگانی جهان استومند و در زندگانی مینوی – ما را پناه بخشی از آسیب دروند، از [دیو] خشم دروند، از گروه ارتشتاران دروند که درفش خونین برافرازند، از تاخت وتازهای [دیو] خشم، از تاخت وتازهایی که [دیو] خشم نیرنگ باز همراه با «ویدتو» دیو آفریده برانگیزد.
94
اینچنین بشود که تو – ای مهر فراخ چراگاه! – اسبان ما را نیرو و ما را تندرستی بخشی تا زمان دشمنان را از دور بازشناسیم وبتوانیم در برابر همستاران از خودپدافند کنیم وهمستار بداندیش کینه ور را به یک زخم از پای در آوریم و شکست دهیم.
.................................................................................................................................................................................
کرده بیست وچهارم
95
.................................................................................................................................................................................
آن که پس از فرو رفتن خورشید؛ به فراخنای زمین پای نهد. هر دو پایانه این زمین پهناور گوی سان دور کرانه را بپساود و آنچه را در میان زمین و آسمان است، بنگرد.
96
گرزی صد گره و صد تیغه بردست گیرد و به سوی مردان [همستار] نشانه رود و آنان را از پای درافگند. گزی از فلز زرد ریخته و از زر سخت ساخته، که استوارترین و پیروز [ی بخش] ترین رزم افزار است.
97
اهریمن همه تن کرگ در برابر او به هراس افتاد.
[دیو] خشم نیرنگ باز مرگ ارزان در برابر او به هراس افتد.
بوشاسپ دراز دست در برابر او به هراس افتد.
همه دیوان پنهان و دروندان ون در برابر او به هراس افتد.
98
مبادا که ماخود را به ستیز مهر خشمگین فراخ چراگاه دچار کنیم.
ای مهر فراخ چراگاه!
مبادا که خشمگینانه بر ما زخم فرود آوری؛ تو که از نیرومندترین ایزدان،دلیرترین ایزدان، چالاک ترین ایزدان، تندترین ایزدان و پیروز مندترین ایزدان پدیدار بر این زمینی ؛ ای مهر فراخ چراگاه.
.................................................................................................................................................................................
کرده بیست و پنجم
99
.................................................................................................................................................................................
در برابر او همه دیوان پنهان و دروندان ورن به هراس افتد.
آن سرور کشور، آن مهر فراخ چراگاه ، سواره از سوی راست این زمین پهناور گوی سان دور کرانه بدر آید.
100
از سوی راستش سروش نیک پارسا سوار است.
از سوی چپش رشن برومند بلند بالا سوار است.
گرداگرد او از هر سوی، [ایزدان] آبها وگیاهها و فروشی های اشونان می تازند.
101
مهر توانمند تیرهای یک اندازه به پر شاهین نشانده، بدانان ببخشد.
بدان هنگام که او سواره به سرزمینهای مهر دروجان رسد، نخست گرز [خویش را] به اسبان و مردان نشانه رود وبه ناگاهان اسب و سوار، هر دو را به هراس در اندازد و به [خاک] نیستی افگند.
.................................................................................................................................................................................
کرده بیست و ششم
102
.................................................................................................................................................................................
آن که سوار بر اسب سپید، نیزۀ نوک تیز بلند دسته وتیرهای دور زن با خویش دراد؛ آن یل کار آزموده چالاک.
1-3
آن که اهوره اورا به نگاهداری و نگاهبانی بهروزی همه مردمان برگماشت.
آن که نگاهبان ودیدبان بهروزی همه مردمان است.
آن که هرگز به خواب نرود و هشیارانه، آفرینش ، مزدا را نگاهداری کند.
آن که هرگز به خواب نرود و هشیارانه، آفرینش ، مزدا را نگاهبانی کند.
.................................................................................................................................................................................
کرده بیست و هفتم
104
.................................................................................................................................................................................
آن که بازوان بسیار بلندش ؛ مهر فریب ( پیمان شکن) را – اگر چه در خاور هندوستان یا در باختر [جهان] یا در دهانه [رود]«ارنگ» یا در دل این زمین باشد- گرفتار کند و برافگند.
105
همچنین ؛ مهر با بازوان خویش، آن فرو مایه ای را که پای از راه اشه بیرون نهاده است، گرفتار کند؛ آن تیره درون فرو مایه ای را که با خود می اندیشد:
-«مهر نابیناست و کردار زشتی را که از من سرزده است ودروغی را که گفته ام ، نمی بیند.»
106
من درنهاد خویش، چنین می اندیشم:
در همه جهان کسی نیست که بتواند همچند نیک اندیشی مهر مینوی ، بداندیشی کند.
در همه جهان کسی نیست که بتواند همچند نیک گفتاری مهر مینوی ، بداندیشی کند.
در همه جهان کسی نیست که بتواند همچند نیک کرداری مهر مینوی ، بداندیشی کند.
107
در همه جهان کسی نیست که همچند مهر مینوی از خرد سرشتی بهره مند باشد.
در همه جهان کسی نیست که همچند مهر مینوی تیز گوش با هزار [گونه] کاردانی آراسته، از نیروی شنوایی برخوردار باشد.
مهر هر که را دروغ بگوید ، می بیند.
مهر توانا گام پیش می گذارد.
آن چیره دست کشور [هستی] روان می شود و نگاه زیبای روشن چشمان تیز بین خویش را [به هر کرانه] می افگند:
108
-کدامین کس مرا می ستاید؟
کیست آن که دروغ می گوید؟
کدامینکس مرا به نیکی می ستاید؟
کیست آن که با ستایش بد، می پندارد که مرا می ستاید؟
کدامی کس را شکوه و بزگواری و تندرستی بخشم، من که چنین توانم کرد؟
کدامین کس را توانگری آسایش بخش ارزانی دارم، من که چنین توانم کرد؟
کدامین کس را فرزندانی برازنده بپرورم؟
109
کدامین کس را- بی آن که خودگمان برده باشد- شهریاری نیرومندی با افزارهایی زیبا و ارتشتاران بسیار ارزانی دارم؟
شهریاری فرمانروایی توانا که همه [سرکشان] را سر بکوبد.
[شهریار] دلیر پیروزمندشکست ناپذیری که گناهکار را فرمان پادافره دهد و فرمان او بی درنگ روا گردد، همان دم که او – خشماگین – فرمان آن [پاد افره] را بدهد.
اینچنین، نهاد آزرده و نا خشنود مهر را آرامش بخشد و خشنود کند.

110
-کدامین کسی را دچار ناخوشی و مرگ کنم؟
کدامین کس را به بینوایی شکنجه آور گرفتار کنم؟
فرزندان برازندۀ چه کسی را به یک زخم نابود کنم ؛ من که چنین توانم کرد؟
111
کدامین کس را – بی آن که خود گمان برده باشد – از شهریاری نیرومندی با افزارهایی زیبا و ارتشتاران بسیار بی بهره کنم؟
شهریاری فرمانروایی توانا ..........................................................................................................................
اینچنین ؛ نهاد شاد وخشنود مهر را اندوهگین و ناخشنود کند.
..................................................................................................................................................................................
کرده بیست و هشتم
112
.......................................................................................................................................

اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:یسنه ، هات 57 سروش یشت سرشب
گوهر بعدی:سروش یشت هادخت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.