۴۲۱ بار خوانده شده

غزل ۶۲۷

خواهم اندر پایش افتادن چو گوی
ور به چوگانم زند هیچش مگوی

بر سر عشاق طوفان گو ببار
در ره مشتاق پیکان گو بروی

گر به داغت می‌کند فرمان ببر
ور به دردت می‌کشد درمان مجوی

ناودان چشم رنجوران عشق
گر فرو ریزند خون آید به جوی

شاد باش ای مجلس روحانیان
تا که خورد این می که من مستم به بوی

هر که سودانامه سعدی نبشت
دفتر پرهیزگاری گو بشوی

هر که نشنیده‌ست وقتی بوی عشق
گو به شیراز آی و خاک من ببوی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۶۲۶
گوهر بعدی:غزل ۶۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.