۴۳۰ بار خوانده شده

غزل ۶۰۸

ای سرو حدیقه معانی
جانی و لطیفه جهانی

پیش تو به اتفاق مردن
خوشتر که پس از تو زندگانی

چشمان تو سحر اولین اند
تو فتنه آخرالزمانی

چون اسم تو در میان نباشد
گویی که به جسم در میانی

آن را که تو از سفر بیایی
حاجت نبود به ارمغانی

گر ز آمدنت خبر بیارند
من جان بدهم به مژدگانی

دفع غم دل نمی‌توان کرد
الا به امید شادمانی

گر صورت خویشتن ببینی
حیران وجود خود بمانی

گر صلح کنی لطیف باشد
در وقت بهار و مهربانی

سعدی خط سبز دوست دارد
پیرامن خد ارغوانی

این پیر نگر که همچنانش
از یاد نمی‌رود جوانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۶۰۷
گوهر بعدی:غزل ۶۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.