۷۵۴ بار خوانده شده

غزل ۶۰۵

سروقدی میان انجمنی
به که هفتاد سرو در چمنی

جهل باشد فراق صحبت دوست
به تماشای لاله و سمنی

ای که هرگز ندیده‌ای به جمال
جز در آیینه مثل خویشتنی

تو که همتای خویشتن بینی
لاجرم ننگری به مثل منی

در دهانت سخن نمی‌گویم
که نگنجد در آن دهن سخنی

بدنت در میان پیرهنت
همچو روحیست رفته در بدنی

وآن که بیند برهنه اندامت
گوید این پرگل است پیرهنی

با وجودت خطا بود که نظر
به ختایی کنند یا ختنی

باد اگر بر من اوفتد ببرد
که نمانده‌ست زیر جامه تنی

چاره بیچارگی بود سعدی
چون ندانند چاره‌ای و فنی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۶۰۴
گوهر بعدی:غزل ۶۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.