۳۳۲ بار خوانده شده

غزل ۴۵۴

دیگر به کجا می‌رود این سرو خرامان
چندین دل صاحب نظرش دست به دامان

مرد است که چون شمع سراپای وجودش
می‌سوزد و آتش نرسیده‌ست به خامان

خون می‌رود از چشم اسیران کمندش
یک بار نپرسد که کیانند و کدامان

گو خلق بدانید که من عاشق و مستم
در کوی خرابات نباشد سر و سامان

در پای رقیبش چه کنم گر ننهم سر
محتاج ملک بوسه دهد دست غلامان

دل می‌تپد اندر بر سعدی چو کبوتر
زین رفتن و بازآمدن کبک خرامان

یا صاح متی یرجع نومی و قراری
انی و علی العاشق هذان حرامان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۴۵۳
گوهر بعدی:غزل ۴۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.