۶۸۲ بار خوانده شده

غزل ۴۲۵

منم یا رب در این دولت که روی یار می‌بینم
فراز سرو سیمینش گلی بر بار می‌بینم

مگر طوبی برآمد در سرابستان جان من
که بر هر شعبه‌ای مرغی شکرگفتار می‌بینم

مگر دنیا سر آمد کاین چنین آزاد در جنت
می بی درد می‌نوشم گل بی خار می‌بینم

عجب دارم ز بخت خویش و هر دم در گمان افتم
که مستم یا به خوابم یا جمال یار می‌بینم

زمین بوسیده‌ام بسیار و خدمت کرده تا اکنون
لب معشوق می‌بوسم رخ دلدار می‌بینم

چه طاعت کرده‌ام گویی که این پاداش می‌یابم
چه فرمان برده‌ام گویی که این مقدار می‌بینم

تویی یارا که خواب آلود بر من تاختن کردی
منم یا رب که بخت خود چنین بیدار می‌بینم

چو خلوت با میان آمد نخواهم شمع کاشانه
تمنای بهشتم نیست چون دیدار می‌بینم

کدام آلاله می‌بویم که مغزم عنبرآگین شد
چه ریحان دسته بندم چون جهان گلزار می‌بینم

ز گردون نعره می‌آید که اینت بوالعجب کاری
که سعدی را ز روی دوست برخوردار می‌بینم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید
Avatar نقش کاربری
سودابه مهیجی

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۴۲۴
گوهر بعدی:غزل ۴۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.