۳۸۱ بار خوانده شده

غزل ۳۰۷

دل برگرفتی از برم ای دوست دست گیر
کز دست می‌رود سرم ای دوست دست گیر

شرط است دستگیری درمندگان و من
هر روز ناتوان ترم ای دوست دست گیر

پایاب نیست بحر غمت را و من غریق
خواهم که سر برآورم ای دوست دست گیر

سر می‌نهم که پای برآرم ز دام عشق
وین کی شود میسرم ای دوست دست گیر

دل جان همی‌سپارد و فریاد می‌کند
کآخر به کار تو درم ای دوست دست گیر

راضی شدم به یک نظر اکنون که وصل نیست
آخر بدین محقرم ای دوست دست گیر

از دامن تو دست ندارم که دست نیست
بر دستگیر دیگرم ای دوست دست گیر

سعدی نه بارها به تو برداشت دست عجز
یک بارش از سر کرم ای دوست دست گیر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید
Avatar نقش کاربری
فاطمه زندی

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۳۰۶
گوهر بعدی:غزل ۳۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.