۳۸۸ بار خوانده شده

غزل ۲۸۴

به کوی لاله رخان هر که عشقباز آید
امید نیست که دیگر به عقل بازآید

کبوتری که دگر آشیان نخواهد دید
قضا همی‌بردش تا به چنگ باز آید

ندانم ابروی شوخت چگونه محرابیست
که گر ببیند زندیق در نماز آید

بزرگوار مقامی و نیکبخت کسی
که هر دم از در او چون تویی فراز آید

ترش نباشم اگر صد جواب تلخ دهی
که از دهان تو شیرین و دلنواز آید

بیا و گونه زردم ببین و نقش بخوان
که گر حدیث کنم قصه‌ای دراز آید

خروشم از تف سینه‌ست و ناله از سر درد
نه چون دگر سخنان کز سر مجاز آید

به جای خاک قدم بر دو چشم سعدی نه
که هر که چون تو گرامی بود به ناز آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۲۸۳
گوهر بعدی:غزل ۲۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.