۶۶۰ بار خوانده شده

غزل ۲۶۹

آنکه مرا آرزوست دیر میسر شود
وینچه مرا در سرست عمر در این سر شود

تا تو نیایی به فضل، رفتن ما باطلست
ور به مثل پای سعی در طلبت سر شود

برق جمالی بجست، خرمن خلقی بسوخت
زان همه آتش نگفت دود دلی بر شود

ای نظر آفتاب! هیچ زیان داردت
گر در و دیوار ما از تو منور شود؟

گر نگهی دوست وار بر طرف ما کنی
حقه همان کیمیاست، وین مس ما زر شود

هوش خردمند را عشق به تاراج برد
من نشنیدم که باز صید کبوتر شود

گر تو چنین خوبروی بار دگر بگذری
سنت پرهیزگار دین قلندر شود

هر که به گل دربماند تا بنگیرند دست
هر چه کند جهد بیش، پای فروتر شود

چون متصور شود در دل ما نقش دوست
همچو بتش بشکنیم هر چه مصور شود

پرتو خورشید عشق بر همه افتد ولیک
سنگ به یک نوع نیست تا همه گوهر شود

هر که به گوش قبول دفتر سعدی شنید
دفتر وعظش به گوش همچو دف تر شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید
Avatar نقش کاربری
فاطمه زندی

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۲۶۸
گوهر بعدی:غزل ۲۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.