۶۹۴ بار خوانده شده

غزل ۲۶۰

من چه در پای تو ریزم که خورای تو بود
سر نه چیزیست که شایسته ی پای تو بود

خرم آن روی که در روی تو باشد همه عمر
وین نباشد مگر آن وقت که رای تو بود

ذره‌ای در همه اجزای من مسکین نیست
که نه آن ذره معلق به هوای تو بود

تا تو را جای شد ای سرو روان در دل من
هیچ کس می‌نپسندم که به جای تو بود

به وفای تو که گر خشت زنند از گل من
همچنان در دل من مهر و وفای تو بود

غایت آنست که ما در سر کار تو رویم
مرگ ما باک نباشد چو بقای تو بود

من پروانه صفت پیش تو ای شمع چگل
گر بسوزم گنه من نه خطای تو بود

عجبست آن که تو را دید و حدیث تو شنید
که همه عمر نه مشتاق لقای تو بود

خوش بود ناله ی دلسوختگان از سر درد
خاصه دردی که به امید دوای تو بود

ملک دنیا همه با همت سعدی هیچست
پادشاهیش همین بس که گدای تو بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۲۵۹
گوهر بعدی:غزل ۲۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.