۴۰۹ بار خوانده شده

غزل ۲۵۳

به بوی آن که شبی در حرم بیاسایند
هزار بادیه سهلست اگر بپیمایند

طریق عشق جفا بردن است و جانبازی
دگر چه چاره که با زورمند برنایند

اگر به بام برآید ستاره پیشانی
چو ماه عید به انگشت‌هاش بنمایند

در گریز نبسته‌ست لیکن از نظرش
کجا روند اسیران که بند بر پایند

ز خون عزیزترم نیست مایه‌ای در تن
فدای دست عزیزان اگر بیالایند

مگر به خیل تو با دوستان نپیوندند
مگر به شهر تو بر عاشقان نبخشایند

فدای جان تو گر جان من طمع داری
غلام حلقه به گوش آن کند که فرمایند

هزار سرو خرامان به راستی نرسد
به قامت تو و گر سر بر آسمان سایند

حدیث حسن تو و داستان عشق مرا
هزار لیلی و مجنون بر آن نیفزایند

مثال سعدی عود است تا نسوزانی
جماعت از نفسش دم به دم نیاسایند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید
Avatar نقش کاربری
فاطمه زندی

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۲۵۲
گوهر بعدی:غزل ۲۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.