۴۵۴ بار خوانده شده

غزل ۲۲۷

آخر ای سنگدل سیم زنخدان تا چند
تو ز ما فارغ و ما از تو پریشان تا چند

خار در پای گل از دور به حسرت دیدن
تشنه بازآمدن از چشمه حیوان تا چند

گوش در گفتن شیرین تو واله تا کی
چشم در منظر مطبوع تو حیران تا چند

بیم آنست دمادم که برآرم فریاد
صبر پیدا و جگر خوردن پنهان تا چند

تو سر ناز برآری ز گریبان هر روز
ما ز جورت سر فکرت به گریبان تا چند

رنگ دستت نه به حناست که خون دل ماست
خوردن خون دل خلق به دستان تا چند

سعدی از دست تو از پای درآید روزی
طاقت بار ستم تا کی و هجران تا چند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۲۲۶
گوهر بعدی:غزل ۲۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.