۴۲۲ بار خوانده شده

غزل ۱۸۵

کسی به عیب من از خویشتن نپردازد
که هر که می‌نگرم با تو عشق می‌بازد

فرشته‌ای تو بدین روشنی نه آدمیی
نه آدمیست که بر تو نظر نیندازد

نه آدمی که اگر آهنین بود شخصی
در آفتاب جمالت چو موم بگدازد

چنین پسر که تویی راحت روان پدر
سزد که مادر گیتی به روی او نازد

کمان چفته ابرو کشیده تا بن گوش
چو لشکری که به دنبال صید می‌تازد

کدام گل که به روی تو ماند اندر باغ
کدام سرو که با قامتت سر افرازد

درخت میوه مقصود از آن بلندترست
که دست قدرت کوتاه ما بر او یازد

مسلمش نبود عشق یار آتشروی
مگر کسی که چو پروانه سوزد و سازد

مده به دست فراقم پس از وصال چو چنگ
که مطربش بزند بعد از آن که بنوازد

خلاف عهد تو هرگز نیاید از سعدی
دلی که از تو بپرداخت با که پردازد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۱۸۴
گوهر بعدی:غزل ۱۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.