۴۱۷ بار خوانده شده

غزل ۱۷۲

هر آن ناظر که منظوری ندارد
چراغ دولتش نوری ندارد

چه کار اندر بهشت آن مدعی را
که میل امروز با حوری ندارد

چه ذوق از ذکر پیدا آید آن را
که پنهان شوق مذکوری ندارد

میان عارفان صاحب نظر نیست
که خاطر پیش منظوری ندارد

اگر سیمرغی اندر دام زلفی
بماند تاب عصفوری ندارد

طبیب ما یکی نامهربانست
که گویی هیچ رنجوری ندارد

ولیکن چون عسل بشناخت سعدی
فغان از دست زنبوری ندارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۱۷۱
گوهر بعدی:غزل ۱۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.