۵۴۰ بار خوانده شده

غزل ۱۶۱

کس این کند که ز یار و دیار برگردد
کند هرآینه چون روزگار برگردد

تنکدلی که نیارد کشید زحمت گل
ملامتش نکنند ار ز خار برگردد

به جنگ خصم کسی کز حیل فروماند
ضرورتست که بیچاره وار برگردد

به آب تیغ اجل تشنه است مرغ دلم
که نیم کشته به خون چند بار برگردد

به زیر سنگ حوادث کسی چه چاره کند
جز این قدر که به پهلو چو مار برگردد

دلم نماند پس این خون چیست هر ساعت
که در دو دیده یاقوت بار برگردد

گر از دیار به وحشت ملول شد سعدی
گمان مبر که به معنی ز یار برگردد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۱۶۰
گوهر بعدی:غزل ۱۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.