۴۰۳ بار خوانده شده

غزل ۹۶

ز هر چه هست گزیرست و ناگزیر از دوست
به قول هر که جهان مهر برمگیر از دوست

به بندگی و صغیری گرت قبول کند
سپاس دار که فضلی بود کبیر از دوست

به جای دوست گرت هر چه در جهان بخشند
رضا مده که متاعی بود حقیر از دوست

جهان و هر چه در او هست با نعیم بهشت
نه نعمتیست که بازآورد فقیر از دوست

نه گر قبول کنندت سپاس داری و بس
که گر هلاک شوی منتی پذیر از دوست

مرا که دیده به دیدار دوست برکردم
حلال نیست که بر هم نهم به تیر از دوست

و گر چنان که مصور شود گزیر از عشق
کجا روم که نمی‌باشدم گزیر از دوست

به هر طریق که باشد اسیر دشمن را
توان خرید و نشاید خرید اسیر از دوست

که در ضمیر من آید ز هر که در عالم
که من هنوز نپرداختم ضمیر از دوست

تو خود نظیر نداری و گر بود به مثل
من آن نیم که بدل گیرم و نظیر از دوست

رضای دوست نگه دار و صبر کن سعدی
که دوستی نبود ناله و نفیر از دوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۹۵
گوهر بعدی:غزل ۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.