۹۲۷ بار خوانده شده

غزل ۷۷

بر من که صبوحی زده‌ام خرقه حرام است
ای مجلسیان راه خرابات کدام است

هر کس به جهان خرمیی پیش گرفتند
ما را غمت ای ماه پری چهره تمام است

برخیز که در سایه سروی بنشینیم
کان جا که تو بنشینی بر سرو قیام است

دام دل صاحب نظرانت خم گیسوست
وان خال بناگوش مگر دانه دام است

با چون تو حریفی به چنین جای در این وقت
گر باده خورم خمر بهشتی نه حرام است

با محتسب شهر بگویید که زنهار
در مجلس ما سنگ مینداز که جام است

غیرت نگذارد که بگویم که مرا کشت
تا خلق ندانند که معشوقه چه نام است

دردا که بپختیم در این سوز نهانی
وان را خبر از آتش ما نیست که خام است

سعدی مبر اندیشه که در کام نهنگان
چون در نظر دوست نشینی همه کام است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۷۶
گوهر بعدی:غزل ۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.