۵۲۹ بار خوانده شده

بخش ۳۵ - داستان میوه فروش و روباه

میوه فروشی که یمن جاش بود
روبهکی خازن کالاش بود

چشم ادب بر سر ره داشتی
کلبه بقال نگه داشتی

کیسه‌بری چند شگرفی نمود
هیچ شگرفیش نمی‌کرد سود

دیده به هم زد چو شتابش گرفت
خفت و به خفتن رگ خوابش گرفت

خفتن آن گرگ چو روبه بدید
خواب در او آمد و سر درکشید

کیسه بر آن خواب غنیمت شمرد
آمد و از کیسه غنیمت ببرد

هر که در این راه کند خوابگاه
یا سرش از دست رود یا کلاه

خیز نظامی نه گه خفتن است
وقت به ترک همگی گفتن است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۳۴ - مقالت هشتم در بیاین آفرینش
گوهر بعدی:بخش ۳۶ - مقالت نهم در تک مونات دنیوی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.