۲۹۵ بار خوانده شده
آن چُنان که گفت مادر به پسر
گر خیالی آیَدت در شب به سر
یا به گورستان و جایِ سَهْمگین
تو خیالی زشت بینی از کَمین
دلْ قوی دار و بِکُن حمله بَرو
او بِگَرداند زِ تو در حالْ رو
گفت کودک آن خیالِ دیوْوَش
گَر بِدو این گفته باشد مادرش
حَمله آرَم اُفْتَد اَنْدَر گَردَنَم
زَ امْرِ مادر پَس من آن گَهْ چون کُنم؟
تو هَمیآموزیاَم که چُست ایست
آن خیالِ زشت را هم مادریست
دیو و مَردم را مُلَقِّن آن یک خداست
غالِب آیَد بر شهان زو گرگداست
تا کدامین سوی باشد آن یَواش
اَللهْ اَللهْ رو تو هم زان سویْ باش
گفت اگر از مَکْر نایَد در کَلام
حیله را دانسته باشد آن هُمام
سِرِّ او را چون شِناسی؟ راست گو
گفت من خامُش نِشینَم پیشِ او
صَبر را سُلَّم کُنم سویِ دَرَج
تا بَر آیَم بر سَرِ بامِ فَرَج
وَر بِجوشَد در حُضورش از دِلَم
مَنْطقی بیرون ازین شادیّ و غَم
من بِدانَم کو فرستاد آن به من
از ضَمیرِ چون سُهَیل اَنْدَر یَمَن
در دلِ من آن سُخَن زان مَیمَنهست
زان که از دل جانِب دلْ روزَنهست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
گر خیالی آیَدت در شب به سر
یا به گورستان و جایِ سَهْمگین
تو خیالی زشت بینی از کَمین
دلْ قوی دار و بِکُن حمله بَرو
او بِگَرداند زِ تو در حالْ رو
گفت کودک آن خیالِ دیوْوَش
گَر بِدو این گفته باشد مادرش
حَمله آرَم اُفْتَد اَنْدَر گَردَنَم
زَ امْرِ مادر پَس من آن گَهْ چون کُنم؟
تو هَمیآموزیاَم که چُست ایست
آن خیالِ زشت را هم مادریست
دیو و مَردم را مُلَقِّن آن یک خداست
غالِب آیَد بر شهان زو گرگداست
تا کدامین سوی باشد آن یَواش
اَللهْ اَللهْ رو تو هم زان سویْ باش
گفت اگر از مَکْر نایَد در کَلام
حیله را دانسته باشد آن هُمام
سِرِّ او را چون شِناسی؟ راست گو
گفت من خامُش نِشینَم پیشِ او
صَبر را سُلَّم کُنم سویِ دَرَج
تا بَر آیَم بر سَرِ بامِ فَرَج
وَر بِجوشَد در حُضورش از دِلَم
مَنْطقی بیرون ازین شادیّ و غَم
من بِدانَم کو فرستاد آن به من
از ضَمیرِ چون سُهَیل اَنْدَر یَمَن
در دلِ من آن سُخَن زان مَیمَنهست
زان که از دل جانِب دلْ روزَنهست
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۳۹ - وصیت کردن آن شخص کی بعد از من او برد مال مرا از سه فرزند من کی کاهلترست
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.