۴۳۱ بار خوانده شده
بخش ۱۳۵ - خطاب حق تعالی به عزرائیل علیهالسلام کی ترا رحم بر کی بیشتر آمد ازین خلایق کی جانشان قبض کردی و جواب دادن عزرائیل حضرت را
حَق به عزرائیل میگفت ای نَقیب
بر کِه رَحْم آمد ترا از هر کَئیب؟
گفت بر جُمله دِلَم سوزَد به دَرد
لیکْ تَرسَم اَمْر را اِهْمال کرد
تا بگویم کاشکی یَزدان مرا
در عِوَض قُربان کُند بَهْرِ فَتی
گفت بر کی بیشتَررَحْم آمَدَت؟
از کِه دلْ پُر سوز و بِریانتَر شُدَت؟
گفت روزی کَشتییی بر موجِ تیز
من شِکَستَم زَ امْر تا شُد ریزْ ریز
پَس بِگُفتی قَبْض کُن جانِ همه
جُز زَنیّ و غیرِ طِفْلی زان رَمه
هر دو بر یک تَختهیی دَرمانْدند
تَخته را آن موجها میرانْدند
باز گفتی جانِ مادر قَبْض کُن
طِفْل را بُگْذار تنها زَ امْرِ کُن
چون زِ مادر بُسْکُلیدَم طِفْل را
خود تو میدانی چه تَلْخ آمد مرا
بَس بِدیدَم دودِ ماتَمهایِ زَفْت
تَلْخی آن طِفْل از فِکْرَم نرفت
گفت حَق آن طِفْل را از فَضْلِ خویش
موج را گفتم فَکَن در بیشهایش
بیشهیی پُر سوسَن و رَیْحان و گُل
پُر درختِ میوهدارِ خوشاُکُل
چَشمههای آب شیرین زُلال
پَروَریدم طِفْل را با صد دَلال
صد هزاران مُرغِ مُطْرب خوشصدا
اَنْدَر آن روضه فَکَنده صد نَوا
بِسْتَرش کردم زِ بَرگِ نَسْتَرن
کرده او را ایمِن از صَدْمهیْ فِتَن
گفته من خورشید را کو را مَگَز
باد را گفته بَرو آهسته وَزْ
ابر را گفته بَرو باران مَریز
بَرق را گفته بَرو مَگْرایْ تیز
زین چَمَن ای دِیْ مَبُرآن اِعْتِدال
پَنْجهای بَهمن بَرین روضه مَمال
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
بر کِه رَحْم آمد ترا از هر کَئیب؟
گفت بر جُمله دِلَم سوزَد به دَرد
لیکْ تَرسَم اَمْر را اِهْمال کرد
تا بگویم کاشکی یَزدان مرا
در عِوَض قُربان کُند بَهْرِ فَتی
گفت بر کی بیشتَررَحْم آمَدَت؟
از کِه دلْ پُر سوز و بِریانتَر شُدَت؟
گفت روزی کَشتییی بر موجِ تیز
من شِکَستَم زَ امْر تا شُد ریزْ ریز
پَس بِگُفتی قَبْض کُن جانِ همه
جُز زَنیّ و غیرِ طِفْلی زان رَمه
هر دو بر یک تَختهیی دَرمانْدند
تَخته را آن موجها میرانْدند
باز گفتی جانِ مادر قَبْض کُن
طِفْل را بُگْذار تنها زَ امْرِ کُن
چون زِ مادر بُسْکُلیدَم طِفْل را
خود تو میدانی چه تَلْخ آمد مرا
بَس بِدیدَم دودِ ماتَمهایِ زَفْت
تَلْخی آن طِفْل از فِکْرَم نرفت
گفت حَق آن طِفْل را از فَضْلِ خویش
موج را گفتم فَکَن در بیشهایش
بیشهیی پُر سوسَن و رَیْحان و گُل
پُر درختِ میوهدارِ خوشاُکُل
چَشمههای آب شیرین زُلال
پَروَریدم طِفْل را با صد دَلال
صد هزاران مُرغِ مُطْرب خوشصدا
اَنْدَر آن روضه فَکَنده صد نَوا
بِسْتَرش کردم زِ بَرگِ نَسْتَرن
کرده او را ایمِن از صَدْمهیْ فِتَن
گفته من خورشید را کو را مَگَز
باد را گفته بَرو آهسته وَزْ
ابر را گفته بَرو باران مَریز
بَرق را گفته بَرو مَگْرایْ تیز
زین چَمَن ای دِیْ مَبُرآن اِعْتِدال
پَنْجهای بَهمن بَرین روضه مَمال
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۳۴ - وسوسهای کی پادشاهزاده را پیدا شد از سبب استغنایی و کشفی کی از شاه دل او را حاصل شده بود و قصد ناشکری و سرکشی میکرد شاه را از راه الهام و سر شاه را خبر شد دلش درد کرد روح او را زخمی زد چنانک صورت شاه را خبر نبود الی آخره
گوهر بعدی:بخش ۱۳۶ - کرامات شیخ شیبان راعی قدس الله روحه العزیز
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.