۵۱۲ بار خوانده شده

بخش ۱۲۲ - بیان این خبر کی الکذب ریبة والصدق طمانینة

قِصّهٔ آن خواب و گنج زَر بِگُفت
پَس زِ صِّدْقِ او دلِ آن کَس شِکُفت

بویِ صِدْقَش آمد از سوگندِ او
سوزِ او پیدا شُد و اِسْپَندِ او

دلْ بیارامَد به گفتارِ صَواب
آن چُنان که تشنه آرامَد به آب

جُز دل مَحْجوب کو را عِلَّتی‌ست
از نَبیَّش تا غَبی تمییز نیست

وَرْنه آن پیغامْ کَزْ موضِع بُوَد
بَر زَنَد بر مَهْ شِکافیده شود

مَهْ شِکافَد وان دل مَحْجوب نی
زان که مَردود است او مَحْبوب نی

چَشمه شُد چَشم عَسَس زَ اشکِ مُبِل
نی زِ گفتِ خُشک بَلْ از بویِ دل

یک سُخَن از دوزخ آید سویِ لب
یک سُخَن از شهرِ جانْ در کویِ لب

بَحْرِ جان‌اَفْزا و بحر پر حرج
در میانِ هر دو بَحْر این لَبْ مَرَج

چون یَپُنلو در میانِ شهرها
از نَواحی آید آن‌جا بَهْرها

کالهٔ مَعْیوب قَلْب کیسه‌بُر
کالهٔ پُر سودِ مُسْتَشرَف چو دُرّ

زین یَپُنلو هر کِه بازرگان‌تَراست
بر سَره وْ بر قَلْب‌ها دیده‌وَراست

شُد یَپُنلو مَر وِرا دارُ الرَّباح
وان دِگَر را از عَمی دارُ الْجُناح

هر یکی زَ اجْزایِ عالم یک به یک
بر غَبی بَند است و بر اُستاد فَک

بر یکی قَند است و بر دیگر چو زَهْر
بر یکی لُطف است و بر دیگر چو قَهْر

هر جَمادی با نَبی افسانه‌گو
کعبه با حاجی گواه و نُطْق‌خو

بر مُصلّی مَسجد آمد هم گواه
کو هَمی‌آمد به من از دورْ راه

با خَلیلْ آتش گُل و رَیْحان و وَرْد
باز بر نِمْرودیان مرگ است و دَرد

بارها گفتیم این را ای حَسَن
می‌نگردم از بَیانَش سیر من

بارها خوردی تو نانْ دَفْع ذُبول
این همان نان است چون نَبْوی مَلول؟

در تو جوعی می‌رَسَد تو زِ اعْتِلال
که هَمی‌سوزد ازو تُخمه و مَلال

هرکِه را دَردِ مَجاعَت نَقْد شُد
نو شُدن با جُزوِ جُزوش عَقْد شُد

لَذَّت از جوع است نه از نُقْلِ نو
با مَجاعَت از شِکَر بِهْ نانِ جو

پَس زِ بی‌جوعی‌ست وَزْ تُخمه‌یْ تمام
آن مَلالَت نه زِ تَکْرار کَلام

چون زِ دُکّان و مِکاس و قیل و قال
در فَریبِ مَردُمَت نایَد مَلال؟

چون زِ غیبَت وَ اکْلِ لَحْمِ مَردمان
شَصت سالَت سیری‌یی نامَد از آن؟

عِشْوه‌ها در صَیْدِ شُلّه‌یْ کَفْته تو
بی مَلولی بارها خوش گفته تو

بارِ آخِر گویی‌اَش سوزان و چُست
گَرم‌تَر صد بار از بارِ نَخُست

دَردْ دارویِ کُهَن را نَو کُند
دَردْ هر شاخ مَلولی خَو کُند

کیمیایِ نَو کُننده دَردهاست
کو مَلولی آن طَرَف که دَردْ خاست؟

هین مَزَن تو از مَلولی آهِ سَرد
دَردْ جو و دَردْ جو و دَرد دَرد

خادِعِ دَردَند دَرمان‌هایِ ژاژ
رَهْ‌زَنَند و زَرسِتانان رَسْمِ باژ

آبِ شوری نیست دَرمانِ عَطَش
وَقتِ خوردن گَر نِمایَد سرد و خَوش

لیک خادِعِ گشته و مانِع شُد زِ جُست
ز آبِ شیرینی کَزو صد سَبزه رُست

هم‌چُنین هر زَرِّ قَلْبی مانِع است
از شِناسِ زَرِّ خوش هرجا که هست

پا و پَرَّت را به تَزویری بُرید
که مُرادِ تو مَنَم گیر ای مُرید

گفت دَردَت چینَم او خود دُرد بود
مات بود اَرْ چه به ظاهِر بُرد بود

رو زِ دَرمانِ دروغین می‌گُریز
تا شود دَردَت مُصیب و مُشک‌بیز

گفت نه دُزدی تو و نه فاسِقی
مَردِ نیکی لیک گول و اَحْمقی

بر خیال و خوابْ چندین رَهْ کُنی
نیست عَقْلَت را تَسویِ روشنی

بارها من خواب دیدم مُسْتَمِر
که به بغداد است گنجی مُسْتَتِر

در فُلان سوی و فُلان کویی دَفین
بود آن خود نامِ کویِ این حَزین

هست در خانه‌یْ فُلانی رو بِجو
نامِ خانه و نامِ او گفت آن عَدو

دیده‌ام خود بارها این خوابْ من
که به بَغداد است گنجی در وَطَن

هیچ من از جا نرفتم زین خیال
تو به یک خوابی بیایی بی‌مَلال؟

خوابِ اَحْمق لایِقِ عقل وِیْ است
هَمچو او بی‌قیمت است و لاشی است

خوابِ زن کمتر زِ خوابِ مَرد دان
از پِیِ نُقْصانِ عقل و ضَعْفِ جان

خوابِ ناقِصْ‌عقل و گول آیَد کَساد
پَس زِ بی‌عقلی چه باشد خواب؟ باد

گفت با خود گنج در خانه‌یْ من است
پَس مرا آن‌جا چه فقر و شیون است؟

بر سَرِ گنج از گدایی مُرده‌ام
زان که اَنْدَر غَفْلَت و در پَرده‌ام

زین بِشارَت مَست شُد دَردَش نَمانْد
صد هزار اَلْحَمْدِ بی‌لب او بِخوانْد

گفت بُد موقوفِ این لَت لوتِ من
آبِ حیوان بود در حانوتِ من

رو که بر لوتِ شِگَرفی بَر زَدَم
کوریِ آن وَهْم که مُفْلِس بُدَم

خواه اَحْمق‌دان مرا خواهی فُرو
آنِ من شُد هرچه می‌خواهی بِگو

من مُراد خویش دیدم بی‌گُمان
هرچه خواهی گو مرا ای بَد دَهان

تو مرا پُر دَرد گو ای مُحْتَشَم
پیشِ تو پُر دَرد و پیشِ خود خَوشَم

وای اگر بر عکس بودی این مَطار
پیشِ تو گُلْزار و پیشِ خویش راز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۲۱ - رسیدن آن شخص به مصر و شب بیرون آمدن به کوی از بهر شبکوکی و گدایی و گرفتن عسس او را و مراد اوحاصل شدن از عسس بعد از خوردن زخم بسیار و عسی ان تکرهوا شیا و هو خیر لکم و قوله تعالی سیجعل الله بعد عسر یسرا و قوله علیه‌السلام اشتدی ازمة تنفرجی و جمیع القرآن و الکتب المنزلة فی تقریر هذا
گوهر بعدی:بخش ۱۲۳ - مثل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.