۳۸۵ بار خوانده شده
بخش ۱۲۱ - رسیدن آن شخص به مصر و شب بیرون آمدن به کوی از بهر شبکوکی و گدایی و گرفتن عسس او را و مراد اوحاصل شدن از عسس بعد از خوردن زخم بسیار و عسی ان تکرهوا شیا و هو خیر لکم و قوله تعالی سیجعل الله بعد عسر یسرا و قوله علیهالسلام اشتدی ازمة تنفرجی و جمیع القرآن و الکتب المنزلة فی تقریر هذا
ناگهانی خود عَسَس او را گرفت
مُشت و چوبَش زد زِ صَفْرا نا شِکِفت
اتّفاقا اَنْدَر آن شبهایِ تار
دیده بُد مَردم زِ شبدُزدان ضِرار
بود شبهایِ مَخوف و مُنْتَحَس
پَس به جِدْ میجُست دُزدان را عَسَس
تا خلیفه گفت که بُبْرید دست
هر کِه شب گردد وَگَر خویشِ من است
بر عَسَس کرده مَلِک تهدید و بیم
که چرا باشید بر دُزدان رَحیم؟
عِشْوهشان را از چه رو باوَر کُنید؟
یا چرا زیشان قَبولِ زَر کُنید؟
رَحْم بر دُزدان و هر مَنْحوسْدست
بر ضَعیفان ضَربَت و بیرَحمی است
هین زِ رنجِ خاصْ مَسْکُل زِ انْتِقام
رنجِ او کَم بین بِبین تو رنجِ عام
اِصْبَعِ مَلْدوغ بُر در دَفْعِ شَر
در تَعَدّیّ و هَلاکِ تَنْ نِگَر
اتّفاقا اَنْدَر آن اَیّامْ دُزد
گشته بود اَنْبوه پُخته وْ خام دُزد
در چُنین وَقتَش بِدید و سخت زد
چوبها و زَخْمهایِ بیعَدَد
نَعْره و فریاد زان دَرویش خاست
که مَزَن تا من بگویم حالْ راست
گفت اینک دادَمَت مُهْلَت بِگو
تا به شب چون آمدی بیرون به کو؟
تو نهیی زین جا غریب و مُنْکری
راستی گو تا به چه مَکْر اَنْدَری؟
اَهْلِ دیوان بر عَسَس طَعْنه زدند
که چرا دُزدان کُنون اَنْبُه شُدند
اَنْبُهی از توست و از امِثالِ توست
وانِما یاران زِشتَت را نَخُست
وَرْنه کینِ جُمله را از تو کَشَم
تا شود ایمِن زَرِ هر مُحْتَشَم
گفت او از بَعدِ سوگندانِ پُر
که نِیمَ من خانهسوز و کیسهبُر
من نه مَردِ دُزدی و بیدادیاَم
من غریبِ مصرم و بَغدادیاَم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
مُشت و چوبَش زد زِ صَفْرا نا شِکِفت
اتّفاقا اَنْدَر آن شبهایِ تار
دیده بُد مَردم زِ شبدُزدان ضِرار
بود شبهایِ مَخوف و مُنْتَحَس
پَس به جِدْ میجُست دُزدان را عَسَس
تا خلیفه گفت که بُبْرید دست
هر کِه شب گردد وَگَر خویشِ من است
بر عَسَس کرده مَلِک تهدید و بیم
که چرا باشید بر دُزدان رَحیم؟
عِشْوهشان را از چه رو باوَر کُنید؟
یا چرا زیشان قَبولِ زَر کُنید؟
رَحْم بر دُزدان و هر مَنْحوسْدست
بر ضَعیفان ضَربَت و بیرَحمی است
هین زِ رنجِ خاصْ مَسْکُل زِ انْتِقام
رنجِ او کَم بین بِبین تو رنجِ عام
اِصْبَعِ مَلْدوغ بُر در دَفْعِ شَر
در تَعَدّیّ و هَلاکِ تَنْ نِگَر
اتّفاقا اَنْدَر آن اَیّامْ دُزد
گشته بود اَنْبوه پُخته وْ خام دُزد
در چُنین وَقتَش بِدید و سخت زد
چوبها و زَخْمهایِ بیعَدَد
نَعْره و فریاد زان دَرویش خاست
که مَزَن تا من بگویم حالْ راست
گفت اینک دادَمَت مُهْلَت بِگو
تا به شب چون آمدی بیرون به کو؟
تو نهیی زین جا غریب و مُنْکری
راستی گو تا به چه مَکْر اَنْدَری؟
اَهْلِ دیوان بر عَسَس طَعْنه زدند
که چرا دُزدان کُنون اَنْبُه شُدند
اَنْبُهی از توست و از امِثالِ توست
وانِما یاران زِشتَت را نَخُست
وَرْنه کینِ جُمله را از تو کَشَم
تا شود ایمِن زَرِ هر مُحْتَشَم
گفت او از بَعدِ سوگندانِ پُر
که نِیمَ من خانهسوز و کیسهبُر
من نه مَردِ دُزدی و بیدادیاَم
من غریبِ مصرم و بَغدادیاَم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۲۰ - رجوع کردن به قصهٔ آن شخص کی به او گنج نشان دادند به مصر و بیان تضرع او از درویشی به حضرت حق
گوهر بعدی:بخش ۱۲۲ - بیان این خبر کی الکذب ریبة والصدق طمانینة
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.