۴۷۰ بار خوانده شده
بخش ۱۱۸ - حکایت آن شخص کی خواب دید کی آنچ میطلبی از یسار به مصر وفا شود آنجا گنجیست در فلان محله در فلان خانه چون به مصر آمد کسی گفت من خواب دیدهایم کی گنجیست به بغداد در فلان محله در فلان خانه نام محله و خانهٔ این شخص بگفت آن شخص فهم کرد کی آن گنج در مصر گفتن جهت آن بود کی مرا یقین کنند کی در غیر خانهٔ خود نمیباید جستن ولیکن این گنج یقین و محقق جز در مصر حاصل نشود
بود یک میراثیِ مال و عَقار
جُمله را خورْد و بِمانْد او عور و زار
مالِ میراثی ندارد خودْ وَفا
چون به ناکام از گذشته شُد جُدا
او نَدانَد قَدْر هم کآسان بیافت
کو به کَدّ و رنج و کَسبَش کَم شتافت
قَدرِ جانْ زان مینَدانی ای فُلان
که بِدادَت حَق به بَخشِشْ رایگان
نَقْد رفت و کاله رفته و خانهها
مانْد چون جُغدان در آن ویرانهها
گفت یا رَب بَرگ دادی رفت بَرگ
یا بِدِه برگیّ و یا بِفْرست مرگ
چون تَهی شُد یادِ حَق آغاز کرد
یا رَب و یا رَب اَجِرنی ساز کرد
چون پَیَمبَر گفت مؤمن مِزْهَراست
در زمانِ خالییی ناله گَراست
چون شود پُر مُطربَش بِنْهَد زِ دست
پُر مَشو کآسیبِ دستِ او خوش است
تی شو و خوش باش بَیْنَ اِصْبَعَیْن
کَزْ مِیِ لا اَیْن سَرمَست است اَیْن
رفت طُغیان آب از چَشمَش گُشاد
آبِ چَشمَش زَرعِ دین را آب داد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
جُمله را خورْد و بِمانْد او عور و زار
مالِ میراثی ندارد خودْ وَفا
چون به ناکام از گذشته شُد جُدا
او نَدانَد قَدْر هم کآسان بیافت
کو به کَدّ و رنج و کَسبَش کَم شتافت
قَدرِ جانْ زان مینَدانی ای فُلان
که بِدادَت حَق به بَخشِشْ رایگان
نَقْد رفت و کاله رفته و خانهها
مانْد چون جُغدان در آن ویرانهها
گفت یا رَب بَرگ دادی رفت بَرگ
یا بِدِه برگیّ و یا بِفْرست مرگ
چون تَهی شُد یادِ حَق آغاز کرد
یا رَب و یا رَب اَجِرنی ساز کرد
چون پَیَمبَر گفت مؤمن مِزْهَراست
در زمانِ خالییی ناله گَراست
چون شود پُر مُطربَش بِنْهَد زِ دست
پُر مَشو کآسیبِ دستِ او خوش است
تی شو و خوش باش بَیْنَ اِصْبَعَیْن
کَزْ مِیِ لا اَیْن سَرمَست است اَیْن
رفت طُغیان آب از چَشمَش گُشاد
آبِ چَشمَش زَرعِ دین را آب داد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۱۷ - بیان مجاهد کی دست از مجاهده باز ندارد اگر چه داند بسطت عطاء حق را کی آن مقصود از طرف دیگر و به سبب نوع عمل دیگر بدو رساند کی در وهم او نبوده باشد او همه وهم و اومید درین طریق معین بسته باشد حلقهٔ همین در میزند بوک حق تعالی آن روزی را از در دیگر بدو رساند کی او آن تدبیر نکرده باشد و یرزقه من حیث لا یحتسب العبد یدبر والله یقدر و بود کی بنده را وهم بندگی بود کی مرا از غیر این در برساند اگر چه من حلقهٔ این در میزنم حق تعالی او را هم ازین در روزی رساند فیالجمله این همه درهای یکی سرایست مع تقریره
گوهر بعدی:بخش ۱۱۹ - سبب تاخیر اجابت دعای ممن
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.