۳۵۰ بار خوانده شده

بخش ۱۱۴ - روان گشتن شاه‌زادگان بعد از تمام بحث و ماجرا به جانب ولایت چین سوی معشوق و مقصود تا به قدر امکان به مقصود نزدیک‌تر باشند اگر چه راه وصل مسدودست به قدر امکان نزدیک‌تر شدن محمودست الی آخره

این بِگُفتند و رَوان گشتند زود
هر چه بود ای یارِ منْ آن لحظه بود

صَبر بُگْزیدند و صِدّیقین شُدند
بَعد از آن سویِ بِلادِ چین شُدند

والِدین و مُلْک را بُگْذاشتند
راهِ معشوقِ نَهانْ بَر داشتند

هَمچو ابراهیمِ اَدْهَم از سَریر
عشقشان بی‌پا و سَر کرد و فَقیر

یا چو ابراهیم مُرْسَل سَرخَوشی
خویش را اَفْکَنْد اَنْدَر آتَشی

یا چو اِسْماعیلِ صَبارِ مَجید
پیشِ عشق و خَنْجَرشْ حَلْقی کَشید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۱۳ - ذکر آن پادشاه که آن دانشمند را به اکراه در مجلس آورد و بنشاند ساقی شراب بر دانشمند عرضه کرد ساغر پیش او داشت رو بگردانید و ترشی و تندی آغاز کرد شاه ساقی را گفت کی هین در طبعش آر ساقی چندی بر سرش کوفت و شرابش در خورد داد الی آخره
گوهر بعدی:بخش ۱۱۵ - حکایت امرء القیس کی پادشاه عرب بود و به صورت عظیم به جمال بود یوسف وقت خود بود و زنان عرب چون زلیخا مردهٔ او و او شاعر طبع قفا نبک من ذکری حبیب و منزل چون همه زنان او را به جان می‌جستند ای عجب غزل او و نالهٔ او بهر چه بود مگر دانست کی این‌ها همه تمثال صورتی‌اند کی بر تخته‌های خاک نقش کرده‌اند عاقبت این امرء القیس را حالی پیدا شد کی نیم‌شب از ملک و فرزند گریخت و خود را در دلقی پنهان کرد و از آن اقلیم به اقلیم دیگر رفت در طلب آن کس کی از اقلیم منزه است یختص برحمته من یشاء الی آخره
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.