۳۳۵ بار خوانده شده

بخش ۱۱۲ - مقالت برادر بزرگین

آن بزرگین گفت ای اِخْوانِ خیر
ما نه نَر بودیم اَنْدَر نُصْحِ غیر؟

از حَشَم هر کِه به ما کردی گِله
از بَلا و فَقر و خَوْف و زَلْزله

ما هَمی‌گفتیم کَم نال از حَرَج
صَبر کُن کَالصَّبْرُ مِفْتاحُ الْفَرَج

این کلیدِ صَبر را اکنون چه شُد؟
ای عَجَب مَنْسوخ شُد قانون؟ چه شُد؟

ما نمی‌گفتیم که اَنْدَر کَشْ مَکَش
اَنْدَر آتش هَمچو زَرْ خَندید خَوش؟

مَر سِپَه را وَقتِ تَنگاتَنگِ جنگ
گفته ما که هین مَگَردانید رَنگ

آن زمان که بود اَسبان را وِطا
جُمله سَرهایِ بُریده زیرِ پا

ما سپاهِ خویش را هَی هَی کُنان
که به پیش آیید قاهِرْ چون سِنان

جُمله عالَم را نِشان داده به صَبر
زان که صَبر آمد چراغ و نورِ صَدْر

نوبَتِ ما شُد چه خیره‌ سر شُدیم
چون زَنانِ زشتْ در چادَر شُدیم؟

ای دلی که جُمله را کردی تو گَرم
گَرم کُن خود را و از خود دار شَرم

ای زبان که جُمله را ناصِحْ بُدی
نوبَتِ تو گشت از چه تَنْ زَدی؟

ای خِرَد کو پَندِ شِکَّرخایِ تو؟
دورِ توست این دَمْ چه شُد هَیْهایِ تو؟

ای زِ دل‌ها بُرده صد تَشْویش را
نوبَتِ تو شُد بِجُنبان ریش را

از غَری ریش اَرْ کُنون دُزدیده‌یی
پیش ازین بر ریشِ خود خندیده‌یی

وَقتِ پَندِ دیگرانی هایْ های
در غَمِ خود چون زَنانی وایْ وای

چون به دَردِ دیگران دَرمان بُدی
دَردْ مِهْمانِ تو آمد تَنْ زَدی؟

بانگْ بر لشکر زَدنْ بُد سازِ تو
بانگْ بَر زَن چه گرفت آوازِ تو؟

آنچه پَنْجَهْ سال بافیدی به هوش
زان نَسیجِ خود بَغَلْتانی بِپوش

از نَوایَتْ گوشِ یاران بود خَوش
دستْ بیرون آر و گوشِ خود بِکَش

سَر بُدی پیوسته خود را دُمْ مَکُن
پا و دست و ریش و سَبْلَت گُم مَکُن

بازی آنِ توست بر رویِ بِساط
خویش را در طَبْع آر و در نَشاط
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۱۱ - بحث کردن آن سه شه‌زاده در تدبیر آن واقعه
گوهر بعدی:بخش ۱۱۳ - ذکر آن پادشاه که آن دانشمند را به اکراه در مجلس آورد و بنشاند ساقی شراب بر دانشمند عرضه کرد ساغر پیش او داشت رو بگردانید و ترشی و تندی آغاز کرد شاه ساقی را گفت کی هین در طبعش آر ساقی چندی بر سرش کوفت و شرابش در خورد داد الی آخره
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.