۳۷۲ بار خوانده شده

بخش ۱۰۳ - حکایت آن پادشاه و وصیت کردن او سه پسر خویش را کی درین سفر در ممالک من فلان جا چنین ترتیب نهید و فلان جا چنین نواب نصب کنید اما الله الله به فلان قلعه مروید و گرد آن مگردید

بود شاهی شاه را بُد سه پسر
هر سه صاحِبْ فِطْنَت و صاحِبْ‌نظر

هر یکی از دیگری اُسْتوده‌تَر
در سَخا و در وَغا و کَرّ و فَر

پیشِ شَهْ زادگان اِسْتاده جمع
قَرَّةُ الْعَیْنانِ شَهْ هَمچون سه شمع

از رَهِ پنهانْ زِ عَیْنَیْنِ پسر
می‌کَشید آبی نَخیل آنِ پدر

تا زِ فرزند آبِ این چَشمه شِتاب
می‌رَوَد سویِ ریاضِ مام و باب

تازه می‌باشد ریاضِ والِدَیْن
گشته جاری عَیْنَشان زین هر دو عَیْن

چون شود چَشمه زِ بیماری عَلیل
خُشک گردد بَرگ و شاخِ آن نَخیل

خُشکیِ نَخْلَش هَمی‌گوید پَدید
که زِ فرزند آن شَجَر نَمْ می‌کَشید

ای بَسا کاریزِ پنهانْ هم‌چُنین
مُتَّصِل با جانَتان یا غافِلین

ای کَشیده ز آسْمان و از زمین
مایه‌ها تا گشته جسمِ تو سَمین

عاریه‌ست این کَم هَمی‌باید فَشارد
کانچه بِگْرفتی هَمی‌باید گُزارد

جُز نَفَخْتُ کان زِ وَهّاب آمده‌ست
روح را باش آن دِگَرها بیهُده‌ست

بیهُده نِسْبَت به جان می‌گویَمَش
نی به نِسْبَت با صَنیعِ مُحکَمَش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۰۲ - گفتن خواجه در خواب به آن پای‌مرد وجوه وام آن دوست را کی آمده بود و نشان دادن جای دفن آن سیم و پیغام کردن به وارثان کی البته آن را بسیار نبینند وهیچ باز نگیرند و اگر چه او هیچ از آن قبول نکند یا بعضی را قبول نکند هم آنجا بگذارند تا هر آنک خواهد برگیرد کی من با خدا نذرها کردم کی از آن سیم به من و به متعلقان من حبه‌ای باز نگردد الی آخره
گوهر بعدی:بخش ۱۰۴ - بیان استمداد عارف از سرچشمهٔ حیات ابدی و مستغنی شدن او از استمداد و اجتذاب از چشمه‌های آبهای بی‌وفا کی علامة ذالک التجافی عن دار الغرور کی آدمی چون بر مددهای آن چشمه‌ها اعتماد کند در طلب چشمهٔ باقی دایم سست شود کاری ز درون جان تو می‌باید کز عاریه‌ها ترا دری نگشاید یک چشمهٔ آب از درون خانه به زان جویی که آن ز بیرون آید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.