۳۴۰ بار خوانده شده

بخش ۱۰۲ - گفتن خواجه در خواب به آن پای‌مرد وجوه وام آن دوست را کی آمده بود و نشان دادن جای دفن آن سیم و پیغام کردن به وارثان کی البته آن را بسیار نبینند وهیچ باز نگیرند و اگر چه او هیچ از آن قبول نکند یا بعضی را قبول نکند هم آنجا بگذارند تا هر آنک خواهد برگیرد کی من با خدا نذرها کردم کی از آن سیم به من و به متعلقان من حبه‌ای باز نگردد الی آخره

بِشْنو اکنون دادِ مِهْمانِ جدید
من هَمی‌دیدم که او خواهد رَسید

من شُنوده بودم از وامَش خَبَر
بَسته بَهْرِ او دو سه پاره گُهَر

که وَفایِ وام او هستند و بیش
تا که ضَیْفَم را نگردد سینه ریش

وام دارد از ذَهَب او نُه هزار
وام را از بَعْضِ این گو بر گُزار

فَضْله مانَد زین بَسی گو خَرج کُن
در دُعایی گو مرا هم دَرج کُن

خواستم تا آن به دستِ خود دَهَم
در فُلان دفتر نِبِشته‌ست این قِسَم

خود اَجَل مُهْلَت ندادم تا که من
خُفْیه بِسْپارَم بِدو دُرِّ عَدَن

لَعْل و یاقوت است بَهْرِ وامِ او
در خَنوریّ و نِبِشته نامِ او

در فُلان طاقیش مَدْفون کرده‌ام
من غَم آن یارْ پیشین خَورده‌ام

قیمتِ آن را نَدانَد جُز مُلوک
فَاجْتَهِدْ بِالبَیْع اَنْ لا یَخْدَعوک

در بُیوع آن کُن تو از خَوْفِ غِرار
که رَسول آموخت سه روز اختیار

از کَسادِ آن مَتَرس و دَرمَیُفْت
که رَواجِ آن نخواهدهیچ خُفْت

وارِثانَم را سلامِ من بگو
وین وَصیَّت را بگو هم مو به مو

تا زِ بسیاریِّ آن زَرْ نَشْکُهَند
بی‌گِرانی پیشِ آن مِهْمان نَهَند

وَر بگوید او نخواهم این فِرِه
گو بگیر و هر کِه را خواهی بِدِه

زان چه دادم بازْ نَسْتانَم نَقیر
سویِ پِسْتان باز نایَد هیچ شیر

گشته باشد هَمچو سگ قَی را اَکول
مُسْتَرِدِّ نِحْله بر قولِ رَسول

وَر بِبَندَد در نَبایَد آن زَرَش
تا بِریزند آن عَطا را بر دَرَش

هر کِه آن جا بُگْذَرَد زَر می‌بَرَد
نیست هَدیه‌یْ مُخْلِصان را مُسْتَرَد

بَهْرِ او بِنْهاده‌ام آن از دو سال
کرده‌ام من نَذْرها با ذوالْجَلال

وَرْ رَوا دارند چیزی زان سِتَد
بیست چندان خو زیانْشان اوفْتَد

گَر رَوانَم را پَژولانَند زود
صد دَرِ مِحْنَت بَریشان بَر گُشود

از خدا اومید دارم من لَبِق
که رَسانَد حَقّ را در مُسْتَحِق

دو قَضیّهٔ دیگر او را شَرح داد
لب به ذِکْرِ آن نخواهم بَر گُشاد

تا بِمانَد دو قَضیّه سِرّ و راز
هم نگردد مَثْنوی چندین دراز

بَرجَهید از خوابْ اَنْگُشتَکْ‌َزَنان
گَهْ غَزَل‌گویان و گَهْ نوحه‌کُنان

گفت مِهْمان در چه سوداهاسْتی؟
پایْ‌مَردا مَست و خوش بَرخاستی

تا چه دیدی خواب دوش ای بوالْعَلا
که نمی‌گُنجی تو در شهر و فَلا؟

خوابْ دیده پیلِ تو هِنْدوستان
که رَمیدَسْتی زِ حَلْقهٔ دوستان؟

گفت سوداناک خوابی دیده‌ام
در دلِ خود آفتابی دیده‌ام

خواب دیدم خواجهٔ بیدار را
آن سِپُرده جانْ پِیِ دیدار را

خواب دیدم خواجهٔ مُعْطِی الْمُنی
واحِدٌ کَالاَلْفِ اِنْ اَمْرٌ عَنی

مَست و بی‌خود این چُنین بَرمی‌شِمُرد
تا که مَستی عقل و هوشش را بِبُرد

در میانِ خانه افتاد او دراز
خَلْقِ اَنْبه گِردِ او آمد فَراز

با خود آمد گفت ای بَحْرِ خوشی
ای نهاده هوش‌ها در بی‌هُشی

خواب در بِنْهاده‌یی بیداری یی
بَسته‌یی در بی‌دلی دِلْداری یی

توانگری پنهان کُنی در ذُلِّ فَقر
طَوْقِ دولت بَسته اَنْدَر غُلِّ فَقر

ضِدّ اَنْدَر ضِدّ پنهان مُنْدَرِج
آتش اَنْدَر آبِ سوزانْ مُنْدَرِج

روضه اَنْدَر آتشِ نِمْرود دَرْج
دَخْل‌ها رویان شُده از بَذْل و خَرج

تا بِگُفته مُصْطَفی شاهِ نَجاح
السَّماحُ یا اُولِی الْنُعْمی رَباح

ما نَقَصْ مالٌ مِنَ الصَّدْقاتِ قَط
اِنَّمَا الْخَیْراتُ نِعْمَ الْمُرْتَبَط

جوشِش و اَفْزونی زَر در زکات
عِصْمَت از فَحْشا و مُنْکَر در صَلات

آن زَکاتَت کیسه‌اَت را پاسْبان
وان صَلاتَت هم زِ گُرگانَت شَبان

میوهٔ شیرین نَهان در شاخ و بَرگ
زندگیِّ جاوْدان در زیرِ مرگ

زِبْل گشته قوتِ خاک از شیوه‌یی
زان غذا زاده زمین را میوه‌یی

درعَدَم پنهان شُده موجودی‌یی
در سِرِشتِ ساجِدی مَسْجودی‌یی

آهن و سنگ از بُرونَش مُظْلَمی
اَنْدَرونْ نوریّ و شمعِ عالَمی

دَرْج در خَوْفی هزاران آمِنی
در سَوادِ چَشمْ چندان روشنی

اَنْدَرونِ گاوِ تَنْ شَهْ ‌زاده‌یی
گنج در ویرانه‌یی بِنْهاده‌یی

تا خَری پیری گُریزد زان نَفیس
گاو بینَد شاه نی یعنی بِلیس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۰۱ - رجوع کردن به قصهٔ آن پای‌مرد و آن غریب وام‌دار و بازگشتن ایشان از سر گور خواجه و خواب دیدن پای‌مرد خواجه را الی آخره
گوهر بعدی:بخش ۱۰۳ - حکایت آن پادشاه و وصیت کردن او سه پسر خویش را کی درین سفر در ممالک من فلان جا چنین ترتیب نهید و فلان جا چنین نواب نصب کنید اما الله الله به فلان قلعه مروید و گرد آن مگردید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.