۳۲۸ بار خوانده شده

بخش ۱۰۱ - رجوع کردن به قصهٔ آن پای‌مرد و آن غریب وام‌دار و بازگشتن ایشان از سر گور خواجه و خواب دیدن پای‌مرد خواجه را الی آخره

بی‌نِهایَت آمد این خوش سَرگُذشت
چون غریب از گورِ خواجه باز گشت

پایْ مَردَش سویِ خانه‌یْ خویش بُرد
مُهْرِ صد دینار را فا او سِپُرد

لوتَش آورد و حکِایَت‌هاش گفت
کَزْ امید اَنْدَر دِلَش صد گُل شِکُفت

آنچه بَعْدَ الْعُسْر یُسْر او دیده بود
با غریب از قِصّهٔ آنْ لَب گُشود

نیمْ‌شب بُگْذشت و افسانه کُنان
خوابَشان اَنْداخت تا مَرعایِ جان

دید پامَرد آن هُمایون خواجه را
اَنْدَر آن شبْ خواب بر صَدْرِ سَرا

خواجه گفت ای پای‌مَردِ با نَمَک
آنچه گفتی من شَنیدم یک به یک

لیکْ پاسُخ دادَنَم فَرمان نبود
بی‌اِشارَت لب نَیارِسْتم گُشود

ما چو واقِف گشته‌ایم از چون و چند
مُهْر بر لب‌هایِ ما بِنْهاده‌اند

تا نگردد رازهایِ غَیْبْ فاش
تا نگردد مُنْهَدِم عیش و مَعاش

تا نَدَرَّد پَردهٔ غَفْلَت تمام
تا نَمانَد دیگِ مِحْنَت نیمْ‌خام

ما همه گوشیم کَر شُد نَقْشِ گوش
ما همه نُطْقیم لیکِنْ لَبْ خَموش

هر چه ما دادیم دیدیم این زمان
این جهان پَرده‌ست و عَیْن است آن جهان

روزِ کِشْتن روزِ پنهان کردن است
تُخْم در خاکی پَریشان کردن است

وَقتِ بِدْرودَن گَهِ مِنْجَل زدن
روزِ پاداش آمد و پیدا شُدن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۰۰ - ماخذهٔ یوسف صدیق صلوات‌الله علیه به حبس بضع سنین به سبب یاری خواستن از غیر حق و گفتن اذکرنی عند ربک مع تقریره
گوهر بعدی:بخش ۱۰۲ - گفتن خواجه در خواب به آن پای‌مرد وجوه وام آن دوست را کی آمده بود و نشان دادن جای دفن آن سیم و پیغام کردن به وارثان کی البته آن را بسیار نبینند وهیچ باز نگیرند و اگر چه او هیچ از آن قبول نکند یا بعضی را قبول نکند هم آنجا بگذارند تا هر آنک خواهد برگیرد کی من با خدا نذرها کردم کی از آن سیم به من و به متعلقان من حبه‌ای باز نگردد الی آخره
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.