۳۰۹ بار خوانده شده

بخش ۹۵ - رجوع کردن به حکایت آن شخص وام کرده و آمدن او به امید عنایت آن محتسب سوی تبریز

آن غَریبِ مُمْتَحَن از بیمِ وام
در رَهْ آمد سویِ آن دارُالسَّلام

شُد سویِ تبریز و کویِ گُلْسِتان
خُفته اومیدش فرازِ گُلْ سِتان

زَد زِ دارُالْمُلْکِ تبریزِ سَنی
بر اُمیدش روشنی بر روشنی

جانْش خندان شُد از آن روضه‌یْ رِجال
از نَسیمِ یوسُف و مصرِ وِصال

گفت یا حادی اَنِخْ لی ناقَتی
جاءَ اِسْعادی وَ طارَت فاقَتی

اُبْرُکی یا ناقَتی طابَ الاُمُور
اِنَّ تَبْریزًا مُناخاتُ الصُّدور

اِسْرَحی یا ناقَتی حَوْلَ الرّیاض
اِنَّ تبریزًا لَنا نِعْمَ الْمُفاض

سارِبانا بار بُگْشا زُ اشْتُران
شهرِ تَبْریزاست و کویِ گُلْسِتان

فَرِّ فردوسی‌ست این پالیز را
شَعْشَعه‌یْ عَرشی‌ست این تبریز را

هر زمانی فَوجْ روح‌انگیزِ جان
از فَرازِ عَرشْ بر تبریزیان

چون وُثاقِ مُحْتَسِب جُست آن غَریب
خَلْق گُفتندَش که بُگْذشت آن حَبیب

او پَریر از دارِ دنیا نَقْل کرد
مَرد و زن از واقِعه‌یْ او رویْ‌زَرد

رَفت آن طاووسِ عَرشی سویِ عَرش
چون رَسید از هاتِفانَش بویِ عَرش

سایه‌اَش گَرچه پَناهِ خَلْق بود
دَر نَوَرْدید آفتابَشْ زود زود

رانْد او کَشتی ازین ساحِلْ پَریر
گشته بود آن خواجه زین غَم‌خانه سیر

نَعره‌یی زد مَرد و بی‌هوش اوفْتاد
گوییا او نیز در پِیْ جانْ بِداد

پَسْ گُلاب و آبْ بَر رویَش زَدَند
هَمرَهان بر حالَتَش گِریان شُدند

تا به شبْ بی‌خویش بود و بَعد از آن
نیمْ مُرده بازگشت از غَیْبْ جان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۹۴ - آمدن جعفر رضی الله عنه به گرفتن قلعه به تنهایی و مشورت کردن ملک آن قلعه در دفع او و گفتن آن وزیر ملک را کی زنهار تسلیم کن و از جهل تهور مکن کی این مرد میدست و از حق جمعیت عظیم دارد در جان خویش الی آخره
گوهر بعدی:بخش ۹۶ - باخبر شدن آن غریب از وفات آن محتسب و استغفار او از اعتماد بر مخلوق و تعویل بر عطای مخلوق و یاد نعمتهای حق کردنش و انابت به حق از جرم خود ثم الذین کفروا بربهم یعدلون
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.