۵۷۴ بار خوانده شده

بخش ۶۶ - تمامی قصهٔ آن فقیر و نشان جای آن گنج

اَنْدَر آن رُقْعه نِبِشته بود این
که بُرونِ شهر گنجی دان دَفین

آن فُلانْ قُبّه که در وِیْ مَشْهَد است
پُشتِ او در شهر و دَر در فَدْفَد است

پُشت با وِیْ کُن تو رو در قِبْله آر
وان گَهان از قَوْسْ تیری دَر گُذار

چون فَکَندی تیرْ از قَوْس ای سُعاد
بَر کَن آن موضِع که تیرَت اوفْتاد

پَسْ کَمانِ سخت آوَرْد آن فَتی
تیر پَرّانید در صَحْنِ فَضا

زو تَبَر آوَرْد و بیلْ او شادْ شاد
کَنْد آن موضِع که تیرش اوفْتاد

کُند شُد هم او و هم بیل و تَبَر
خود نَدید از گنجِ پنهانی اَثَر

هم‌چُنین هر روز تیر اَنْداختی
لیکْ جایِ گنج را نَشْناختی

چون که این را پیشه کرد او بر دَوام
فُجْفُجی در شهر اُفتاد و عَوام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۶۵ - قصهٔ آن گنج‌نامه کی پهلوی قبه‌ای روی به قبله کن و تیر در کمان نه بینداز آنجا کی افتد گنجست
گوهر بعدی:بخش ۶۷ - فاش شدن خبر این گنج و رسیدن به گوش پادشاه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.