۴۱۵ بار خوانده شده

بخش ۴۸ - طیره شدن قاضی از سیلی درویش و سرزنش کردن صوفی قاضی را

گشت قاضی طَیْره صوفی گفت هَی
حُکْمِ تو عَدل است لاشک نیست غَی

آنچه نَپْسَندی به خود ای شیخِ دین
چون پَسَندی بر برادر ای اَمین؟

این ندانی که پِیِ من چَهْ کَنی
هم در آن چَهْ عاقِبَت خود اَفْکَنی؟

مَنْ حَفَر بِئْرا نَخوانْدی از خَبَر؟
آنچه خوانْدی کُن عَمَل جانِ پدر

این یکی حُکْمَت چُنین بُد در قَضا
که تورا آوَرْد سیلی بر قَفا

وای بر اَحْکامِ دیگرهایِ تو
تا چه آرَد بر سَر و بر پایِ تو

ظالِمی را رَحْم آری از کَرَم
که برایِ نَفْقه بادَت سه دِرَم

دستِ ظالِم را بِبُر چه جایِ آن
که به دستِ او نَهی حُکْم و عِنان؟

تو بِدان بُز مانی ای مَجْهول‌داد
که نِژادِ گُرگ را او شیر داد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۴۷ - بار دیگر رجوع کردن به قصهٔ صوفی و قاضی
گوهر بعدی:بخش ۴۹ - جواب دادن قاضی صوفی را
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.