۴۸۰ بار خوانده شده

بخش ۴۲ - رجوع به داستان آن کمپیر

چون عروسی خواست رَفتن آن خَریف
مویِ ابرو پاک کرد آن مُسْتَخیف

پیشِ رو آیینه بِگْرفت آن عَجوز
تا بِیارایَد رُخ و رُخْسار و پوز

چند گُلْگونه بِمالید از بَطَر
سُفرهٔ رویَش نَشُد پوشیده‌تَر

عَشْرهایِ مُصْحَف از جا می‌بُرید
می‌بِچَفْسانید بر رو آن پَلید

تا که سُفره‌یْ رویِ او پنهان شود
تا نِگینِ حَلْقهٔ خوبان شود

عَشْرها بر رویْ هرجا می‌نَهاد
چون که بَرمی‌بَست چادَر می‌فُتاد

باز او آن عَشْرها را با خَدو
می‌بِچَفْسانید بر اَطْرافِ رو

باز چادَر راست کردی آن تَکین
عَشْرها اُفتادی از رو بر زمین

چون بَسی می‌کرد فَنْ و آن می‌فُتاد
گفت صد لَعْنَت بر آن اِبْلیس باد

شُد مُصَوَّر آن زمانْ اِبْلیس زود
گفت ای قَحْبه‌یْ قَدیدِ بی‌ورود

من همه عُمر این نَیَندیشیده‌ام
نه زِ جُز تو قَحْبه‌یی این دیده‌ام

تُخْمِ نادر در فَضیحَت کاشتی
در جهانْ تو مُصْحَفی نَگْذاشتی

صد بِلیسی تو خَمیس اَنْدَر خَمیس
تَرکِ من گویْ ای عَجوزه‌یْ دَرْدَ بیس

چند دُزدی عَشْر از عِلْمِ کتاب
تا شود رویَت مُلَوَّن هَمچو سیب؟

چند دُزدی حَرفِ مَردان خدا
تا فُروشیّ و سِتانی مَرحَبا؟

رَنگِ بَر بَسته تورا گُلْگون نکرد
شاخِ بَربَسته فَنِ عَرجون نکرد

عاقِبَت چون چادَرِ مَرگَت رَسَد
از رُخَت این عَشْرها اَنْدَر فُتَد

چون که آید خیزْخیزِ آن رَحیل
گُم شود زان پَسْ فُنونِ قال و قیل

عالَمِ خاموشی آید پیش بیست
وایِ آن کِه در دَرونْ اُنْسیش نیست

صَیْقلی کُن یک دو روزی سینه را
دفترِ خود ساز آن آیینه را

که زِ سایه‌یْ یوسُفِ صاحِبْ‌قِران
شُد زُلَیخایِ عَجوز از سَر جوان

می‌شود مُبْدَل به خورشیدِ تَموز
آن مِزاجِ بارِدِ بَرْدَ الْعَجوز

می‌شود مُبْدَل به سوزِ مَریَمی
شاخ لبْ خُشکی به نَخْلی خُرَّمی

ای عَجوزه چند کوشی با قَضا؟
نَقدْ جو اکنون رَها کُن ما مَضی

چون رُخَت را نیست در خوبی امید
خواه گُلْگونه نِهْ و خواهی مِداد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۴۱ - قصهٔ درویشی کی از آن خانه هرچه می‌خواست می‌گفت نیست
گوهر بعدی:بخش ۴۳ - حکایت آن رنجور کی طبیب درو اومید صحت ندید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.