۳۲۲ بار خوانده شده

بخش ۳۴ - مثل

آن‌چُنان که کارَوانی می‌رَسید
در دِهی آمد دَری را باز دید

آن یکی گفت اَنْدَرین بَرْدُ الْعَجوز
تا بِیَندازیم این جا چند روز

بانگ آمد نه بِیَنداز از بُرون
وان گَهانی اَنْدَر آ تو اَنْدَرون

هم بُرون اَفْکَن هر آنچ اَفْکندنی‌ست
در مَیا با آن که این مَجْلِس سَنی‌ست

بُد هِلالْ اُسْتادْدل جانْ‌روشنی
سایِس و بَنده‌یْ امیری مؤمنی

سایِسی کردی در آخُر آن غُلام
لیکْ سُلْطانِ سَلاطین بَنده نام

آن امیر از حالِ بَنده بی‌خَبَر
که نَبودَش جُز بِلیسانه نَظَر

آب و گِل می‌دید و در وِیْ گنج نه
پنج و شش می‌دید و اصلِ پنج نه

رَنگِ طین پیدا و نورِ دین نَهان
هر پَیَمبَر این چُنین بُد در جهان

آن مَناره دید و در وِیْ مُرغْ نی
بر مَناره شاه‌بازی پُرفَنی

وان دُوُم می‌دید مُرغی پَرزَنی
لیکْ مویْ اَنْدَر دَهانِ مُرغْ نی

وان که او یَنْظُرْ بِنورِ اللهْ بود
هم زِ مُرغ و هم زِ مو آگاه بود

گفت آخِر چَشمْ سویِ مویْ نِهْ
تا نَبینی مو بِنَگْشایَد گِرِه

آن یکی گِل دید نَقْشین دو وَحَل
وان دِگَر گِل دید پُر عِلْم و عَمَل

تَنْ مَناره عِلْم و طاعَت هَمچو مُرغ
خواه سیصد مُرغ‌گیر و یا دو مُرغ

مَردِ اَوْسَط مُرغ‌بین است او و بَسْ
غیرِ مُرغی می‌نَبینَد پیش و پَسْ

مویْ آن نوری‌ست پنهانْ آنِ مُرغ
که بدان پاینده باشد جان مرغ

مرغ کان موی است در مِنقارِ او
هیچ عاریَّت نباشد کارِ او

عِلْمِ او از جانِ او جوشَد مُدام
پیشِ او نه مُسْتَعار آمد نه وام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۳۳ - حکایت در تقریر همین سخن
گوهر بعدی:بخش ۳۵ - رنجور شدن این هلال و بی‌خبری خواجهٔ او از رنجوری او از تحقیر و ناشناخت و واقف شدن دل مصطفی علیه‌السلام از رنجوری و حال او و افتقاد و عیادت رسول علیه‌السلام این هلال را
نظرها و حاشیه ها
mona mohamadi
۱۴۰۲/۱/۱۰ ۲۰:۵۴

هیچ عاریَّت نباشد کارِ او

این مصرع تکرار شده

گوهرین: با سلام و احترام. با تشکر از توجه شما. اصلاح شد.

mona mohamadi
۱۴۰۲/۱/۱۰ ۲۰:۵۲

که بدان پاینده باشد جان مرغ

این مصرع جا افتاده است

گوهرین: با سلام و احترام. با تشکر از توجه شما. اصلاح شد.