۸۲۷ بار خوانده شده
بخش ۲۱ - حکایت آن مطرب کی در بزم امیر ترک این غزل آغاز کرد گلی یا سوسنی یا سرو یا ماهی نمیدانم ازین آشفتهٔ بیدل چه میخواهی نمیدانم و بانگ بر زدن ترک کی آن بگو کی میدانی و جواب مطرب امیر را
مُطْرب آغازید پیشِ تُرکِ مَست
در حِجابِ نَغْمه اَسْرارِ اَلَست
من ندانم که تو ماهی یا وَثَن
من ندانم تا چه میخواهی زِ من؟
میندانم که چه خِدمَت آرَمَت
تَن زَنَم یا در عِبارَت آرَمَت؟
این عَجَب که نیستی از من جُدا
میندانم من کُجایَم تو کجا؟
میندانم که مرا چون میکَشی
گاه در بَر گاه در خون میکَشی
همچُنین لب در ندانم باز کرد
میندانم میندانم ساز کرد
چون زِ حَد شُد میندانم از شِگِفت
تُرکِ ما را زین حَراره دلْ گرفت
بَرجَهید آن تُرک و دَبّوسی کَشید
تا عَلَیْها بر سَرِ مُطْرب رَسید
گُرْز را بِگْرفت سَرهنگی به دست
گفت نه مُطْرب کُشی این دَمْ بَد است
گفت این تَکْرارِ بیحَدّ و مَرَش
کوفت طَبْعَم را بِکوبَم من سَرَش
قَلْتَبانا میندانی گُهْ مَخَور
وَرْ همیدانی بِزَن مَقْصود بَر
آن بگو ای گیج که میدانی اَش
میندانم میندانم دَر مَکَش
من بِپُرسم کَزْ کجایی هِی مُری؟
تو بگویی نه زِ بَلْخ و نَزْهِری
نه زِ بغداد و نه مَوْصِل نه طِراز
دَر کَشی در نیّ و نی راهِ دراز
خود بگو من از کجایَم باز رَهْ
هست تَنْقیحِ مَناط این جا بَلَه
یا بِپُرسیدم چه خورْدی ناشْتاب
تو بگویی نه شراب و نه کَباب
نه قَدید و نه ثَرید و نه عَدَس
آنچه خورْدی آن بگو تنها و بَسْ
این سُخَنخایی دراز از بَهْرِ چیست؟
گفت مُطْرِب زان که مَقْصودم خَفیست
میرَمَد اِثْباتْ پیش از نَفْیِ تو
نَفْی کردم تا بَری زِ اثْبات بو
در نَوا آرَم به نَفْی این ساز را
چون بِمیری مرگ گوید راز را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
در حِجابِ نَغْمه اَسْرارِ اَلَست
من ندانم که تو ماهی یا وَثَن
من ندانم تا چه میخواهی زِ من؟
میندانم که چه خِدمَت آرَمَت
تَن زَنَم یا در عِبارَت آرَمَت؟
این عَجَب که نیستی از من جُدا
میندانم من کُجایَم تو کجا؟
میندانم که مرا چون میکَشی
گاه در بَر گاه در خون میکَشی
همچُنین لب در ندانم باز کرد
میندانم میندانم ساز کرد
چون زِ حَد شُد میندانم از شِگِفت
تُرکِ ما را زین حَراره دلْ گرفت
بَرجَهید آن تُرک و دَبّوسی کَشید
تا عَلَیْها بر سَرِ مُطْرب رَسید
گُرْز را بِگْرفت سَرهنگی به دست
گفت نه مُطْرب کُشی این دَمْ بَد است
گفت این تَکْرارِ بیحَدّ و مَرَش
کوفت طَبْعَم را بِکوبَم من سَرَش
قَلْتَبانا میندانی گُهْ مَخَور
وَرْ همیدانی بِزَن مَقْصود بَر
آن بگو ای گیج که میدانی اَش
میندانم میندانم دَر مَکَش
من بِپُرسم کَزْ کجایی هِی مُری؟
تو بگویی نه زِ بَلْخ و نَزْهِری
نه زِ بغداد و نه مَوْصِل نه طِراز
دَر کَشی در نیّ و نی راهِ دراز
خود بگو من از کجایَم باز رَهْ
هست تَنْقیحِ مَناط این جا بَلَه
یا بِپُرسیدم چه خورْدی ناشْتاب
تو بگویی نه شراب و نه کَباب
نه قَدید و نه ثَرید و نه عَدَس
آنچه خورْدی آن بگو تنها و بَسْ
این سُخَنخایی دراز از بَهْرِ چیست؟
گفت مُطْرِب زان که مَقْصودم خَفیست
میرَمَد اِثْباتْ پیش از نَفْیِ تو
نَفْی کردم تا بَری زِ اثْبات بو
در نَوا آرَم به نَفْی این ساز را
چون بِمیری مرگ گوید راز را
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۲۰ - امتحان کردن مصطفی علیهالسلام عایشه را رضی الله عنها کی چه پنهان میشوی پنهان مشو که اعمی ترا نمیبیند تا پدید آید کی عایشه رضی الله عنها از ضمیر مصطفی علیه السلام واقف هست یا خود مقلد گفت ظاهرست
گوهر بعدی:بخش ۲۲ - تفسیر قوله علیهالسلام موتوا قبل ان تموتوا بمیر ای دوست پیش از مرگ اگر می زندگی خواهی کی ادریس از چنین مردن بهشتی گشت پیش از ما
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.