۵۰۹ بار خوانده شده

بخش ۱۷ - حکایت آن عاشق کی شب بیامد بر امید وعدهٔ معشوق بدان وثاقی کی اشارت کرده بود و بعضی از شب منتظر ماند و خوابش بربود معشوق آمد بهر انجاز وعده او را خفته یافت جیبش پر جوز کرد و او را خفته گذاشت و بازگشت

عاشقی بوده‌ست در اَیّام پیش
پاسْبانِ عَهدْ اَنْدَر عَهدِ خویش

سال‌ها در بَندِ وَصْلِ ماهِ خود
شاهْمات و ماتِ شاهَنْشاه خود

عاقِبَت جوینده یابنده بُوَد
که فَرَج از صَبر زاینده بُوَد

گفت روزی یارِ او کِامْشب بیا
که بِپُختَم از پِیِ تو لوبیا

در فُلان حُجْره نِشین تا نیمْ‌شب
تا بِیایَم نیمْ‌شب من بی‌طَلَب

مَرد قُربان کرد و نان‌ها بَخش کرد
چون پَدید آمد مَهَش از زیرِ گَرد

شب در آن حُجْره نِشَست آن گُرمْ دار
بر امیدِ وَعْدهٔ آن یارِ غار

بعدِ نِصْفُ اللَّیْل آمد یارِ او
صادِقُ الْوَعْدانه آن دِلْدارِ او

عاشقِ خود را فُتاده خُفته دید
اَنْدکی از آستینِ او دَرید

گِردَکانی چندش اَنْدَر جیب کرد
که تو طِفْلی گیر این می‌باز نَرد

چون سَحَر از خوابْ عاشق بَر جَهید
آستین و گِردَکان‌ها را بِدید

گفت شاهِ ما همه صِدْق و وَفاست
آنچه بر ما می‌رَسَد آن هم زِ ماست

ای دلِ بی‌خوابْ ما زین ایمِنیم
چون حَرَس بر بامْ چوبَک می‌زَنیم

گِردَکانِ ما دَرین مَطْحَن شِکَست
هر چه گوییم از غَمِ خود اندک است

عاذِلا چند این صَلایِ ماجَرا
پَند کَم دِهْ بعد ازین دیوانه را

من نخواهم عِشْوهٔ هِجْران شُنود
آزْمودَم چَند خواهم آزْمود؟

هرچه غیرِ شورش و دیوانگی‌ست
اَنْدَرین رَهْ دوری و بیگانگی‌ست

هین بِنِه بر پایَم آن زَنْجیر را
که دَریدَم سِلْسِلهٔ تَدْبیر را

غیرِ آن جَهْدِ نِگارِ مُقْبِلَم
گَر دو صد زنجیر آری بُگْسِلَم

عشق و ناموس ای برادر راست نیست
بر دَرِ ناموس ای عاشق مَایست

وَقتِ آن آمد که من عُریان شَوَم
نَقْش بُگْذارم سَراسَر جان شَوَم

ای عَدوِّ شَرم و اندیشه بیا
که دریدم پردهٔ شرم و حیا

ای بِبَسته خوابِ جانْ از جادُویی
سَختْ‌دلْ یارا که در عالَمْ تویی

هین گِلویِ صَبر گیر و می‌فَشار
تا خُنُک گردد دلِ عشقْ ای سَوار

تا نَسوزَم کِی خُنَک گردد دِلَش؟
ای دلِ ما خاندان و مَنْزِلَش

خانهٔ خود را هَمی‌سوزی بِسوز
کیست آن کَس کو بِگویَد لایَجوز؟

خوش بِسوز این خانه را ای شرِمَست
خانهٔ عاشق چُنین اولی تَراست

بعد ازین این سوز را قِبْله کُنم
زان که شَمعَم من به سوزِش روشَنَم

خواب را بُگْذار امشب ای پدر
یک شَبی بر کویِ بی‌خوابانْ گُذَر

بِنْگَر این‌ها را که مَجْنون گشته‌اند
هَمچو پَروانه به وَصْلَت کُشته‌اند

بِنْگَر این کَشتیِّ خَلْقانْ غَرقِ عشق
اَژدَهایی گشت گویی حَلْقِ عشق

اَژدَهایی ناپَدیدِ دلْ رُبا
عقلِ هَمچون کوه را او کَهْرُبا

عقلِ هر عَطّار کاگَهْ شُد ازو
طَبْله‌ها را ریخت اَنْدَر آبِ جو

رو کزین جو برنیایی تا ابد
لَمْ یَکُنْ حَقًّا لَهُ کُفْوًا اَحَد

ای مُزَوِّر چَشمْ بُگْشای و بِبین
چند گویی می‌نَدانَم آن و این؟

از وَبایِ زَرْق و مَحْرومی بَرآ
در جهانِ حَیّ و قَیّومی دَر آ

تا نمی‌بینم هَمی‌بینم شود
وین نَدانَم هات می‌دانم بُوَد

بُگْذَر از مَستیّ و مَستی‌بَخش باش
زین تَلَوُّن نَقْل کُن در اِسْتِواش

چندِ نازی تو بِدین مَستی بَسْ است
بر سَرِ هر کویْ چندان مَست هست

گَر دو عالَم پُر شَود سَرمَستِ یار
جُمله یک باشند و آن یک نیست خوار

این زِ بسیاری نَیابَد خواری‌یی
خوار کِه بْوَد؟ تَنْ ‌َپَرَستی ناری‌یی

گَر جهان پُر شد زِ نورِ آفتاب
کِی بُوَد خوار آن تَفِ خوشْ ‌اِلْتِهاب؟

لیک با این جُمله بالاتَر خُرام
چون که اَرْضُ اللهِ واسِعْ بود و رام

گَرچه این مَستی چو بازِ اَشْهَب است
بَرتَر از وِیْ در زمینِ قُدس هست

رو سِرافیلی شو اَنْدَر امتیاز
در دَمَنده‌یْ روح و مَست و مَست‌ساز

مَست را چون دلْ مِزاح اندیشه شُد
این ندانم و آن ندانم پیشه شُد

این ندانم وان ندانم بَهْرِ چیست؟
تا بگویی آن که می‌دانیم کیست

نَفْیِ بَهْرِ ثَبْت باشد در سُخُن
نَفْی بُگْذار و زِ ثَبْت آغاز کُن

نیست این و نیست آن هین واگُذار
آن کِه آن هست است آن را پیش آر

نَفْی بُگْذار و همان هستی پَرَست
این دَر آموز ای پدر زان تُرکِ مَست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۶ - حواله کردن مرغ گرفتاری خود را در دام به فعل و مکر و زرق زاهد و جواب زاهد مرغ را
گوهر بعدی:بخش ۱۸ - استدعاء امیر ترک مخمور مطرب را بوقت صبوح و تفسیر این حدیث کی ان لله تعالی شرابا اعده لاولیائه اذا شربوا سکروا و اذا سکروا طابوا الی آخر الحدیث می در خم اسرار بدان می‌جوشد تا هر که مجردست از آن می نوشد قال الله تعالی ان الابرار یشربون این می که تو می‌خوری حرامست ما می نخوریم جز حلالی «جهد کن تا ز نیست هست شوی وز شراب خدای مست شوی»
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.