۴۳۵ بار خوانده شده

بخش ۱۵ - حکایت پاسبان کی خاموش کرد تا دزدان رخت تاجران بردند به کلی بعد از آن هیهای و پاسبانی می‌کرد

پاسْبانی خُفت و دُزد اَسْباب بُرد
رَخْت‌ها را زیرِ هر خاکی فَشُرد

روزْ شُد بیدار شُد آن کارَوان
دید رَفته رَخْت و سیم و اُشتُران

پس بِدو گفتند ای حارِس بِگو
که چه شُد این رَخْت و این اَسْباب کو؟

گفت دُزدان آمدند اَنْدَر نِقاب
رَخْت‌ها بُردند از پیشَم شِتاب

قوم گُفتَندَش که ای چون تَلِّ ریگ
پس چه می‌کردی؟ که‌یی ای مُرده ریگ؟

گفت من یک کَس بُدَم ایشان گروه
با سِلاح و با شُجاعَت با شُکوه

گفت اگر در جَنگ کَم بودَت امید
نَعْره‌یی زن کِی کَریمانْ بَرجَهید

گفت آن دَمْ کارْد بِنْمودند و تیغ
که خَمُش وَرْنه کُشیمَت بی‌دریغ

آن زمان از تَرسْ بَستَم من دَهان
این زمان هَیْهای و فریاد و فَغان

آن زمان بَست آن دَمَم که دَمْ زَنَم
این زمان چَندان که خواهی هی کُنم

چون که عُمرَت بُرد دیوِ فاضحه
بی‌نَمَک باشد اَعُوذ و فاتِحه

گَرچه باشد بی‌نَمَک اکنون حَنین
هست غَفْلَت بی‌نَمَک‌تَر زان یَقین

هم‌چُنین هم بی‌نَمَک می‌نال نیز
که ذَلیلان را نَظَر کُن ای عزیز

قادِری بی‌گاه باشد یا به گاه
از تو چیزی فَوْت کِی شُد ای اِله؟

شاهِ لا تَاْسَوْا علی ما فاتَکُمْ
کِی شود از قُدرَتَش مَطْلوب گُم؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۴ - مناظرهٔ مرغ با صیاد در ترهب و در معنی ترهبی کی مصطفی علیه‌السلام نهی کرد از آن امت خود را کی لا رهبانیة فی الاسلام
گوهر بعدی:بخش ۱۶ - حواله کردن مرغ گرفتاری خود را در دام به فعل و مکر و زرق زاهد و جواب زاهد مرغ را
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.