۳۷۹ بار خوانده شده

بخش ۱۷۶ - قصد شاه به کشتن امرا و شفاعت کردن ایاز پیش تخت سلطان کی ای شاه عالم العفو اولی

پس اَیازِ مِهْراَفْزا بَر جَهید
پیشِ تَختِ آن اُلُغْ سُلْطان دَوید

سَجده‌یی کرد و گِلویِ خود گرفت
کِی قُبادی کَزْ تو چَرخ آرَد شِگِفت

ای هُمایی که هُمایان فَرُّخی
از تو دارند و سَخاوَت هر سَخی

ای کَریمی که کَرَم‌هایِ جهان
مَحْو گردد پیشِ ایثارَت نَهان

ای لَطیفی که گُلِ سُرخَت بِدید
از خَجالَت پیرْهَن را بَر دَرید

از غَفوریِّ تو غُفرانْ چَشمْ‌سیر
روبَهان بر شیر از عَفْوِ تو چیر

جُز که عَفْوِ تو کِه را دارد سَنَد
هر کِه با اَمرِ تو بی‌باکی کُند‌؟

غَفْلَت و گُستاخیِ این مُجْرِمان
از وفورِ عَفْوِ توست ای عَفْولان

دایما غَفْلَت زِ گُستاخی دَمَد
که بَرَد تَعْظیم از دیده رَمَد

غَفْلت و نِسْیانِ بَد آموخته
ز آتشِ تَعْظیم گردد سوخته

هَیبَتَش بیداری و فِطْنَت دَهَد
سَهْو نِسْیان از دِلَش بیرون جَهَد

وَقتِ غارت خواب نایَد خَلْق را
تا بِنَرْبایَد کسی زو دَلْق را

خواب چون دَر می‌رَمَد از بیمِ دَلْق
خوابِ نِسْیان کِی بُوَد با بیمِ حَلْق‌؟

لاتُؤاخِذْ اِنْ نَسینا شُد گُواه
که بُوَد نِسْیان به وَجْهی هم گناه

زان که اِسْتِکمالِ تَعْظیم او نکرد
وَرْنه نِسْیان دَر نَیاوَرْدی نَبَرد

گَرچه نِسْیان لابُد و ناچار بود
در سَبَب وَرْزیدن او مُخْتار بود

که تَهاون کرد در تَعْظیم ها
تا که نِسْیان زاد یا سَهْو و خَطا

هَمچو مَستی کو جنایت‌ها کُند
گوید او مَعْذور بودم من زِ خَود

گویَدَش لیکِن سَبَب ای زشتْ کار
از تو بُد در رفتنِ آن اِخْتیار

بی‌خودی نامَد به خود تُشْ خوانْدی
اِخْتیارَت خود نَشُد تُش رانْدی

گَر رَسیدی مَستی‌یی بی‌جَهْدِ تو
حِفْظ کردی ساقیِ جانْ عَهدِ تو

پُشت‌دارَت بودی او و عُذْرخواه
من غُلامِ زَلَّتِ مَستِ اِلٰه

عَفوهایِ جُمله عالَم ذَرّه‌یی
عکسِ عَفْوَت ای زِ تو هر بَهْره‌یی

عَفْوها گفته ثَنایِ عَفْوِ تو
نیست کُفْوَش اَیُّهَا النّاسْ اِتَّقوا

جانَشان بَخش و زِ خودْشان هم مَران
کامِ شیرینِ تو اَند ای کامْران

رَحْم کُن بر وِیْ که رویِ تو بِدید
فُرقَتِ تَلْخِ تو چون خواهد کَشید‌؟

از فِراق و هَجْر می‌گویی سُخُن‌؟
هر چه خواهی کُن ولیکِن این مَکُن

صد هزاران مرگِ تَلْخِ شَصتْ تو
نیست مانندِ فِراقِ رویِ تو

تَلخیِ هَجْر از ذُکور و از اِناث
دور دار ای مُجْرِمان را مُسْتَغاث

بر امیدِ وَصلِ تو مُردن خْوش است
تَلخیِ هَجرِ تو فَوْقِ آتش است

گَبْر می‌گوید میانِ آن سَقَر
چه غَمَم بودی گَرَم کردی نَظَر‌؟

کان نَظَر شیرین کُننده یْ رَنج هاست
ساحِران را خونْ بَهایِ دست و پاست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۷۵ - تشنیع زدن امرا بر ایاز کی چرا شکستش و جواب دادن ایاز ایشان را
گوهر بعدی:بخش ۱۷۷ - تفسیر گفتن ساحران فرعون را در وقت سیاست با او کی لا ضیر انا الی ربنا منقلبون
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.