۴۷۶ بار خوانده شده

بخش ۱۵۱ - دو بار دست و پای امیر را بوسیدن و لابه کردن شفیعان و همسایگان زاهد

آن شَفیعان از دَمِ هَیْهایِ او
چند بوسیدند دست و پایِ او

کِی امیر از تو نَشایَد کین کَشی
گَر بِشُد باده تو بی‌باده خَوشی

باده سَرمایه زِ لُطفِ تو بَرَد
لُطفِ آب از لُطفِ تو حَسرَت خَورَد

پادشاهی کُن بِبَخشَش ای رَحیم
ای کَریم ابْنُ الْکَریم ابْنِ الْکَریم

هر شرابی بَندهٔ این قَدّ و خَد
جُمله مَسْتان را بُوَد بر تو حَسَد

هیچ مُحْتاجِ مِیِ گُلگون نه‌یی
تَرک کُن گُلْگونه تو گُلْگونه‌یی

ای رُخِ چون زُهْره‌اَت شَمْسُ الضُّحیٰ
ای گدایِ رَنگ تو گُلْگونه‌ها

باده کَنْدَر خُنْب می‌جوشَد نَهان
زِ اشْتیاقِ رویِ تو جوشَد چُنان

ای همه دریا چه خواهی کَرد نَم‌؟
وِیْ همه هَستی چه می‌جویی عَدَم‌؟

ای مَهِ تابان چه خواهی کَرد گَرد
ای کِه مَهْ در پیشِ رویَتْ رویْ‌زَرد

تاجِ کَرَّمْناست بر فَرقِ سَرَت
طَوْقِ اَعْطَیْناکَ آویزِ بَرَت

تو خوش و خوبیّ و کانِ هر خَوشی
تو چرا خود مِنَّتِ باده کَشی‌؟

جوهر است انسان و چَرخْ او را عَرَض
جُمله فَرع و پایه‌اَند و او غَرَض

ای غُلامَت عقل و تَدبیرات و هوش
چون چُنینی خویش را اَرْزان فُروش‌؟

خِدمَتَت بر جُمله هستی مُفْتَرَض
جوهری چون نَجْده خواهد از عَرَض‌؟

عِلْم جویی از کُتب‌ها‌؟ ای فُسوس
ذوقْ جویی تو زِ حَلْوا‌؟ ای فُسوس

بَحْرِ عِلْمی در نَمی پنهان شُده
در سه گَزْ تَنْ عالَمی پنهان شُده

مِیْ چه باشد یا سَماع و یا جِماع
تا بِجویی زو نَشاط و اِنْتِفاع‌؟

آفتاب از ذَرّه‌یی شُد وامْ خواه
زُهْره‌یی از خُمره‌یی شُد جامْ‌خواه

جانِ بی‌کَیْفی شُده مَحْبوسِ کَیْف
آفتابی حَبْسِ عُقده اینْت حَیْف
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۵۰ - جواب گفتن امیر مر آن شفیعان را و همسایگان زاهد را کی گستاخی چرا کرد و سبوی ما را چرا شکست من درین باب شفاعت قبول نخواهم کرد کی سوگند خورده‌ام کی سزای او را بدهم
گوهر بعدی:بخش ۱۵۲ - باز جواب گفتن آن امیر ایشان را
نظرها و حاشیه ها
ناشناس
۱۳۹۹/۸/۱۷ ۲۳:۴۹

درود بر شما و سپاس لطفا شمارۀ بیتها را هم ذکر بفرمایید متشکرم