۳۴۰ بار خوانده شده
بخش ۱۴۹ - قصد انداختن مصطفی علیهالسلام خود را از کوه حری از وحشت دیر نمودن جبرئیل علیهالسلام خود را به وی و پیدا شدن جبرئیل به وی کی مینداز کی ترا دولتها در پیش است
مُصْطَفیٰ را هَجْر چون بِفْراختی
خویش را از کوه میاَنْداختی
تا بِگُفتی جِبْرَئیلَش هین مَکُن
که تورا بَس دولت است از اَمرِ کُن
مُصطفیٰ ساکن شدی زَ انْداختن
بازْ هِجْران آوریدی تاختن
باز خود را سَرنِگون از کوهْ او
میفَکَندی از غَم و اندوهْ او
بازْ خود پیدا شُدی آن جِبْرَئیل
که مَکُن این ای تو شاهِ بیبَدیل
همچُنین میبود تا کَشفِ حِجاب
تا بِیابید آن گُهَر را او زِ جیب
بَهْرِ هر مِحْنَت چو خود را میکُشَند
اَصْلِ مِحْنَت هاست این چونَش کَشَند؟
از فِدایی مَردمان را حیرتیست
هر یکی از ما فِدایِ سیرتیست
ای خُنُک آن کِه فِدا کردهست تَن
بَهرِ آن کَارْزَد فِدایِ آن شُدن
هر یکی چون که فِداییِّ فَنیست
کَنْدَر آن رَهْ صَرفِ عُمر و کُشتنیست
کُشتنی اَنْدَر غُروبی یا شُروق
که نه شایِق مانَد آن گَهْ نه مَشوق
باری این مُقْبِل فِدایِ این فَن است
کَنْدَرو صد زندگی در کُشتن است
عاشق و معشوق و عشقش بر دَوام
در دو عالَم بَهره مَند و نیکْنام
یا کِرامی اِرْحَموا اَهْلَ الْهَویٰ
شَاْنُهُم وِرْدُ التَّویٰ بَعدَ التَّویٰ
عَفْو کُن ای میر بر سَختیِّ او
دَر نِگَر در دَرد و بَدبختیِّ او
تا زِ جُرمَت هم خدا عَفْوی کُند
زَلَّتَت را مَغْفِرَت دَر آکَنَد
تو زِ غَفلَت بَس سَبو بِشْکَستهیی
در امیدِ عَفْوْ دل در بَستهیی
عَفْو کُن تا عَفْو یابی در جَزا
میشِکافَد مو قَدَر اَنْدَر سِزا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
خویش را از کوه میاَنْداختی
تا بِگُفتی جِبْرَئیلَش هین مَکُن
که تورا بَس دولت است از اَمرِ کُن
مُصطفیٰ ساکن شدی زَ انْداختن
بازْ هِجْران آوریدی تاختن
باز خود را سَرنِگون از کوهْ او
میفَکَندی از غَم و اندوهْ او
بازْ خود پیدا شُدی آن جِبْرَئیل
که مَکُن این ای تو شاهِ بیبَدیل
همچُنین میبود تا کَشفِ حِجاب
تا بِیابید آن گُهَر را او زِ جیب
بَهْرِ هر مِحْنَت چو خود را میکُشَند
اَصْلِ مِحْنَت هاست این چونَش کَشَند؟
از فِدایی مَردمان را حیرتیست
هر یکی از ما فِدایِ سیرتیست
ای خُنُک آن کِه فِدا کردهست تَن
بَهرِ آن کَارْزَد فِدایِ آن شُدن
هر یکی چون که فِداییِّ فَنیست
کَنْدَر آن رَهْ صَرفِ عُمر و کُشتنیست
کُشتنی اَنْدَر غُروبی یا شُروق
که نه شایِق مانَد آن گَهْ نه مَشوق
باری این مُقْبِل فِدایِ این فَن است
کَنْدَرو صد زندگی در کُشتن است
عاشق و معشوق و عشقش بر دَوام
در دو عالَم بَهره مَند و نیکْنام
یا کِرامی اِرْحَموا اَهْلَ الْهَویٰ
شَاْنُهُم وِرْدُ التَّویٰ بَعدَ التَّویٰ
عَفْو کُن ای میر بر سَختیِّ او
دَر نِگَر در دَرد و بَدبختیِّ او
تا زِ جُرمَت هم خدا عَفْوی کُند
زَلَّتَت را مَغْفِرَت دَر آکَنَد
تو زِ غَفلَت بَس سَبو بِشْکَستهیی
در امیدِ عَفْوْ دل در بَستهیی
عَفْو کُن تا عَفْو یابی در جَزا
میشِکافَد مو قَدَر اَنْدَر سِزا
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۴۸ - حکایت مات کردن دلقک سید شاه ترمد را
گوهر بعدی:بخش ۱۵۰ - جواب گفتن امیر مر آن شفیعان را و همسایگان زاهد را کی گستاخی چرا کرد و سبوی ما را چرا شکست من درین باب شفاعت قبول نخواهم کرد کی سوگند خوردهام کی سزای او را بدهم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.