۳۴۱ بار خوانده شده

بخش ۱۴۷ - رفتن امیر خشم‌آلود برای گوشمال زاهد

میر چون آتش شُد و بَرجَست راست
گفت بِنْما خانهٔ زاهِد کجاست

تا بِدین گُرزِ گِرانْ کوبَم سَرَش
آن سَرِ بی‌دانِشِ مادَرْغَرَش

او چه داند اَمرِ مَعْروف از سگی‌؟
طالِبِ مَعْروفی است و شُهرگی

تا بدین سالوسْ خود را جا کُند
تا به چیزی خویشتن پیدا کُند

کو ندارد خود هُنر اِلّا همان
که تَسَلُّس می‌کُند با این و آن

او اگر دیوانه است و فِتْنه‌کاو
دارویِ دیوانه باشد کیرِ گاو

تا که شَیطان از سَرَش بیرون رَوَد
بی‌لَتِ خَربَندگانْ خَر چون رَوَد‌؟

میرْ بیرون جَست دَبّوسی به دست
نیمْ شب آمد به زاهِد نیمْ‌مَست

خواست کُشتن مَردِ زاهِد را زِ خشم
مَردِ زاهد گشت پِنْهان زیرِ پَشم

مَردِ زاهد می‌شُنود از میر آن
زیرِ پَشمِ آن رَسَن‌تابان نَهان

گفت در رو گفتنِ زشتیِّ مَرد
آیِنه تانَد که رو را سخت کرد

رویْ باید آیِنه‌وار آهَنین
تات گوید رویِ زشتِ خود بِبین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۴۶ - حکایت ضیاء دلق کی سخت دراز بود و برادرش شیخ اسلام تاج بلخ به غایت کوتاه بالا بود و این شیخ اسلام از برادرش ضیا ننگ داشتی ضیا در آمد به درس او و همه صدور بلخ حاضر به درس او ضیا خدمتی کرد و بگذشت شیخ اسلام او را نیم قیامی کرد سرسری گفت آری سخت درازی پاره‌ای در دزد
گوهر بعدی:بخش ۱۴۸ - حکایت مات کردن دلقک سید شاه ترمد را
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.