۳۹۹ بار خوانده شده

بخش ۱۳۵ - و هم‌چنین قد جف القلم یعنی جف القلم و کتب لا یستوی الطاعة والمعصیة لا یستوی الامانة و السرقة جف القلم ان لا یستوی الشکر و الکفران جف القلم ان الله لا یضیع اجر المحسنین

هم‌چُنین تاویلِ قَدْ جَفَّ الْقَلَم
بَهْرِ تَحْریض است بر شُغْلِ اَهَم

پَس قَلَم بِنْوشت که هر کار را
لایِقِ آن هست تاثیر و جَزا

کَژْ رَوی جَفَّ الْقَلَمْ کَژْ آیَدَت
راستی آری سَعادت زایَدَت

ظُلْم آری مُدْبِری جَفَّ الْقَلَم
عَدل آری بَر خوری جَفَّ الْقَلَم

چون بِدُزدَد دست شُد جَفَّ الْقَلم
خورْد باده مَست شُد جَفَّ الْقَلَم

تو رَوا داری رَوا باشد که حَق
هَمچو مَعْزول آید از حُکْمِ سَبَق‌؟

که زِ دستِ من بُرون رفته‌ست کار
پیشِ من چندین مَیا چندین مَزار‌؟

بلکه مَعنی آن بُوَد جَفَّ الْقَلَم
نیست یکسان پیشِ من عدل و سِتَم

فَرق بِنْهادَم میانِ خیر و شَر
فَرق بِنْهادَم زِ بَد هم از بَتَر

ذَرّه‌یی گَر در تو اَفْزونی اَدَب
باشد از یارَت بِدانَد فَضْلِ رَب

قَدْرِ آن ذَرِّه تورا اَفْزون دَهَد
ذَرّه چون کوهی قَدَم بیرون نَهَد

پادشاهی که به پیشِ تَختِ او
فَرق نَبْوَد از اَمین و ظُلْم‌جو

آن کِه می‌لَرزَد زِ بیمِ رَدِّ او
وان که طَعْنه می‌زَنَد در جَدِّ او

فَرقْ نَبْوَد هر دو یک باشد بَرَش
شاه نَبْوَد خاکِ تیره بر سَرَش

ذَرّه‌یی گَر جَهْدِ تو اَفْزون بُوَد
در تَرازویِ خدا موزون بُوَد

پیشِ این شاهانْ هَماره جان کَنی
بی‌خَبَر ایشان زِ غَدْر و روشَنی

گفتِ غَمّازی که بَد گوید تورا
ضایِع آرَد خِدمَتَت را سال ها

پیشِ شاهی که سَمیع است و بَصیر
گفتِ غَمّازان نباشد جایْ‌گیر

جُمله غَمّازان ازو آیِس شوند
سویِ ما آیند و اَفْزایَند پَند

بَس جَفا گویند شَهْ را پیشِ ما
که بُرو جَفَّ الْقَلَم کَم کُن وفا

مَعنیِ جَفَّ الْقَلَم کِی آن بُوَد
که جَفاها با وَفا یکسان بُوَد‌؟

بَلْ جَفا را هم جَفا جَفَّ الْقَلَم
وان وَفا را هم وَفا جَفَّ الْقَلَم

عَفْو باشد لیکْ کو فَرِّ امید
که بُوَد بَنده زِ تَقْویٰ روسِپید‌؟

دُزد را گَر عَفْو باشد جانْ بَرَد
کِی وزیر و خازِنِ مَخْزَن شود‌؟

ای اَمینُ الدّینِ رَبّانی بیا
کَزْ اَمانَت رُست هر تاج و لِوا

پورِ سُلطانْ گَر بَرو خایِن شود
آن سَرَش از تَنْ بِدان بایِن شود

وَزْ غُلامِ هِنْدُوی آرَد وَفا
دولت او را می‌زَنَد طالَ بَقا

چه غُلام‌؟ اَرْ بر دَری سگ باوَفاست
در دلِ سالارْ او را صد رِضاست

زین چو سگ را بوسه بر پوزش دَهَد
گَر بُوَد شیری چه پیروزش کُند‌؟

جُز مگر دُزدی که خِدمَت‌ها کُند
صِدْقِ او بیخِ جَفا را بَر کَند

چون فُضَیلِ رَهْ‌زنی کو راست باخت
زان که دَهْ مَرده به سویِ توبه تاخت

وان چُنان که ساحِرانْ فرعون را
رو سِیَه کردند از صَبر و وَفا

دست و پا دادند در جُرمِ قَوَد
آن به صد ساله عبادت کِی شود‌؟

تو که پَنْجَه سال خِدمَت کرده‌یی
کِی چُنین صِدْقی به دست آورده‌یی‌؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۳۴ - معنی ما شاء الله کان یعنی خواست خواست او و رضا رضای او جویید از خشم دیگران و رد دیگران دلتنگ مباشید آن کان اگر چه لفظ ماضیست لیکن در فعل خدا ماضی و مستقبل نباشد کی لیس عند الله صباح و لا مساء
گوهر بعدی:بخش ۱۳۶ - حکایت آن درویش کی در هری غلامان آراستهٔ عمید خراسان را دید و بر اسبان تازی و قباهای زربفت و کلاهای مغرق و غیر آن پرسید کی اینها کدام امیرانند و چه شاهانند گفت او را کی اینها امیران نیستند اینها غلامان عمید خراسانند روی به آسمان کرد کی ای خدا غلام پروردن از عمید بیاموز آنجا مستوفی را عمید گویند
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.