۶۶۹ بار خوانده شده

بخش ۱۲۵ - حکایت آن گاو کی تنها در جزیره ایست بزرگ حق تعالی آن جزیرهٔ بزرگ را پر کند از نبات و ریاحین کی علف گاو باشد تا به شب آن گاو همه را بخورد و فربه شود چون کوه پاره‌ای چون شب شود خوابش نبرد از غصه و خوف کی همه صحرا را چریدم فردا چه خورم تا ازین غصه لاغر شود هم‌چون خلال روز برخیزد همه صحرا را سبزتر و انبوه‌تر بیند از دی باز بخورد و فربه شود باز شبش همان غم بگیرد سالهاست کی او هم‌چنین می‌بیند و اعتماد نمی‌کند

یک جَزیره‌یْ سَبز هست اَنْدَر جهان
اَنْدَرو گاوی‌ست تنها خوش‌دَهان

جُمله صَحرا را چَرَد او تا به شب
تا شود زَفْت و عَظیم و مُنْتَجَب

شب زِ اندیشه که فردا چه خورَم‌؟
گردد او چون تارِ مو لاغَر زِ غَم

چون بَرآیَد صُبح گردد سَبز دشت
تا میانْ رُسته قَصیلِ سَبز و کَشت

اَنْدَر اُفْتَد گاوْ با جوعُ الْبَقَر
تا به شب آن را چَرَد او سَر به سَر

بازْ زَفْت و فَربه و لَمْتُر شود
آن تَنَش از پیه و قُوَّت پُر شود

بازْ شب اَنْدَر تَب اُفْتَد از فَزَع
تا شود لاغَر زِ خَوْفِ مُنْتَجَع

که چه خواهم خورْد فردا وَقتِ خَور
سال‌ها این است کارِ آن بَقَر

هیچ نَنْدیشَد که چندین سالْ من
می‌خورَم زین سَبزه‌زار و زین چَمَن

هیچ روزی کَم نَیامَد روزی اَم
چیست این تَرس و غَم و دِلْسوزی اَم‌؟

بازْ چون شب می‌شود آن گاوِ زَفْت
می‌شود لاغَر که آوَهْ رِزْقْ رَفت

نَفْسْ آن گاو است و آن دشتْ این جهان
کو هَمی لاغَر شود از خَوْفِ نان

که چه خواهم خورْد مُسْتَقْبَل عَجَب‌؟
لوتِ فردا از کجا سازَم طَلَب‌؟

سال‌ها خورْدیّ و کم نامَد زِ خَور
تَرکِ مُسْتَقْبَل کُن و ماضی نِگَر

لوت و پوتِ خورده را هم یاد آر
مَنْگَر اَنْدَر غابِر و کَم باش زار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۲۴ - حکایت مریدی کی شیخ از حرص و ضمیر او واقف شد او را نصیحت کرد به زبان و در ضمن نصیحت قوت توکل بخشیدش به امر حق
گوهر بعدی:بخش ۱۲۶ - صید کردن شیر آن خر را و تشنه شدن شیر از کوشش رفت به چشمه تا آب خورد تا باز آمدن شیر جگربند و دل و گرده را روباه خورده بود کی لطیفترست شیر طلب کرد دل و جگر نیافت از روبه پرسید کی کو دل و جگر روبه گفت اگر او را دل و جگر بودی آنچنان سیاستی دیده بود آن روز و به هزار حیله جان برده کی بر تو باز آمدی لوکنا نسمع او نعقل ماکنا فی اصحاب السعیر
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.