۶۱۶ بار خوانده شده

بخش ۱۱۵ - در معنی لولاک لما خلقت الافلاک

شُد چُنین شیخی گدایِ کو به کو
عشق آمد لااُبالی اِتَّقوا

عشقْ جوشَد بَحْر را مانندِ دیگ
عشقْ سایَد کوه را مانندِ ریگ

عشقْ‌بِشْکافَد فَلَک را صد شِکاف
عشقْ لَرزانَد زمین را از گِزاف

با مُحَمَّد بود عشقِ پاکْ جُفت
بَهْرِ عشقْ او را خدا لَوْلاک گفت

مُنْتَهی در عشقْ چون او بود فَرد
پَس مَر او را زَانْبیا تَخْصیص کرد

گَر نبودی بَهْرِ عشقِ پاک را
کِی وجودی دادَمی اَفْلاک را‌؟

من بِدان اَفْراشتم چَرخِ سَنی
تا عُلوِّ عشق را فَهْمی کُنی

مَنْفِعَت‌هایِ دِگَر آید زِ چَرخ
آن چو بَیْضه تابِع آید این چو فَرخ

خاک را من خوار کردم یک سَری
تا زِ ذُلِّ عاشقان بویی بَری

خاک را دادیم سَبزیّ و نُوی
تا زِ تَبدیلِ فَقیر آگَهْ شَوی

با تو گویند این جِبالِ راسیات
وَصْفِ حالِ عاشقانْ اَنْدَر ثَبات

گَرچه آن مَعنی‌ست و این نَقْش ای پسر
تا به فَهْمِ تو کُند نزدیک‌تَر

غُصّه را با خارْ تَشْبیهی کُنند
آن نباشد لیکْ تَنْبیهی کُنند

آن دلِ قاسی که سَنگَش خوانْدَند
نامُناسِب بُد مِثالی رانْدَند

در تَصَوّر دَر نَیایَد عَیْنِ آن
عَیْب بر تَصویر نِهْ نَفْیَش مَدان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۱۴ - آمدن شیخ بعد از چندین سال از بیابان به شهر غزنین و زنبیل گردانیدن به اشارت غیبی و تفرقه کردن آنچ جمع آید بر فقرا هر که را جان عز لبیکست نامه بر نامه پیک بر پیکست چنانک روزن خانه باز باشد آفتاب و ماهتاب و باران و نامه و غیره منقطع نباشد
گوهر بعدی:بخش ۱۱۶ - رفتن این شیخ در خانهٔ امیری بهر کدیه روزی چهار بار به زنبیل به اشارت غیب و عتاب کردن امیر او را بدان وقاحت و عذر گفتن او امیر را
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.