۳۵۳ بار خوانده شده

بخش ۹۵ - حکایت دیدن خر هیزم‌فروش با نوایی اسپان تازی را بر آخر خاص و تمنا بردن آن دولت را در موعظهٔ آنک تمنا نباید بردن الا مغفرت و عنایت و هدایت کی اگر در صد لون رنجی چون لذت مغفرت بود همه شیرین شود باقی هر دولتی کی آن را ناآزموده تمنی می‌بری با آن رنجی قرینست کی آن را نمی‌بینی چنانک از هر دامی دانه پیدا بود و فخ پنهان تو درین یک دام مانده‌ای تمنی می‌بری کی کاشکی با آن دانه‌ها رفتمی پنداری کی آن دانه‌ها بی‌دامست

بود سَقّایی مَرورا یک خَری
گشته از مِحْنَت دو تا چون چَنْبَری

پُشتَش از بارِ گِرانْ صد جایْ ریش
عاشق و جویانِ روزِ مرگِ خویش

جو کجا‌؟از کاهِ خُشکْ او سیر نی
در عَقَب زَخمیّ و سیخی آهنی

میرِ آخُر دید او را رَحْم کرد
کاشِنایِ صاحِبِ خَر بود مَرد

پَس سَلامَش کرد و پُرسیدَش زِ حال
کَزْ چه این خَر گشت دوتا هَمچو دال؟

گفت از دَرویشی و تَقْصیرِ من
کُهْ نمی‌یابَد خود این بَسته‌دَهَن

گفت بِسْپارَش به من تو روزِ چند
تا شود در آخُر شَهْ زورْمَند

خَر بِدو بِسْپُرد و آن رَحمَت‌پَرَست
در میانِ آخُرِ سُلْطانْش بَست

خَر زِ هر سو مَرکَبِ تازی بِدید
با نَوا و فَربه و خوب و جَدید

زیرِ پاشان روفْته آبی زده
کَهْ به وَقت وجو به هنگام آمده

خارِش و مالِش مَر اَسْپان را بِدید
پوز بالا کرد کِی رَبِّ مَجید

نه که مَخْلوقِ تواَم گیرَم خَرَم
از چه زار و پُشتْ ریش و لاغَرَم

شبْ زِ دَردِ پُشت و از جوعِ شِکَم
آرزومَندَم به مُردنْ دَم به دَم

حالِ این اَسْپان چُنین خوش با نَوا
من چه مَخْصوصَم به تَعْذیب و بَلا؟

ناگهان آوازهٔ پیکار شُد
تازیان را وَقتِ زین و کار شُد

زَخْم‌هایِ تیر خورْدند از عَدو
رَفت پیکان‌ها درایشان سو به سو

از غَزا باز آمدند آن تازیان
اَنْدَر آخُر جُمله اُفتاده سِتان

پای هاشان بَسته محُکْم با نُوار
نَعل بَندان ایستاده بر قِطار

می‌شِکافیدند تن‌هاشان به نیش
تا بُرون آرَنْد پیکان‌ها زِ ریش

آن خَر آن را دید و می‌گفت ای خدا
من به فَقر و عافِیت دادم رِضا

زان نَوا بیزارم و زان زَخْمِ زشت
هرکِه خواهد عافِیَت دنیا بِهِشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۹۴ - تشبیه کردن قطب کی عارف واصلست در اجری دادن خلق از قوت مغفرت و رحمت بر مراتبی کی حقش الهام دهد و تمثیل بشیر که دد اجری خوار و باقی خوار ویند بر مراتب قرب ایشان بشیر نه قرب مکانی بلک قرب صفتی و تفاصیل این بسیارست والله الهادی
گوهر بعدی:بخش ۹۶ - ناپسندیدن روباه گفتن خر را کی من راضیم به قسمت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.