۳۰۹ بار خوانده شده

بخش ۸۳ - حواله کردن پادشاه قبول و توبهٔ نمامان و حجره گشایان و سزا دادن ایشان با ایاز کی یعنی این جنایت بر عرض او رفته است

این جِنایَت بر تَن و عِرْضِ وِیْ است
زَخْم بر رَگ‌هایِ آن نیکوپِی است

گرچه نَفْسِ واحدیم از رویِ جان
ظاهِرا دورَم ازین سود و زیان

تُهمَتی بر بَنده شَهْ را عار نیست
جُز مَزیدِ حِلْم و اِسْتِظْهار نیست

مُتَّهَم را شاه چون قارون کُند
بی‌گُنه را تو نَظَر کُن چون کُند

شاه را غافِل مَدان از کارِ کَس
مانِع اِظْهارِ آن حِلْم است و بَس

مَنْ هُنا یَشْفَعْ به پیشِ عِلْمِ او
لااُبالی‌وار اِلّا حِلْمِ او؟

آن گُنه اَوَّل زِ حِلْمَش می‌جَهَد
وَرْنه هَیبَت آن مَجالَش کِی دَهَد؟

خونْ بَهایِ جُرمِ نَفْسِ قاتله
هست بر حِلْمَش دِیَت بر عاقله

مَست و بی‌خودْ نَفْسِ ما زان حِلْم بود
دیوْ در مَستی کُلاه از وِیْ رُبود

گَرنَه ساقیْ حلم بودی باده‌ریز
دیوْ با آدم کُجا کردی سِتیز؟

گاهِ عِلْمْ آدم مَلایِک را کِه بود؟
اوسْتادِ عِلْم و نَقّادِ نُقود

چون که در جَنَّت شرابِ حِلْم خَورْد
شُد زِ یک بازیّ شَیطانْ رویْ زَرد

آن بَلادُرهایِ تَعْلیمِ وَدود
زیرک و دانا و چُسْتَش کرده بود

باز آن اَفْیونِ حِلْم سختِ او
دُزد را آوَرْد سویِ رَخْتِ او

عقل آید سویِ حِلْمَش مُسْتَجیر
ساقی اَم تو بوده‌یی دستم بگیر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۸۲ - بازگشتن نمامان از حجرهٔ ایاز به سوی شاه توبره تهی و خجل هم‌چون بدگمانان در حق انبیا علیهم‌السلام بر وقت ظهور برائت و پاکی ایشان کی یوم تبیض وجوه و تسود وجوه و قوله تری الذین کذبوا علی الله وجوههم مسودة
گوهر بعدی:بخش ۸۴ - فرمودن شاه ایاز را کی اختیار کن از عفو و مکافات کی از عدل و لطف هر چه کنی اینجا صوابست و در هر یکی مصلحتهاست کی در عدل هزار لطف هست درج و لکم فی القصاص حیوة آنکس کی کراهت می‌دارد قصاص را درین یک حیات قاتل نظر می‌کند و در صد هزار حیات کی معصوم و محقون خواهند شدن در حصن بیم سیاست نمی‌نگرد
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.