۴۶۱ بار خوانده شده

بخش ۶۰ - تمثیل تلقین شیخ مریدان را و پیغامبر امت را کی ایشان طاقت تلقین حق ندارند و با حق‌الف ندارند چنانک طوطی با صورت آدمی الف ندارد کی ازو تلقین تواند گرفت حق تعالی شیخ را چون آیینه‌ای پیش مرید هم‌چو طوطی دارد و از پس آینه تلقین می‌کند لا تحرک به لسانک ان هو الا وحی یوحی اینست ابتدای مسلهٔ بی‌منتهی چنانک منقار جنبانیدن طوطی اندرون آینه کی خیالش می‌خوانی بی‌اختیار و تصرف اوست عکس خواندن طوطی برونی کی متعلمست نه عکس آن معلم کی پس آینه است و لیکن خواندن طوطی برونی تصرف آن معلم است پس این مثال آمد نه مثل

طوطی‌یی در آیِنه می‌بیند او
عکسِ خود را پیشِ او آوَرْده رو

در پَس آیینه آن اُستا نَهان
حَرف می‌گوید اَدیبِ خوشْ‌زبان

طوطیَک پِنْداشته کین گفتِ پَست
گفتنِ طوطی‌ست کَنْدَر آیِنه‌ است

پَس زِ جِنْسِ خویش آموز سُخَن
بی‌خَبَر از مَکْرِ آن گُرگِ کُهَن

از پَسِ آیینه می‌آموزَدَش
وَرْنه ناموزَد جُز از جِنْسِ خودَش

گفت را آموخت زان مَردِ هنر
لیکْ از مَعنیّ و سِرَّش بی‌خَبَر

از بَشَر بِگْرفت مَنْطِق یک به یک
از بَشَر جُز این چه داند طوطیَک؟

هم‌چُنان در آینه‌یْ جسم وَلی
خویش را بیند مُریدِ مُمْتَلی

از پَسِ آیینه عقلِ کُلّ را
کِی بِبیند وَقتِ گفت و ماجَرا؟

او گُمان دارد که می‌گوید بَشَر
وان دِگَر سِرّ است و او زان بی‌خَبَر

حَرف آموزَد ولی سِرّ قدیم
او نَدانَد طوطی است او نی نَدیم

هم صَفیرِ مُرغ آموزَند خَلْق
کین سُخَن کارِ دَهان اُفتاد و حَلْق

لیکْ از مَعنیّ مُرغان بی‌خَبَر
جُز سُلَیمانِ قِرانی خوشْ‌نَظَر

حَرفِ درویشان بَسی آموختند
مِنْبَر و مَحْفِل بدان اَفْروختند

یا به جُز آن حَرفَشان روزی نبود
یا در آخِر رَحمَت آمد رَهْ نِمود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۵۹ - داستان آن کنیزک کی با خر خاتون شهوت می‌راند و او را چون بز و خرس آموخته بود شهوت راندن آدمیانه و کدویی در قضیب خر می‌کرد تا از اندازه نگذرد خاتون بر آن وقوف یافت لکن دقیقهٔ کدو را ندید کنیزک را ببهانه براه کرد جای دور و با خر جمع شد بی‌کدو و هلاک شد بفضیحت کنیزک بیگاه باز آمد و نوحه کرد که ای جانم و ای چشم روشنم کیر دیدی کدو ندیدی ذکر دیدی آن دگر ندیدی کل ناقص ملعون یعنی کل نظر و فهم ناقص ملعون و اگر نه ناقصان ظاهر جسم مرحوم‌اند ملعون نه‌اند بر خوان لیس علی الاعمی حرج نفی حرج کرد و نفی لعنت و نفی عتاب و غضب
گوهر بعدی:بخش ۶۱ - صاحب‌دلی دید سگ حامله در شکم آن سگ‌بچگان بانگ می‌کردند در تعجب ماند کی حکمت بانگ سگ پاسبانیست بانگ در اندرون شکم مادر پاسبانی نیست و نیز بانگ جهت یاری خواستن و شیر خواستن باشد و غیره و آنجا هیچ این فایده‌ها نیست چون به خویش آمد با حضرت مناجات کرد و ما یعلم تاویله الا الله جواب آمد کی آن صورت حال قومیست از حجاب بیرون نیامده و چشم دل باز ناشده دعوی بصیرت کنند و مقالات گویند از آن نی ایشان را قوتی و یاریی رسد و نه مستمعان را هدایتی و رشدی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.