۵۲۰ بار خوانده شده

بخش ۲۱ - در بیان آنک لطف حق را همه کس داند و قهر حق را همه کس داند و همه از قهر حق گریزانند و به لطف حق در آویزان اما حق تعالی قهرها را در لطف پنهان کرد و لطفها را در قهر پنهان کرد نعل بازگونه و تلبیس و مکرالله بود تا اهل تمیز و ینظر به نور الله از حالی‌بینان و ظاهربینان جدا شوند کی لیبلوکم ایکم احسن عملا

گفت درویشی به درویشی که تو
چون بِدیدی حَضرتِ حَق را‌؟ بِگو

گفت بی‌چون دیدم امّا بَهْرِ قال
بازگویم مُخْتَصَر آن را مِثال

دیدَمَش سویِ چَپِ او آذَری
سویِ دستِ راستْ جویِ کَوْثَری

سوی چَپَّش بَسْ جهان‌سوز آتشی
سویِ دستِ راسْتَش جویِ خَوشی

سویِ آن آتش گُروهی بُرده دست
بَهْرِ آن کَوْثَر گروهی شاد و مَست

لیکْ لَعْبِ بازگونه بود سَخت
پیشِ پایِ هر شَقیّ و نیکْ بَخت

هر کِه در آتش هَمی رَفت و شَرَر
از میانِ آب بر می‌کرد سَر

هر کِه سویِ آب می‌رَفت از میان
او در آتش یافت می‌شُد در زمان

هر کِه سویِ راست شُد و آبِ زُلال
سَر زِ آتش بَرزَد از سویِ شِمال

وان کِه شُد سویِ شِمالِ آتشین
سَر بُرون می‌کرد از سوی یَمین

کَم کسی بر سِرّ این مُضْمَر زَدی
لاجَرَم کَم کَس در آن آذر شُدی

جُز کسی که بر سَرَش اِقْبال ریخت
کو رَها کرد آب و در آتش گُریخت

کرده ذوقِ نَقْد را مَعْبودْ خَلْق
لاجَرَم زین لَعْبْ مَغْبون بود خَلْق

جَوْقْ‌جَوْق وصَفْ صَف از حِرْص و شِتاب
مُحْتَرِز ز آتشْ گُریزان سویِ آب

لاجَرَم ز آتش بَرآوَرْدند سَر
اِعْتِبارَ الِاْعتبار ای بی‌خَبَر

بانگ می‌زد آتش ای گیجانِ گول
من نِیَم آتش مَنَم چَشمه یْ قَبول

چَشمْ‌بَندی کرده‌اند ای بی‌نَظَر
در من آی و هیچ مَگْریز از شَرَر

ای خَلیل این جا شَرار و دود نیست
جُز که سِحْر و خُدْعهٔ نِمْرود نیست

چون خَلیلِ حَقْ اگر فَرزانه‌‌یی
آتشْ آبِ توست و تو پَروانه‌یی

جانِ پَروانه هَمی‌دارد نِدا
کِی دَریغا صد هزارَم پَر بُدی

تا هَمی سوزید ز آتش بی‌اَمان
کوریِ چَشم و دلِ نامَحْرَمان

بر من آرَد رَحْمْ جاهِل از خَری
من بَرو رَحْم آرم از بینِش‌وَری

خاصه این آتش که جانِ آب‌هاست
کارِ پَروانه به عکسِ کارِ ماست

او بِبینَد نور و در ناری رَوَد
دلْ بِبینَد نار و در نوری شود

این چُنین لَعْب آمد از رَبّ جَلیل
تا بِبینی کیست از آلِ خَلیل

آتشی را شَکلِ آبی داده‌اند
وَنْدَر آتش چَشمه‌‌یی بُگْشاده‌اند

ساحِری صَحْنِ بِرِنْجی را به فَن
صَحْنِ پُر کِرمی کُند در اَنْجُمَن

خانه را او پُر زِ گَزْدُم‌ها نِمود
از دَمِ سِحْر و خود آن گَزْدُم نبود

چون که جادو می‌نِمایَد صد چُنین
چون بُوَد دَستانِ جادوآفرین؟

لاجَرَم از سِحْرِ یَزدانْ قَرنْ قَرن
اَنْدَر افتادند چون زَنْ زیرْ پَهْن

ساحِرانْشان بَنده بودند و غُلام
اَنْدَر اُفتادند چون صَعْوه به دام

هین بِخوان قُرآن بِبین سِحْرِ حَلال
سَرنِگونی مَکْرهایِ کَالْجِبال

من نِیَم فرعونْ کآیَم سویِ نیل
سویِ آتش می‌رَوَم من چون خَلیل

نیست آتش هست آن ماءِ مَعین
وان دِگَر از مَکْرِ آبِ آتَشین

بَسْ نِکو گفت آن رَسولِ خوش‌ْجَواز
ذَرّه‌یی عَقْلَت بِهْ از صَوْم و نماز

زان که عَقلَت جوهراست این دو عَرَض
این دو در تَکْمیل آن شُد مُفْتَرَض

تا جَلا باشد مَر آن آیینه را
که صَفا آید زِ طاعَتْ سینه را

لیکْ گر آیینه از بُنْ فاسِد است
صَیْقلْ او را دیر باز آرَد به دست

وان گُزین آیینه که خوش مَغْرِس است
اندکی صَیْقل گَری آن را بَس است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۲۰ - صفت طاوس و طبع او و سبب کشتن ابراهیم علیه‌السلام او را
گوهر بعدی:بخش ۲۲ - تفاوت عقول در اصل فطرت خلاف معتزله کی ایشان گویند در اصل عقول جز وی برابرند این افزونی و تفاوت از تعلم است و ریاضت و تجربه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.