۳۹۷ بار خوانده شده
این سُخَن پایان ندارد مُصْطَفی
عَرضه کرد ایمان و پَذْرُفت آن فَتی
آن شهادت را که فَرُّخ بوده است
بَندهایِ بسته را بُگْشوده است
گشت مؤمن گفت او را مُصْطَفی
کِه امْشَبان هم باش تو مِهْمانِ ما
گفت وَاللهْ تا اَبَد ضَیْفِ تواَم
هر کجا باشم به هر جا که رَوَم
زنده کرده وْ مُعْتَق و دَربانِ تو
این جهان و آن جهان بر خوانِ تو
هر کِه بُگْزینَد جُزین بُگْزیده خوان
عاقِبَت دَرَّد گِلویَش زُ اسْتخوان
هر کِه سویِ خوانِ غیرِ تو رَوَد
دیو با او دانْ که همکاسه بُوَد
هر کِه از همسایگیّ تو رَوَد
دیوْ بیشَکّی که همسایهش شود
وَر رَود بیتو سَفَر او دورْدَست
دیوِ بَد همراه و همسُفْرهیْ وِیْ است
وَرْ نِشینَد بر سَرِ اسبِ شَریف
حاسِدِ ماه است دیو او را رَدیف
وَرْ بَچه گیرد ازو شَهْنازِ او
دیو در نَسْلَش بُوَد اَنْبازِ او
در نُبی شارِکْهُمُ گفتهست حَق
هم در اَمْوال و در اَوْلاد ای شَفَق
گفت پیغامبر ز غَیْب این را جَلی
در مَقالاتِ نَوادِر با علی
یا رَسولُاللهْ رسالت را تمام
تو نِمودی هَمچو شَمْسِ بیغَمام
این که تو کردی دو صد مادر نکرد
عیسی از اَفْسونْش با عازَرْ نکرد
از تو جانم از اَجَل نَکْ جان بِبُرد
عازَر اَرْ شُد زنده زان دَمْ باز مُرد
گشت مِهْمانِ رَسول آن شب عَرَب
شیرِ یک بُز نیمه خورْد و بَست لب
کرد اِلْحاحَش بخور شیر و رُقاق
گفت گشتم سیر وَاللهْ بینِفاق
این تَکَلُّف نیست نی ناموس و فَن
سیرتَر گشتم از ان که دوش من
در عَجَب ماندند جُمله اَهْلِ بَیْت
پُر شُد این قِنْدیل زین یک قطره زَیْت؟
آنچه قوتِ مُرغِ بابیلی بُوَد
سیریِ مَعْدهٔیْ چُنین پیلی شود؟
فُجْفُجه اُفتاد اَنْدَر مَرد و زن
قَدْرِ پَشّه میخورَد آن پیلْتَن
حِرْص و وَهْمِ کافِری سَرزیر شُد
اَژدَها از قوتِ موری سیر شُد
آن گدا چَشمیّ کُفر از وِیْ بِرَفت
لوتِ ایمانیش لَمْتُر کرد و زَفْت
آن کِه از جوعُ الْبَقَر او میطَپید
هَمچو مَریَم میوهٔ جَنَّت بِدید
میوهٔ جَنَّت سوی چَشمَش شِتافت
مَعْدهٔ چون دوزخش آرام یافت
ذاتِ ایمان نِعْمَت و لوتیست هَوْل
ای قَناعَت کرده از ایمان به قَوْل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
عَرضه کرد ایمان و پَذْرُفت آن فَتی
آن شهادت را که فَرُّخ بوده است
بَندهایِ بسته را بُگْشوده است
گشت مؤمن گفت او را مُصْطَفی
کِه امْشَبان هم باش تو مِهْمانِ ما
گفت وَاللهْ تا اَبَد ضَیْفِ تواَم
هر کجا باشم به هر جا که رَوَم
زنده کرده وْ مُعْتَق و دَربانِ تو
این جهان و آن جهان بر خوانِ تو
هر کِه بُگْزینَد جُزین بُگْزیده خوان
عاقِبَت دَرَّد گِلویَش زُ اسْتخوان
هر کِه سویِ خوانِ غیرِ تو رَوَد
دیو با او دانْ که همکاسه بُوَد
هر کِه از همسایگیّ تو رَوَد
دیوْ بیشَکّی که همسایهش شود
وَر رَود بیتو سَفَر او دورْدَست
دیوِ بَد همراه و همسُفْرهیْ وِیْ است
وَرْ نِشینَد بر سَرِ اسبِ شَریف
حاسِدِ ماه است دیو او را رَدیف
وَرْ بَچه گیرد ازو شَهْنازِ او
دیو در نَسْلَش بُوَد اَنْبازِ او
در نُبی شارِکْهُمُ گفتهست حَق
هم در اَمْوال و در اَوْلاد ای شَفَق
گفت پیغامبر ز غَیْب این را جَلی
در مَقالاتِ نَوادِر با علی
یا رَسولُاللهْ رسالت را تمام
تو نِمودی هَمچو شَمْسِ بیغَمام
این که تو کردی دو صد مادر نکرد
عیسی از اَفْسونْش با عازَرْ نکرد
از تو جانم از اَجَل نَکْ جان بِبُرد
عازَر اَرْ شُد زنده زان دَمْ باز مُرد
گشت مِهْمانِ رَسول آن شب عَرَب
شیرِ یک بُز نیمه خورْد و بَست لب
کرد اِلْحاحَش بخور شیر و رُقاق
گفت گشتم سیر وَاللهْ بینِفاق
این تَکَلُّف نیست نی ناموس و فَن
سیرتَر گشتم از ان که دوش من
در عَجَب ماندند جُمله اَهْلِ بَیْت
پُر شُد این قِنْدیل زین یک قطره زَیْت؟
آنچه قوتِ مُرغِ بابیلی بُوَد
سیریِ مَعْدهٔیْ چُنین پیلی شود؟
فُجْفُجه اُفتاد اَنْدَر مَرد و زن
قَدْرِ پَشّه میخورَد آن پیلْتَن
حِرْص و وَهْمِ کافِری سَرزیر شُد
اَژدَها از قوتِ موری سیر شُد
آن گدا چَشمیّ کُفر از وِیْ بِرَفت
لوتِ ایمانیش لَمْتُر کرد و زَفْت
آن کِه از جوعُ الْبَقَر او میطَپید
هَمچو مَریَم میوهٔ جَنَّت بِدید
میوهٔ جَنَّت سوی چَشمَش شِتافت
مَعْدهٔ چون دوزخش آرام یافت
ذاتِ ایمان نِعْمَت و لوتیست هَوْل
ای قَناعَت کرده از ایمان به قَوْل
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۱ - در بیان آنک نور خود از اندرون شخص منور بیآنک فعلی و قولی بیان کند گواهی دهد بر نور وی در بیان آنک آننور خود را از اندرون سر عارف ظاهر کند بر خلقان بیفعل عارف و بیقول عارف افزون از آنک به قول و فعل او ظاهر شود چنانک آفتاب بلند شود بانگ خروس و اعلام مذن و علامات دیگر حاجت نیاید
گوهر بعدی:بخش ۱۳ - بیان آنک نور که غذای جانست غذای جسم اولیا میشود تا او هم یار میشود روح را کی اسلم شیطانی علی یدی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.